Total search result: 204 (10 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
byword |
گفته اخلاقی |
bywords |
گفته اخلاقی |
maxim |
گفته اخلاقی |
maxims |
گفته اخلاقی |
|
|
Other Matches |
|
moralises |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralised |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralising |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralizing |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralized |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralize |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
moralizes |
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن |
intuitivism |
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی |
ipso dixit |
گفته بی دلیل گفته استبدادی |
antinomian |
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد |
gnomic |
اخلاقی |
petulancy |
بد اخلاقی |
immorality |
بد اخلاقی |
petulance |
بد اخلاقی |
moral |
اخلاقی |
ethical |
اخلاقی |
fables |
حکایت اخلاقی |
fable |
حکایت اخلاقی |
dual morality |
دوگانگی اخلاقی |
ethical relativism |
نسبیت اخلاقی |
ethical code |
ضوابط اخلاقی |
code of ethics |
ضوابط اخلاقی |
apologue |
حکایت اخلاقی |
immoral |
غیر اخلاقی |
principle |
اصل اخلاقی |
principle |
اخلاقی کردن |
low [morally bad] <adj.> |
بد [از نظر اخلاقی] |
ethicize |
اخلاقی کردن |
good naturedly |
به خوش اخلاقی |
immorally |
از ازروی بد اخلاقی |
obliquity |
انحراف اخلاقی |
sinuosity |
انحراف اخلاقی |
superego |
شخصیت اخلاقی |
moralistic |
تحمیلگر اخلاقی |
parable |
داستان اخلاقی |
moral perception |
حس تشخیص اخلاقی |
moral education |
اموزش اخلاقی |
conducts |
رفتار اخلاقی |
precepts |
قاعده اخلاقی |
conducting |
رفتار اخلاقی |
conducted |
رفتار اخلاقی |
imputability |
مسئولیت اخلاقی |
conduct |
رفتار اخلاقی |
parables |
داستان اخلاقی |
precept |
قاعده اخلاقی |
I was told ... |
به من گفته شد ... |
dixit |
گفته |
dite |
گفته |
dicta |
گفته |
parol |
گفته |
statements |
گفته |
statement |
گفته |
sayings |
گفته |
doctrine |
گفته |
doctrines |
گفته |
saying |
گفته |
sentences |
گفته |
sentencing |
گفته |
sentence |
گفته |
foible |
صعف اخلاقی ضعف |
foibles |
صعف اخلاقی ضعف |
reform school |
مدرسه تهذیب اخلاقی |
axiological |
مبحث نوامیس اخلاقی |
chung shin sooyak |
فرهنگ اخلاقی تکواندو |
cloaca |
مرکز مفاسد اخلاقی |
perversions |
انحراف جنسی یا اخلاقی |
perversion |
انحراف جنسی یا اخلاقی |
moral realism |
واقع نگری اخلاقی |
tropologic |
دارای تفسیر اخلاقی |
fortitude |
شهامت اخلاقی شکیبایی |
frailly |
بطورشکننده باضعف اخلاقی |
psychodrama |
نمایش اخلاقی وانتقادی |
ethics |
اصول اخلاقی اخلاقیات |
on principle |
از لحاظ قیود اخلاقی |
generosity <adj.> |
گذشت [صفت اخلاقی] |
tag |
گفته مبتذل |
named <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
said |
گفته شده |
he is said to have fled |
گفته اند |
that was said above |
که درفوق گفته شد |
It is being said that ... |
گفته می شود که ... |
ipsedixit |
گفته محض |
that was said above |
که دربالا گفته شد |
so saying |
اینرا گفته |
unsay |
گفته نشدن |
mentioned <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
missatement |
گفته نادرست |
laconism |
گفته پر مغز |
ipso dixit |
گفته محض |
to leave unsaid |
نا گفته گذاردن |
tags |
گفته مبتذل |
statement |
گفته بیانیه |
told |
گفته شده |
stated <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
spoken |
گفته شده |
termed <adj.> <past-p.> |
گفته شده |
statements |
گفته بیانیه |
principle |
مرام اخلاقی قاعده کلی |
scruple |
نهی اخلاقی وسواس باک |
moralist |
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی |
inofficious |
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی |
amoral |
بدون احساس مسئولیت اخلاقی |
axiomatic |
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی |
To be short tempered with someone. |
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی ) |
moralists |
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی |
unmorality |
عدم مراعات اصول اخلاقی |
above said |
بالا گفته شده |
d. of a statement |
تکذیب گفته ایی |
above-quoted <adj.> |
گفته شده در بالا |
above-mentioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
If only you had told me . |
کاش به من گفته بودی |
the above was a summary |
آنچه دربالا گفته شد |
aforesid |
پیش گفته شده |
ipsedixit |
خود او گفته است |
abovementioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
direct oration |
گفته یا قول مستقیم |
afore-mentioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
divers statements |
گفته هایی چند |
ipso dixit |
او خود گفته است |
it is truly said |
راست گفته اند |
it is well said |
خوب گفته اند |
aforementioned <adj.> |
گفته شده در بالا |
foregoning |
پیش گفته شده |
It is an old saying that … |
از قدیم گفته اند که ... |
utilitarian |
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا |
to draw a moral |
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن |
deontology |
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی |
I feel morally bound to … |
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ... |
to preach moral principles |
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن |
de rigueur |
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور |
The moral of the story is that … |
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ... |
puritanic |
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی |
to point a moral |
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن |
frailties |
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد |
an unprincipled conduct |
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد |
frailty |
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد |
shyster |
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است |
preachify |
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن |
Enough has been said! |
به اندازه کافی گفته شده! |
put in <idiom> |
اضافه چیزی که قبلا گفته شد |
Actions speak louder than words . |
دو صد گفته چونیم کردار نیست |
It needs to be said that ... |
لازم هست که گفته بشه که ... |
I told you , didnt I ? |
من که بتو گفتم ( گفته بودم ) |
in proof of his statement |
برای اثبات گفته خود |
recanted |
گفته خود را تکذیب کردن |
ipsissima verba |
عین بیانات و گفته شخص |
recanting |
گفته خود را تکذیب کردن |
on cne's own initiative |
بی انکه کسی گفته باشد |
recant |
گفته خود را تکذیب کردن |
in p of my statement |
برای اثبات گفته خودم |
dictums |
گفته افهار نظر قضایی |
dictum |
گفته افهار نظر قضایی |
indirect oration |
گفته یا قول غیر مستقیم |
recants |
گفته خود را تکذیب کردن |
ethic |
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری |
it say in the bible that |
درکتاب مقدس گفته شده است |
non collegiate |
در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده |
per |
طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده |
What you say is true in a sense . |
گفته شما به معنایی صحیح است |
action speaks louder than words <proverb> |
دو صد گفته چون نیم کردار نیست |
affimable |
شایسته انکه بطورقطع گفته شود |
to repeat oneself |
کاریا گفته خودرا تکرار کردن |
undershot |
درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند |
conscientious objectors |
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند |
conscientious objector |
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند |
This is contray to all moral principles ( codes ) . |
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است |
A constant guest is never welcome . <proverb> |
به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود . |
ana |
:مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص |
post classical |
در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود |
institutionalism |
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی |
oestrual |
در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند |
infant |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
infants |
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود |
intuitivist |
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست |
Thank God! |
خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید] |
Thank goodness! |
خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید] |
indirect speech |
گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند |
permanent structures |
به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد |
semi-detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
rub something in <idiom> |
دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره ) |
semi detached |
درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد |
praecocial |
درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند |
gymnopaedic |
درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می |
pregnant use of a verb |
بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود |
counsels |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counselling |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counselled |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
counsel |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
unpriced |
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد |
counseled |
در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود |
nibbling |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
nibbles |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
nibbled |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
CD quality |
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند |
nibble |
به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود |
normative economics |
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد |
ethic |
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق |
perfoliate |
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود |
notobranchiate |
در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است |
to jump on somebody |
به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده] |