English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
out and in گویی که با پیچش بطرف شیارمی رود و برمی گردد
Other Matches
delay دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
registers ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
registering ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
register ثبات انتقال که خروجی آن به ورودی اش برمی گردد.
delaying دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delays دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
documented فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
document فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
documenting فرآیندی که طی آن متنی که تصادفاگ پاک شده است دوباره برمی گردد
wash in پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
horizontal مدت زمانی که اشعه تصویر در صفحه نمایش به اول خط بعد برمی گردد از آخر خط قبل
loop عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
looped عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
loops عمل کنترل کامپیوتر که داده از خروجی وسیله کنترلی به حلقه کنترل برمی گردد
shell out خارج شدن به سیستم عامل وقتی که برنامه اصلی هنوز در حافظه است , پس کاربر به برنامه برمی گردد
link تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
read سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
macroinstruction دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
read مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
reads مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
chiromancy پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
skyward بطرف اسمان بطرف بالا
telnet پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
torsion پیچش
ten smus پیچش
intorsion پیچش
curvature پیچش
deflection پیچش
backing off پس پیچش
deflections پیچش
intortion پیچش
buckling پیچش
number of threads تعداد پیچش ها
lock torque قفل پیچش
torsion test ازمایش پیچش
wrest چرخش پیچش
wrested چرخش پیچش
wresting چرخش پیچش
wrests چرخش پیچش
torsion recorder ضباط پیچش
torsion modulus مدول پیچش
torsion dynamometer پیچش سنج
deflexion انحراف پیچش
geometric twist پیچش هندسی
resonantly با پیچش و ارتعاش
resonances پیچش صدا طنین
draw shot ضربه با پیچش به عقب
curling پیچش یا حلقه زنی
torque twist curve منحنی گشتاور و پیچش
inversions پیچش کف پا به طرف داخل
inversion پیچش کف پا به طرف داخل
torsion resistant مقاوم در برابر پیچش
eversion پیچش کف پا به طرف خارج
torsional rigidity استحکام در مقابل پیچش
intortion پیچش ساقه انعطاف
resonance پیچش صدا طنین
direction of thread سوی پیچش پیچ
intorsion پیچش ساقه انعطاف
crimp پیچش وانقباض عضله درخواب
crimped پیچش وانقباض عضله درخواب
crimps پیچش وانقباض عضله درخواب
it follows that..... چنین برمی اید که ....
twisting دوران حول محور افقی پیچش
twist دوران حول محور افقی پیچش
twists دوران حول محور افقی پیچش
it piques curiosity حس کنجکاوی شخص را برمی انگیزد
function subprogram ریزبرنامهای که مقدارمنفردی را برمی گرداند
I can manage that. <idiom> من از پس این کار برمی آیم.
I can manage that. <idiom> خودم از پسش برمی آیم.
outswinger توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
I can manage, thank you. خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I shall be back this day month . درست یک ماه دیگه برمی گردم
mercury delay line تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
pickup message پیامی که هواپیما با کابل اززمین برمی دارد
de scrambler وسیلهای که یک پیام نامناسب را به حالت اصلی و مط لوب برمی گرداند
unsettling آنچهباعثعصبانیتوخشمشما گردد
He is looking for trouble. دنبال شر می گردد
permanent حافظه کامپیوتر که حتی وقتی که برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
permanent رسانه ذخیره سازی که حتی وقتی برق قط ع باشد داده را برمی گرداند
reset دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
resets دستوری که هر اجرای برنامهای رامتوقف میکندوکاربررابه صحفه نمایش یا BIOS برمی گرداند
Spint not against heaven,it will fall back in thy . <proverb> بر آسمان تف مکن,که به صورتت بر مى گردد .
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
covenants که بین طرفین مبادله می گردد
He wont be back for another six months. رفته که تا 6 ماه دیگه بر گردد
reductase دیاستازی که موجب تقلیل و حل گردد
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
endless knots طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
feedback اطلاعات مربوط به تاثیرات سیگنال کنترلی روی وسیله یا ماشین که به کامپیوترکنترلی برمی گرددو
absolute address وسیله ورودی مثل tablet یا mouse که مختصات نشانه گر را با بردارهای مخصوص برمی گرداند
non volatile رسانه ذخیره سازی یا حافظه که داده را برمی گرداند حتی وقتی که برق قط ع شود
Everything goes back to its origin . <proverb> باز گردد به اصل خود هر چیز .
dedications قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
dedication قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
at بطرف
into بطرف
levo بطرف چپ
in- بطرف
in بطرف
proteranthous دارای گلهاییکه قبل از برگ فاهر گردد
riffling کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
save all چیزی که مانع زیان گردد پایه شمعدان
riffle کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
riffled کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
It was inappropriate to make such a remark . مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
bargain hunter کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
riffles کمی عمق رودخانه که موجب تقسیم اب گردد
Unless otherwise stated . مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
abaft بطرف عقب
on بعلت بطرف
apporro بطرف جلو
to win over to one's side بطرف خوداوردن
aport بطرف چپ کشتی
atop بطرف بالا
upwards بطرف بالا
cephalad متمایل بطرف سر
riverward بطرف رودخانه
toward بطرف نسبت به
rearward بطرف عقب
onwards بطرف جلو
without بطرف خارج
pakkorro بطرف بیرون
orients بطرف خاوررفتن
mesal بطرف وسط
homeward بطرف منزل
mesail بطرف وسط
upward بطرف بالا
forwards بطرف جلو
homes بطرف خانه
orient بطرف خاوررفتن
home بطرف خانه
edgewise بطرف لبه
to the east of بطرف مشرق
edgeways بطرف جلوباشد
mediad بطرف وسط
eastwards بطرف مشرق
earthwards بطرف زمین
earthward بطرف زمین
downwards بطرف پائین
manward بطرف انسان
upgrade بطرف بالا
upgraded بطرف بالا
frontwards بطرف جلو
coastwards بطرف ساحل
frontward بطرف جلو
dorsad بطرف پشت
to بطرف روبطرف
coastward بطرف ساحل
with بطرف درجهت
orienting بطرف خاوررفتن
heavenward بطرف اسمان
cityward بطرف شهر
upgrading بطرف بالا
upgrades بطرف بالا
When one door shuts another opens. <proverb> وقتى درى بسته مى شود در دیگرى باز مى گردد .
forcing ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
forces ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
force ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
polder زمین پست ساحلی که بوسیله سد بندی مزروع گردد
outward بطرف خارج بیرونی
astern بطرف عقب پسین
gravitate متمایل شدن بطرف
inwards or inward بطرف داخل بباطن
phototropism گرایش بطرف نور
lean تکیه دادن بطرف
leaned تکیه دادن بطرف
southeastward بطرف جنوب شرقی
leans تکیه دادن بطرف
stern ward بطرف عقب کشتی
stern wards بطرف عقب کشتی
nobbled بطرف خود اوردن
outwards بطرف خارج بیرونی
inboard بطرف مرکز کشتی
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
southern جنوبا بطرف جنوب
deasil متمایل بطرف راست
northeastward بطرف شمال شرقی
norther بیشتر بطرف شمال
biteuro chagi ضربه پا بطرف اریب
northwestwards بطرف شمال غربی
upstroke خط منبسط بطرف بالا
cephalad متمایل بطرف راس
upthrust حرکت بطرف بالا
uptilt بطرف بالا کج کردن
upwell بطرف بالا رفتن
athwart از طرفی بطرف دیگر
ashore بکنار بطرف ساحل
adaxial متمایل بطرف محور
nobble بطرف خود اوردن
downstroke ضربه بطرف پایین
nobbles بطرف خود اوردن
nobbling بطرف خود اوردن
fronting بطرف جلو روکردن به
gravitating متمایل شدن بطرف
front بطرف جلو روکردن به
gravitates متمایل شدن بطرف
downswing نوسان بطرف پایین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com