English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
to a oneself for help یاری خواستن
Search result with all words
to pray in aid of یاری خواستن از
Other Matches
to cry out for help فریادزدن ویاری خواستن بافریاداستمدادکردن فریادرس خواستن
helpings یاری
helping یاری
companionship یاری
succor یاری
succour یاری
friendliness یاری
coajutor یاری
adjutancy یاری
comradery یاری
aid کمک یاری
aiding کمک یاری
friends یاری نمودن
bestead یاری کردن
adjuvant یاری کننده
adjutantship معاونت یاری
friend یاری نمودن
coadjutant یاری دهنده
coajutor یاری کننده
help کمک یاری
aided کمک یاری
helped کمک یاری
handing یاری دادن
helps کمک یاری
synergy همکاری یاری
succor یاری کردن
serviced نوکری یاری
service نوکری یاری
succour یاری کردن
hand یاری دادن
to lend a دست یاری دادن
to bolster somebody up یاری کردن به کسی
to get behind somebody یاری کردن به کسی
to back somebody up یاری کردن به کسی
coadjutor معاون یاری کننده
civil affairs عملیات مردم یاری
to back up یاری یاکمک کردن
i heed your help به یاری شما نیازمندم
civil military action عملیات مردم یاری
civic action عملیات مردم یاری
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
fortune smiled on him اقبال ویرا یاری کرد
he had the luck to escape بختش یاری کرد که گریخت
feed پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
feeds پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
to have the kindness to help s لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
mothers help زنی که بانوی خانه رادرپرستاری کودکانش یاری میکند
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
friendly societies انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
friendly society انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
cam استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
cams استفاده از کامپیوتر برای کنترل خدمات ماشینی یا یاری در فرآیند تولید
play into someone's hands <idiom> (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
to beg leave خواستن
to call for خواستن
to call in خواستن
to call up خواستن
yearn خواستن از ته دل
crave خواستن از ته دل
liked دل خواستن
desiderate خواستن
like دل خواستن
willed خواستن
will خواستن
desiring خواستن
desires خواستن
desire خواستن
aspire خواستن از ته دل
wills خواستن
likes دل خواستن
intends خواستن
solicit خواستن
solicited خواستن
asks خواستن
ask خواستن
asked خواستن
solicits خواستن
wish [would like] خواستن
asking خواستن
wish خواستن
wished خواستن
wishes خواستن
soliciting خواستن
intend خواستن
intending خواستن
call to witness گواهی خواستن از
excusing معذرت خواستن
flagitate باسماجت خواستن
flagitate مصرانه خواستن
excuses معذرت خواستن
excused معذرت خواستن
excuse معذرت خواستن
to seek or ask lagal a نظرقضائی خواستن
demur مهلت خواستن
to excuse oneself معذرت خواستن
to excuse oneself پوزش خواستن
demurred مهلت خواستن
to permit oneself اجازه خواستن
demurring مهلت خواستن
demurs مهلت خواستن
to call in evidence گواهی خواستن از
choosing خواستن پسندیدن
to seek a position نظر خواستن
to ask for quarter امان خواستن
apologize معذرت خواستن
to offer an apology پوزش خواستن
to seek advice نظر خواستن
call to account حساب خواستن از
alibi عذر خواستن
chooses خواستن پسندیدن
apologises پوزش خواستن
apologises معذرت خواستن
apologising پوزش خواستن
apologising معذرت خواستن
apologize پوزش خواستن
to ask permission اجازه خواستن
apologized پوزش خواستن
apologized معذرت خواستن
apologizes پوزش خواستن
apologizing پوزش خواستن
apologizing معذرت خواستن
choose خواستن پسندیدن
apologised معذرت خواستن
apologised پوزش خواستن
call in evidence گواهی خواستن از
alibis عذر خواستن
asking for a respite مهلت خواستن
apologizes معذرت خواستن
appeal to the supreme court فرجام خواستن
apologise معذرت خواستن
cried بزازی خواستن
importunes مصرانه خواستن
importune مصرانه خواستن
importuned مصرانه خواستن
set one's heart on <idiom> شدیدا خواستن
importuning مصرانه خواستن
to ask somebody's advice از کسی نظر خواستن
To demand ones right. To get ones due. حق کسی را خواستن ( گرفتن )
to make a gesture of apology با اشاره معذرت خواستن
to send one to the right about عذر کسی را خواستن
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
When there is a wI'll, there is a way. خواستن توانستن است
to request the company of: حضور کسی را خواستن
To apologize to someone. از کسی عذر خواستن
bones خواستن درخواست کردن
boned خواستن درخواست کردن
consults پیشنهاد خواستن از یک خبره
willed با وصیت واگذارکردن خواستن
boning خواستن درخواست کردن
consulted پیشنهاد خواستن از یک خبره
require خواستن مستلزم بودن
required خواستن مستلزم بودن
requires خواستن مستلزم بودن
consult پیشنهاد خواستن از یک خبره
will با وصیت واگذارکردن خواستن
wills با وصیت واگذارکردن خواستن
requiring خواستن مستلزم بودن
ask for days grace دو روز مهلت خواستن
bone خواستن درخواست کردن
want خواستن لازم داشتن
wanted خواستن لازم داشتن
to crv for mercy خواستن امان اوردن
pardon بخشیدن معذرت خواستن
pardoning بخشیدن معذرت خواستن
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
pardons بخشیدن معذرت خواستن
beg خواستن گدایی کردن
begged خواستن گدایی کردن
invocate خواستن استمداد کردن از
begs خواستن گدایی کردن
pardoned بخشیدن معذرت خواستن
invoking طلب کردن بالتماس خواستن
invokes طلب کردن بالتماس خواستن
invoked طلب کردن بالتماس خواستن
wanted [for] [کسی را قانونی] خواستن [بخاطر]
to press for an answer با صرار یا فشار پاسخ خواستن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
invoke طلب کردن بالتماس خواستن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
have one's heart set on something <idiom> چیزی را خیلی زیاد خواستن
to offer an excuse پوزش خواستن عذرخواهی کردن
to i. acalamity upon any one بلایی بدی را برای کسی خواستن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to ask پرسیدن [جویا شدن] [طلبیدن] [خواستن ]
in the market for <idiom> خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
Want is the mother of industry. <proverb> خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
to eat humble pie پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
assists همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisted همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assisting همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
assist همدستی و یاری کردن دستگیری کردن
favourer یاری کننده مساعدت کننده
helps یاری کردن مساعدت کردن
aiding یاری کردن مساعدت کردن
aided یاری کردن مساعدت کردن
aid یاری کردن مساعدت کردن
help یاری کردن مساعدت کردن
helped یاری کردن مساعدت کردن
to wish for something ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com