Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English
Persian
man power leveling
یکنواخت کردن نیروی انسانی
Other Matches
allocated manpower
نیروی انسانی واگذار شده سهمیه نیروی انسانی
labored
نیروی انسانی
labour
نیروی انسانی
man power
نیروی انسانی
manpower
نیروی انسانی
labor
نیروی انسانی
labors
نیروی انسانی
manpower development
پرورش نیروی انسانی
manpower cieling
سطح نیروی انسانی
authorized manpower
نیروی انسانی مجاز
manpower control
کنترل نیروی انسانی
scientific manpower
نیروی انسانی متخصص
high level manpower
نیروی انسانی بالا
manpower planning
برنامه ریزی نیروی انسانی
manpower loading chart
نمودار تخصیص نیروی انسانی
lag rate
نسبت کسری نیروی انسانی
investment in human capital
سرمایه گذاری در نیروی انسانی
labour intensive industry
صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
uniform
یکنواخت یکنواخت کردن
uniforms
یکنواخت یکنواخت کردن
human factor
فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
inhuman
فاقد خوی انسانی غیر انسانی
reenforceŠetc
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
harmonized
یکنواخت کردن
harmonises
یکنواخت کردن
harmonize
یکنواخت کردن
standardising
یکنواخت کردن
standardization
یکنواخت کردن
harmonizing
یکنواخت کردن
standardised
یکنواخت کردن
harmonizes
یکنواخت کردن
standardises
یکنواخت کردن
standardize
یکنواخت کردن
level out
یکنواخت کردن
harmonised
یکنواخت کردن
standardizes
یکنواخت کردن
harmonising
یکنواخت کردن
standardizing
یکنواخت کردن
trim
یکنواخت کردن با قیچی
humanization
انسانی کردن
humanized
انسانی کردن
dehumanize
نا انسانی کردن
humanises
انسانی کردن
humanize
انسانی کردن
dehumanized
نا انسانی کردن
humanising
انسانی کردن
dehumanizing
نا انسانی کردن
dehumanising
نا انسانی کردن
humanizes
انسانی کردن
humanizing
انسانی کردن
dehumanises
نا انسانی کردن
dehumanised
نا انسانی کردن
humanised
انسانی کردن
dehumanizes
نا انسانی کردن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
dehumanising
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizing
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanizes
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanized
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanised
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanises
فاقداحساسات انسانی کردن
dehumanize
فاقداحساسات انسانی کردن
equalizes
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalised
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalized
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalize
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalising
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalizing
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
equalises
مساوی و مانند کردن یکنواخت کردن
pave
[صاف کردن و یکنواخت سازی لبه یا انتهای فرش با قیچی]
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
raster graphics
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر
magneto electricity
نیروی کهربایی که بوسیله نیروی اهن ربایی تولید میشود
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
conformal projection
نوعی سیستم تهیه نقشه بزرگ کردن یکنواخت نقشه
torque
نیروی گردنده درقسمتی از دستگاه ماشین نیروی گشتاوری
juggernaut
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
juggernauts
نیروی عظیم منهدم کننده نیروی تخریبی مهیب
e.m.f
force electromotive نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
expeditionary
نیروی اعزامی به خارج نیروی سرکوبگر خارجی
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
no man's land
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
asynchronous
ارسال داده با استفاده از سیگنال hadshaking به جای سیگنال ساعت برای یکنواخت کردن باسهای داده
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
threat force
نیروی دشمن نیروی مخالف
buoyancy
نیروی بالابر نیروی شناوری
attack force
نیروی تک کننده به ساحل نیروی تک
compressive strength
قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
hydraulic lift
بلند کردن اب به نیروی اب
gig
ماشین خارزنی
[این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
steady
یکنواخت
uniforms
یکنواخت
steadied
یکنواخت
steadies
یکنواخت
monotone
یکنواخت
steadying
یکنواخت
monotonic
یکنواخت
monotonous
یکنواخت
smoothly
یکنواخت
steadiest
یکنواخت
uniform
یکنواخت
same
یکنواخت
hit the spot
<idiom>
نیروی تازه وارد کردن
uniform sand
ماسه یکنواخت
uniform flow
جریان یکنواخت
continuous current
جریان یکنواخت
standardization
یکنواخت سازی
uniformly
بطور یکنواخت
uniform field
میدان یکنواخت
invariable
یکنواخت نامتغیر
sing-songs
شعر یکنواخت
uniform distribution
توزیع یکنواخت
sing-song
صدایمصنوعی و یکنواخت
sing-song
شعر یکنواخت
sing-songs
صدایمصنوعی و یکنواخت
level tone
اهنگ یکنواخت
flat rate
نرخ یکنواخت
monotonously
بطور یکنواخت
droning
سخن یکنواخت
drones
سخن یکنواخت
drone
سخن یکنواخت
solid-shade dyeing
رنگرزی یکنواخت
droned
سخن یکنواخت
refreshes
نیروی تازه دادن تقویت کردن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
refresh
نیروی تازه دادن تقویت کردن
glided
پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide
پرواز کردن بدون نیروی موتور
refreshed
نیروی تازه دادن تقویت کردن
glides
پرواز کردن بدون نیروی موتور
ingross
جمع اوری کردن نیروی خودی
eviscerate
خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
self propulsion
حرکت توسط نیروی خود پیشروی توسط نیروی خویش
drabbest
یکنواخت وخسته کننده
continuous duty
کار مداوم یکنواخت
drabber
یکنواخت وخسته کننده
flattest
یکنواخت پایین دست
drab
یکنواخت وخسته کننده
power line filter
یکنواخت کننده برق
equilibrium
یکنواخت شدن رنگینه ها
uniform aggregate
مصالح ریزدانه یکنواخت
flat
یکنواخت پایین دست
standards
همگون یکنواخت یکجور
uniformly distribution load
بار گسترده یکنواخت
level colour
رنگ یکدست یا یکنواخت
uniformly distributed load
بار گسترده یکنواخت
standard
همگون یکنواخت یکجور
to level off
یکنواخت شدن
[ناحیه ای]
steadily
بطور پیوسته و یکنواخت
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
impulsiveness
امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
aerodynamic blockage thrust reverser
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
monotone
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
singsong
بطور یکنواخت یا یک وزن خواندن
uninterrupted duty
کار مداوم غیر یکنواخت
humanitarian
<adj.>
انسانی
hu man
انسانی
humane
انسانی
humans
انسانی
human
انسانی
humane
<adj.>
انسانی
neoanthropic
نو انسانی
counter force
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
naval aviation
قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
geomagnetism
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
free gyroscope
نیروی ژیروسکوپی ازاد نیروی جاذبه مغناطیسی ازاد
sing-songs
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
sing-song
دادن آهنگ مصنوعی و یکنواخت به صدا
hordes
رمه انسانی
non human
غیر انسانی
superhuman
مافوق انسانی
litterae humaniores
علوم انسانی
human skill
مهارت انسانی
human resources
منابع انسانی
horde
رمه انسانی
inhumane
غیر انسانی
human factor
عوامل انسانی
non-human
غیر انسانی
human capital
سرمایه انسانی
cut-throat
غیر انسانی
hu man nature
طبیعت انسانی
unknowable
ماوراتجربیات انسانی
human factor
عامل انسانی
preterhuman
فوق انسانی
liberal arts
علوم انسانی
humanly
بطور انسانی
despotic network
شبکهای که بایک ساعت یکنواخت و کنترل میشود
to get into a rut
یکنواخت تکراری و خسته کننده شدن
[کاری]
man-made
مصنوع انسان انسانی
humanism
علوم انسانی انسانگرایی
dehumanize
فاقدصفات انسانی شدن
man machine systems
نظامهای انسانی- ماشینی
humance
انسانی شایسته بشریت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com