Dictiornary-Farsi | یک دوره کامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (11 milliseconds)

English	Persian
revolution	یک دوره کامل
revolutions	یک دوره کامل


Search result with all words

teleutospore	هاگ کامل وبالغ قارچ در اخر دوره باروری
production cycle	زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
Other Matches

cooling-off periods	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene	وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
cooling off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
interregnum	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna	فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
colporteur	کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
light period	دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
semifinal	مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
full-fledged	کامل
completes	کامل
fullest	کامل
absolute	کامل
absolutes	کامل
complete	کامل
unabridged	کامل
completed	کامل
full fledged	کامل
perfect	کامل
plenary	کامل
largest	کامل
larger	کامل
large	کامل
in a entireness of state	کامل
of ripe years	کامل
searching	کامل
empennage	دم کامل
total	کامل
totaled	کامل
totaling	کامل
totalling	کامل
totals	کامل
echaustive	کامل
totalled	کامل
all-out	کامل
plenaries	کامل
completing	کامل
perfected	کامل
semibreve	نت کامل
semibreves	نت کامل
unqualified	کامل
main	کامل
exacted	کامل
perfecting	کامل
self-contained	کامل
perfects	کامل
stark	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
starkly	کامل
saturation	کامل
exacts	کامل
entire	کامل
unmitigated	کامل
exact	کامل
full	کامل
wall-to-wall	کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
full load	فرفیت کامل
finishes	کامل کردن
full employment	اشتغال کامل
full-blown	تمام کامل
full command	اداره کامل
full command	کنترل کامل
full bodied money	پول کامل
full blown	تمام کامل
full annealing	کامل گداختن
full annealing	بازپخت کامل
foud royant a	سکته کامل
complete substitution	جانشین کامل
full mobilization	بسیج کامل
clamps	بست کامل
hip and thigh	بطور کامل
full word	کلمه کامل
amain	باسرعت کامل
full step	گام کامل
full step	یک قدم کامل
integers	عدد کامل
absolute	کامل قطعی
integer	عدد کامل
absolutes	کامل قطعی
full speed	سرعت کامل
full frame	قاب کامل
hot	امادگی کامل
hotter	امادگی کامل
full section	برش کامل
elaborately	بطور کامل
hottest	امادگی کامل
full production	تولید کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
fixed round	فشنگ کامل
clamping	بست کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
complete graph	گراف کامل
partial	نیمه کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete sound	فشنگ کامل
clamp	بست کامل
detailing	شرح کامل
completely specified	با تعیین کامل
complementary color	رنگ کامل
ripened	کامل شدن
clamped	بست کامل
finish	کامل کردن
all in price	بهای کامل
almightiness	قدرت کامل
ripen	کامل شدن
blackbody	تابشگر کامل
hohlraum	تابشگر کامل
intact	سالم کامل
completeness check	تطبیق کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
conversance	اگاهی کامل
totalled	جمع کل کامل
ripens	کامل شدن
totaling	جمع کل کامل
out-and-out	کامل سرتاسر
totaled	جمع کل کامل
out and out	کامل سرتاسر
total	جمع کل کامل
fuller	کامل تر تمام تر
accomplished	کامل شده
totalling	جمع کل کامل
conversance	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
conversancy	اشنایی کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
detail	شرح کامل
panoply	زره کامل
totals	جمع کل کامل
ripening	کامل شدن
empery	سلطه کامل
complete ditch	گود کامل
prepotency	قدرت کامل
total function	تابع کامل
total porosity	تخلخل کامل
total score	نمره کامل
totalize	کامل کردن
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
unperfect	غیر کامل
willie waught	یک جرعه کامل
changeover	دگرگونی کامل
changeovers	دگرگونی کامل
U-turn	دور کامل
total charge	بارگذاری کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
through rate	نرخ کامل
complements	کامل کردن
complementing	کامل کردن
prompt radiation	تشعشع کامل
complemented	کامل کردن
pure competition	رقابت کامل
complement	کامل کردن
star program	برنامه کامل
strict profile	نیمرخ کامل
the fullness of time	زمان کامل
thoro	کامل تمام
U-turns	دور کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
periods	جمله کامل
mature	کامل کردن
in the minutest detail <idiom>	مو به مو [با جزییات کامل]
rounded <adj.>	کامل و متعادل
total costs	هزینه کامل
overall costs	هزینه کامل
roundest	کامل کردن
round	کامل کردن
mature	کامل شدن
matures	کامل کردن
matures	کامل شدن
to the bone <idiom>	به طور کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
panoply	سلاح کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
period	جمله کامل
prepotence	قدرت کامل
flying colors	توفیق کامل
perfect competition	رقابت کامل
partitur	قطعه کامل
perfect fluid	سیال کامل
integral	کامل تمام
perfectly	بطور کامل
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
perfect gas	گاز کامل
perfect information	اطلاعات کامل
payment in full	پرداخت کامل
partitura	قطعه کامل
hunky dory	بارضایت کامل
grand slams	موفقیت کامل