English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
area coordination group گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
Other Matches
proportional clothing لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
pack گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
aerospace projection operations عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
coordinator هماهنگ کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
launching area منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
sequence valve شیر هماهنگ کننده
coordinating authority مقام هماهنگ کننده
autosyn هماهنگ کننده خودکار
sweep تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
area of operation منطقه عملیات
aerospace projection operations بالای منطقه عملیات
air surface zone منطقه عملیات ضد زیردریایی
staging area منطقه شروع عملیات
air area operations عملیات منطقه هوایی
zone of action منطقه عملیات یکان
area security تامین منطقه عملیات
area damage control party گروه کنترل خسارات منطقه
boat rendezvous area منطقه الحاق قایقهای ناو گروه
airmobile support party گروه پشتیبانی از عملیات هوارو
aerospace فضای هوایی بالای منطقه عملیات
surfari گروه موج سواران درجستجوی منطقه مناسب
motif گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
helicopter wave گروه پرواز هلیکوپترها برای یک عملیات
boat group ناو گروه قایقها در عملیات اب خاکی
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
assault area diagram نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
guinea pig کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pigs کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
area assessment ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
air surface zone منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
synchronised هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising هماهنگ کردن هماهنگ شدن
coordinated procurement عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
leaving group گروه ترک کننده
nucleofuge گروه ترک کننده
user group گروه استفاده کننده
feeding group گروه تغذیه کننده
deactivating group گروه کم کننده فعالیت
activating effect of functional group گروه زیاد کننده فعالیت
computer users group گروه استفاده کننده کامپیوتر
service element عنصرشرکت کننده در عملیات عنصرخدماتی
fleet گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
fleets گروه قایقهای شرکت کننده درمسابقه
control ship ناو کنترل کننده عملیات دریایی
air force component نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
service component نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
diastereotopic group گروه هدایت کننده به موقعیتهای ارتو پارا
range markers علامت تعیین کننده مسیر عملیات اب خاکی در شب
component change order دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
drop zone منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
transient forces نیروهای در حال عبور یا نقل و انتقال نیروهای در حال توقف موقت در منطقه عملیات
air force component نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
navy component نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
choir-screen [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choire-enclosure [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
antivignetting filter صافی هماهنگ کننده نور صافی تطبیق نور
carry سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
parameters کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
carries سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
flags ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
carried سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
parameter کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
analysis staff ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
damage area منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
market socialism سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
sanctuary منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
counterflak اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
landing area منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
run up area منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
service area منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
airspace reservation منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
staging area منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
haven submarine منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
grid zone منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
beach group گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
farmgate type operations رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
beach party گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
buffered computer کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
concentration area منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
area oriented بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
skid row <idiom> منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
counter air عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
remoter خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sector منطقه عمل منطقه مسئولیت
kill area منطقه خطر منطقه تلفات
remote خارج از منطقه منطقه دورافتاده
crossing area منطقه گذار منطقه پایاب
combat zone منطقه رزمی منطقه نبرد
remotest خارج از منطقه منطقه دورافتاده
zone of fire منطقه اتش منطقه تیراندازی
sectors منطقه عمل منطقه مسئولیت
automonitor ثبت کننده عملیات کامپیوتر برنامه کامپیوتری که وفایف عملیاتی کامپیوتر را ثبت میکند
tropopause منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
civil reserve air fleet گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
ranging تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
monotone هماهنگ
consonants هماهنگ
harmonious هماهنگ
harmonic هماهنگ
consonant هماهنگ
coordinated هماهنگ
synchronous هماهنگ
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
statements 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation عملیات کنترل زمین عملیات
harmonize هماهنگ کردن
harmonized هماهنگ کردن
harmonizes هماهنگ کردن
harmonizing هماهنگ کردن
harmonising هماهنگ کردن
harmonised هماهنگ کردن
subharmonic هماهنگ فرعی
sequencer شیر هماهنگ
coordination هماهنگ سازی
harmonic motion حرکت هماهنگ
harmonic oscillator نوسانگر هماهنگ
harmonic vibration ارتعاش هماهنگ
proportional متقابل یا هماهنگ
harmonic wave موج هماهنگ
harmonic هماهنگ همساز
coordinate هماهنگ ساختن
cooperating bishop دو فیل هماهنگ
harmonises هماهنگ کردن
clandestine assembly area منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
axial route مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
demolition target منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
line crosser فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
comparative cover پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
code panel رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
synchronizing mechanism ساز و کار هماهنگ
simple harmonic motion حرکت هماهنگ ساده
damped harmonic motion حرکت هماهنگ میرا
damped harmonic oscillator نوسانگر هماهنگ میرا
coordinate متناسب یا هماهنگ کردن
creeping attack تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
executive area ناحیه هماهنگ ساز
housekeeping عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task forces گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task force گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
monotone صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
fire support coordinator هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
bsc SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
screen coordinator هماهنگ کنند پوشش دریایی
concrescent دارای رشد مشترک یا هماهنگ
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
separation zone منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
airspace prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
defense coastal area منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
air sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
synchronises همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronizes همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
compatability قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
amphibious task group گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
orients توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orienting توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
pseudostereo ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
cim استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
m مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com