Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (8 milliseconds)
English
Persian
blue liner
مدافع
Other Matches
liner
خط کشتیرانی
liner
استری
liner
کسی که خط میکشد
liner
خط کش
liner
سرباز خط جبهه
liner
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
one-liner
لطیفه
one-liner
بذله
liner
بوش سیلندر
inner liner
روکش داخلی
liner
کشتی یا هواپیمای مسافری استردوز
front liner
سانتر فوروارد
cargo liner
مسافری
fuzewell liner
بوش نگهدارنده خرج بوستر ماسوره
liner terms
شرایط خط کشتیرانی
liner trade
کشتیرانی منظم تجاری
penny a liner
کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
passenger liner
کشتی مسافربری
head liner
سردسته
fuzewell liner
قاب بوستر
passenger liner
کشتی مسافری
cargo liner
کشتی باری
liner velocity
بردار سرعت
cylinder liner
رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
cylinder liner
بوش سیلندر
liner velocity
سرعت
head liner
سرصفحه نویس
head liner
کسیکه نامش دربالای صفحهای نموداراست
helmet liner
کلاه فیبری
helmet liner
استرکلاه اهنی یا کلاه خود
helmet liner
کلاه کاسک
liner oscillator
نوسانگر خطی
liner kinematics
حرکت شناسی خطی سینماتیک خطی
liner momentum
اندازه حرکت
draught tube liner
خطوطلاستیکجریانهوا
the blue
اسمان
go off into the blue
ناپدید شدن
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
the blue
دریا
out of the blue
غیر منتظره
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
blue
اسمان نیلگون
blue
اسمان
blue
نیلی
blue
آبی
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
king's blue
رنگ ابی متوسط
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
light blue
کبود
powder blue
نیل رخت شویی
powder blue
گردلاجوردفرنگی
methyl blue
ابی متیل
paris blue
جوهرابی روشن
paris blue
یکجور نیل فرنگی
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
navy blue
کبود
milori blue
ابی میلوری
once in a blue moon
گاه گاهی
navy blue
ابی سیر
prussian blue
نیل فرنگی
prussian blue
رنگدانه ابی رنگ اهن دار
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue
آبیکمرنگ
electric-blue
آبیروشن
blue-black
آبیپررنگ
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue cap
صدفکبود
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
a bolt from the blue
از غیب
once in the blue moon
خیلی بندرت
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue ball
توپآبی
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
steel blue
رنگ ابی فولادی
sky blue
رنگ ابی اسمان
sky blue
نیلگونی
sky blue
اسمانی
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
slate blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
prussian blue
ابی پروس
thymol blue
ابی تیمول
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
true-blue
هوادار دو آتشه
true-blue
پیرو متعصب
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
to by blue muder
دادزدن
to by blue muder
فریاد کردن
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue bark
گزارش حرکت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
کتاب ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle
شکستگی ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue devil
افسردگی
blue devil
ال
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
blue chip
سهام مرغوب
blue-chip
سهام مرغوب
black and blue
کبود و سیاه
blue water
دریای ازاد
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue collar
کارگری
blue-collar
کارگری
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue blooded
نجیب زاده
blue-blooded
نجیب زاده
acid blue
ابی اسیدی
alkali blue
ابی قلیا
blue fox
سگ روباه
big blue
نام غیر رسمی IBM
big blue
IB
blue devil
دیو
blue eyed
زاغ
blue eyed
ابی چشم
blue jay
زاغ کبود
bromthymol blue
ابی برم تیمول
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue line
خط دفاعی هاکی
blue moon
زمان دراز
blue moon
مدت طولانی
bright blue
لاجوردی
blue mud
گل کبود
blue print
رسم فنی
blue print
فون ابی
blue print
تون پلات ابی
blue shift
جابجایی به سوی ابی
cobalt blue
لاجورد
dark blue
ابی سیر
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue forces
نیروهای خودی
intense blue
ابی سیر
blue forces
نیروهای ابی
blue gun
لوله پرتاب ابی
indigo blue
ابی ایندیگو
blue vitriol
کات کبود
dark blue
سرمه ای
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue print
زمینه ابی
blue water school
انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
She talked tI'll she was blue in the face .
آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
his coat was in blue velvet
نیمتنه اش
blue-eyed boy
دراصطلاح"تافتهجدابافته"
his coat was in blue velvet
مخمل ابی بود
They beat each other black and blue.
همدیگر را خونین ومالین کردند
the greenish hue of blue
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
to beat black and blue
کوفته یاکبودکردن
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
red, green, blue
سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red, green, blue
سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
blue collar employees
کارگران
blue beam magnet
مغناطیس اشعه ابی
blue yellow blindness
رنگ کوری ابی- زرد
blue ribbon program
برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
blue or copper vitriol
کات کبود
blue or copper vitriol
زاج کبود
blue chip personal computer
IB که در کشور کره توسط شرکت HYUNDAI ساخته میشودکامپیوترهای شخصی ارزان سازگار با
to drink till alls blue
مست شدن
to drink till alls blue
بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue
پاتیل شدن
acid alizarian blue black
ابی سیر الیزارین اسیدی
red green blue monitor
مانیتور قرمز- سبز- ابی
To be between the devil and the deep blue sea.
راه پس وپیش نداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com