English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (9 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-chip سهام مرغوب
black and blue کبود و سیاه
blue water دریای ازاد
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue jeans شلوارکاوبوی
blue collar کارگری
blue-collar کارگری
blue آبی
blue نیلی
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان
blue اسمان نیلگون
blue blooded نجیب زاده
blue-blooded نجیب زاده
acid alizarian blue black ابی سیر الیزارین اسیدی
acid blue ابی اسیدی
alkali blue ابی قلیا
blue fox سگ روباه
big blue نام غیر رسمی IBM
big blue IB
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue anealing بازپخت ابی رنگ
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark گزارش حرکت
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue blood عضو طبقه اشراف
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book کتاب ابی
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue chip personal computer IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
blue collar employees کارگران
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil افسردگی
blue devil ال
blue devil دیو
blue eyed زاغ
blue eyed ابی چشم
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces نیروهای خودی
blue forces نیروهای ابی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue jay زاغ کبود
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line خط دفاعی هاکی
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
blue moon مدت طولانی
blue mud گل کبود
blue or copper vitriol کات کبود
blue or copper vitriol زاج کبود
blue print رسم فنی
blue print زمینه ابی
blue print فون ابی
blue print تون پلات ابی
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
blue shift جابجایی به سوی ابی
blue vitriol کات کبود
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
bright blue لاجوردی
bromthymol blue ابی برم تیمول
cobalt blue لاجورد
dark blue ابی سیر
dark blue سرمه ای
green with a blue tint سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
indigo blue ابی ایندیگو
intense blue ابی سیر
king's blue رنگ ابی متوسط
light blue کبود
methyl blue ابی متیل
milori blue ابی میلوری
navy blue کبود
navy blue ابی سیر
once in a blue moon گاه گاهی
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
paris blue یکجور نیل فرنگی
paris blue جوهرابی روشن
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
powder blue نیل رخت شویی
powder blue گردلاجوردفرنگی
prussian blue نیل فرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
prussian blue ابی پروس
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
Other Matches
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
the blue اسمان
the blue دریا
out of the blue غیر منتظره
go off into the blue ناپدید شدن
true-blue هوادار دو آتشه
blue ball توپآبی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap صدفکبود
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
blue-black آبیپررنگ
electric-blue آبیروشن
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue آبیکمرنگ
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
once in a blue moon <idiom> به ندرت
a bolt from the blue مثل عجل معلق
a bolt from the blue از غیب
once in the blue moon خیلی بندرت
true-blue پیرو متعصب
sky blue اسمانی
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
sky blue نیلگونی
sky blue رنگ ابی اسمان
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
to by blue muder دادزدن
to by blue muder فریاد کردن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
thymol blue ابی تیمول
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
steel blue رنگ ابی فولادی
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
green سبز
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green معتدل
green سبزه چمن
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
green PC رایانه سبز
green <idiom>
green خرم
green تازه
green ترو تازه نارس
green بی تجربه
green رنگ سبز
green سبز کردن
through the green منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green سبزشدن
green سبزیجات
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
green with envy <idiom>
green thumb <idiom>
By the green grass . کنار چمن های سبز وخرم
Green Berets سبز کلاهان
green ball توپسبز
green with envy از حسادت ترکیدن
deep green رنگ سبز تند و تیره
sap green رنگ زرد مایل به سبز سیر
green stool مدفوع سبز رنگ [پزشکی]
sea green رنگ سبز مایل بابی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
to turn green سبز رنگ شدن
green beans لوبیا سبز
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
Light green. رنگ سبز روشن
green beam شعلهیسبز
green peppers فلفل سبز
to incline to green بسیبزی زدن
to incline to green یا مایل بودن
green pepper فلفل سبز
village green میدان دهکده
green cards کارت سبز
green roof [سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
Green architecture [ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
Green architecture معماری سبز
green cabbage کلمسبز
green peas نخودفرنگی
bottle green سبزپررنگ
green salad سالادسبز
Green Party حزبسبز - حزبیکهبرایحفافتازمحیطزیستتلاشمیکند
Green Paper برگهنظرخواهی
green fingers متبحردرپرورشگیاهانوسبزیجات
Green Beret تکاور - کماندو
practice green شروعبهسبزشدن
green walnut گردویتازه
green space فضایسبز
green russula نوعیقارچسبز
green card کارت سبز
green mold کفک سبز
green eye رشک
green dragon درافیون
green dragon لوف کبیر
green dragon فیل گوش
green dragon ارن
green crop علیق سبز
green crop علف تازه
green concrete بتن تر
green concrete بتن تازه
green eye حسد
green eyed حسود
green meat گیاه خوراکی
green meat سبزی
green meat گوشت کهنه
green manure گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
green jaundice یرقان سبز
green jaundice سبزی
green house گرمخانه
green house گلخانه
green gun لوله پرتاب سبز
green flag پرچم ازاد بودن مسیر مسابقه اتومبیلرانی
green concrete بتن تازه ریخته شده
Green Book مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
dark green سبزسیر
bromocresol green سبز برموکرزول
almond green رنگ مغز پستهای
bowling green چمن مخصوص بازی با گوی چوبی
pea-green سبز نخودی
green belts کمربند سبز
green belt کمربند سبز
green revolution انقلاب سبز
putting green قسمت چمن نرم که در اخرهر بخش سوراخ در ان قراردارد
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
emerald green زمردی
green bone نیزه ماهی
green blind نابینادربرابر رنگ سبز سبزکور
green bice رنگ سبزی که از لاجوردوزرنیخ زرد درست شده باشد
green bean لوبیای سبز
green alga جلبک سبز
grass green رنگ سبز چمنی
forest green رنگ سبز تیره مایل بزرد
forest green سبز زیتونی
emerald green سبززمردی
emerald green زمردین
putting green چمن سبز نزدیک محل سوراخ گلف
green wood چوب تر
green turtle لاک پشت دریایی که تخمها وگوشت ان خوراکی است
green thumbed کسیکه در پرورش گیاهان شانس و استعدادخوبی دارد
green thumb استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
mead green سبز چمنی
olive green رنگ سبز زیتونی روشن
pace of the green سرعت گوی
green tea چایی سبز
green tea چای سبز
malachite green سبز مالاشیت
green vitriol زاج سبز
in the green tree سرسبز
in the green tree بخت سبز
jade green رنگ سبز یشمی
jade green رنک سبزمایل به ابی
kendal green پارچه پشمی سبزرنگ
green vegetable سبزی خوراکی
long green اسکناس پشت سبز
long green دلار کاغذی پشت سبز
pea green زرد مایل بسبز
green stuff سبزیجات
green peak دارکوب سبز
green pea نخود اتابکی
green pea نخود سبز
green onion پیازچه
green old wound زخم تازه
green old wound زخمی که گوشت نوبالانیاورده باشد
green old age پیری باتندرستی وزنده دلی
green room انتظارگاه یاخلوتگاه بازیگران
green phosphor فسفری که برای پوشش صفحات تک رنگ بسیار استفاده میشود. که حروف سبز را روی پشت صفحه سیاه نشان میدهد
green light چراغ سمت راست
green run اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
pea green سبز نخودی
pomona green رنگ سبزو زردامیخته بهم که زردی ان بیشترنمایان باشد
green stuff سبزی
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
green soap صابون ملایمی که ازروغنهای گیاهی تهیه میشود
green corn ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
in the green tree خوشبخت
green sand ماسه تر
to drink till alls blue پاتیل شدن
to drink till alls blue بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue مست شدن
To be between the devil and the deep blue sea. راه پس وپیش نداشتن
To turn green with envy. از حسد ترکیدن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
all nature looked green طبیعت سراسر سبز بود
green sand mold قالب تر
all nature looked green همه جا سبز بود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com