English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (20 milliseconds)
English Persian
leapfrog گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogged گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogging گریز زدن گره گره حرکت کردن
leapfrogs گریز زدن گره گره حرکت کردن
Other Matches
vortex separation جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی
stand-offs سرد گریز کردن
stand-off سرد گریز کردن
stand off سرد گریز کردن
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
loop گریز
fly-by-night شب گریز
side step گریز
misogynists زن گریز
escape گریز
chevy گریز
escaped گریز
metabasis گریز
loop hole گریز
leg bail گریز
flight گریز
jink گریز
ineluctable نا گریز
escapes گریز
truancy گریز
scampering گریز
scampered گریز
evasions گریز
subterfuge گریز
escaping گریز
subterfuges گریز
elusion گریز
abscondence گریز
scamper گریز
aposteophe گریز
lubricious گریز پا
allusions گریز
allusion گریز
get away گریز
escapement گریز
scuttling گریز
scuttles گریز
evasion گریز
elopement گریز
elopements گریز
leakages گریز
desertion گریز
leakage گریز
scampers گریز
misogynist زن گریز
scuttle گریز
scuttled گریز
digression گریز
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
inch حرکت کردن
departures حرکت کردن
have way on حرکت کردن
get under way حرکت کردن
departure حرکت کردن
waggled حرکت کردن
moves حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
sail حرکت کردن
sailed حرکت کردن
move حرکت کردن
moved حرکت کردن
whir حرکت کردن
sailings حرکت کردن
waggle حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
waggling حرکت کردن
waggles حرکت کردن
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
fugue reaction واکنش گریز
escape clause شرط گریز
escape code رمز گریز
evasible گریز زدنی
escapist گریز گرای
escape convention قرارداد گریز
escape velocity سرعت گریز
escapist گریز گرایانه
escape charaoter دخشه گریز
escape character کاراکتر گریز
contrifuge گریز از مرکز
corticofugal قشر گریز
dodage گریز با توپ
eludible قابل گریز
drive گریز پا به توپ
drives گریز پا به توپ
Luddite پیشرفت گریز
getaways گریز فرار
getaway گریز فرار
escapists گریز گرایانه
escapists گریز گرای
esc کاراکتر گریز
misanthrope انسان گریز
centrifugal مرکز گریز
glycophyte نمک گریز
hit and run جنگ و گریز
hit-and-run جنگ و گریز
running fight جنگ و گریز
to give leg گریز زدن
misogynous متنفر از زن زن گریز
dodges گریز زدن
dodging گریز زدن
prison breaker زندان گریز
parthian shaft or shot جنگ و گریز
parthian shaft or shot تیرهنگام گریز
loup گریز خیززدن
dodge گریز زدن
misanthropes انسان گریز
misanthropes مردم گریز
velocity of escape سرعت گریز
loss گریز سقوط
to run off گریز زدن
dodged گریز زدن
to put by گریز زدن
ineludible گریز ناپذیر
flight عزیمت گریز
centrifuge مرکز گریز
centrifuges مرکز گریز
unsocial مردم گریز
misanthrope مردم گریز
negative movement reflex بازتاب گریز
evaded گریز از دشمن
guys فرار گریز
Luddites پیشرفت گریز
evading گریز از دشمن
centrifugal گریز از مرکزی
inescapable گریز نا پذیر
evasions گریز زنی
evasion گریز زنی
escaping گریز فرار
guy فرار گریز
centrifugal گریز از مرکز
loopholes راه گریز
escapes گریز فرار
evade گریز از دشمن
loophole راه گریز
evades گریز از دشمن
unsociable مردم گریز
escape گریز فرار
apostrophize گریز زدن
escaped گریز فرار
trailing بدنبال حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
trails بدنبال حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
to tail to the tide باجزرومد حرکت کردن
infile به ستون دو حرکت کردن
pule باصدا حرکت کردن
trance باچالاکی حرکت کردن
darting بسرعت حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
make leeway حرکت پهلویی کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
ranges سیر و حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com