Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
close-up lens
لنزکلوزآپ
Other Matches
lens
عدسی دوربین
lens
لنز
lens
بشکل عدسی در اوردن
lens
عدسی
lens
ذره بین
biconcave lens
عدسی مقعرالطرفین
biconcave lens
عدسی دوکاو
reflector lens
ایینه پیچ نما
reflector lens
ایینه کوژ
achromatic lens
عدسی بی رنگ
lens system
سیستملنز
spherical lens
عدسی کروی
biconvex lens
عدسی دوکوژ
lens mount
دهانهلنز
lens hood
روپوشلنزها
lens cap
کلاهکلنز
lens accessories
اجزاءلنز
fisheye lens
لنزبرجسته
enlarging lens
لنزبزرگکننده
standard lens
نفراستاندارد
bifocal lens
دوکانونی
bifocal lens
عدسی
electronic lens
عدسی یا لنز الکترونی
contact lens
عدسی بساو
contact lens
عدسی مماس
contact lens
لنز چشم
biconvex lens
عدسی محدب الطرفین
objective lens
عدسی شیئی
periscopic lens
شیشه عدسی که بوسیله ان انسان مستواندچیزهای دورترازچشم رس راهم به بیند
zoom lens
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
cylindrical lens
عدسی استوانهای
meniscus lens
عدسی هلالی
magnifying lens
لنز بزرگنمایی
magnifying lens
ذره بین
divergent lens
عدسی واگرا
divergent lens
عدسی متباعد
crystalline lens
جلیدیه
electromagnetic lens
عدسی الکترومغناطیسی
electron lens
عدسی الکترونی
electron lens
لنز الکترونی
lens distortion
خطای عدسی دوربین عکاسی انحراف عدسی دوربین عکاسی
electrostatic lens
عدسی الکتروستاتیکی
lens coating
پوشش روی عدسی
lens coating
روکش عدسی
crystalline lens
زجاجیه
convex lens
عدسی محدب
parabolic lens
عدسی سهمی وار
optical lens
عدسی اپتیکی
optical lens
عدسی نوری
ocular lens
عدسی چشمی
compound lens
عدسی مرکب
concave lens
عدسی کاو
concave lens
عدسی مقعر
convergent lens
عدسی همگرا
convergent lens
عدسی متقارب
convex lens
عدسی کوژ
diverging meniscus lens
عدسی هلالی واگرا
plano concave lens
عدسی مسطح- مقعر
double convex lens
عدسی محدب الطرفین
plano convex lens
عدسی مسطح- محدب
lens aperture scale
درجهیدهانهلنز
convergent meniscus lens
عدسی هلالی همگرا
field lens adjustment
زمینه تنظیم لنز
plano convex lens
عدسی تخت کوژ
double convex lens
عدسی دو کوژ
plano concave lens
عدسی تخت کاو
lens release button
دکمهآزادکردنبیرونآوردنلنز
semi-fisheye lens
لنزنیمهبرآمده
double concave lens
عدسی مقعرالطرفین
double concave lens
عدسی دوکاو
wide-angle lens
لنززاویهعریض
twin-lens reflex camera
لنزدوتاییانعکاسدوربین
single-lens reflex camera
دوربینبازتابتکلنزی
single-lens reflex (SLR) camera
دوربینتکلنزی
close
تنگ
close
نزدیک
close
: بستن
close
منعقدکردن
close
بن بست
close
مسدود کردن
close with
اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with
نزدیک شدن به دشمن
close up!
پشت توپ رو !
close
محصورکردن
close
نزدیک به ناو
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
بستن
close
ایست توقف
close
پایان
close up
از نزدیک
close up
از جلو
close up
کاملا افراشته
close up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up
از نزدیک
close-up
از جلو
close-up
کاملا افراشته
close-up
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close
چهار گوشه
close
حیاط
to be quite close
نزدیک به هم بودن
close
جای محصور
close
انتها
close
چهاردیواری محوطه
close
پرچم افراشته
close
نزدیک بهم
close in
نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
to keep close
نزدیک ماندن
close in
نزدیک شدن
to close down
تعطیل کردن
to close down
بستن
close in
نزدیک شدن به دشمن
close by
دم دست
close by
نزدیک
close
در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close
تغییر وضع درایستادن
close
نزدیک شدن به فورواردها
close-cropped
مویکوتاهشده
close-set
چشمهاینزدکبهم
I had a close shave .
خطر ؟ زبغل گوشم پرید
To close the ranks .
صفوف خود را فشردن
close season
فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
to close up the rear
اخر از همه امدن
close-fisted
<adj.>
دست بسته
to close airspace
مسدود کردن فضای هوایی
close ranks
<idiom>
برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
of a close texture
سفت باف
run close
سخت دنبال کردن
to draw to a close
به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close
پنهان بردن یاماندن
close-knit
ریز بافت
close reach
نزدیکبهنقطهپایان
close-knit
همبسته
close-knit
صمیمی و متحد
to have someone
[something]
under
[close]
scrutiny
کسی
[چیزی]
را با دقت آزمودن
[نظارت کردن]
to close airspace
محصورکردن فضای هوایی
close fitting
چسباندن
close column
ستون بسته
close combat
رزم نزدیک
close combat
جنگ تن به تن
close confinement
حبس انفرادی
close confinement
زندان انفرادی
close control
کنترل نزدیک
close control
رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
close coordination
هماهنگی نزدیک
close corporation
شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
close corporation
شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling
جفتگری قوی
close defence
سه مدافع
close column
ستون جمع
close attack
سه مهاجم
close fitting
قالب تن
close-fitting
چسباندن
close-fitting
قالب تن
close-ups
از نزدیک
close-ups
از جلو
close-ups
کاملا افراشته
close-ups
نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
breach of a close
تجاوز به ملک دیگری
breach of close
تجاوز به ملک دیگری
close aboard
نزدیک
close aboard
چسبیده به
close aboard
پوشش هوایی نزدیک
close aboard
نزدیک به قایق دیگر
close aneal
باز پختن مسدود
close aneal
گداختن مسدود
close fistedness
خشک دستی
close fistedness
خست
he had a close shave of it
مفت جست
close ranks
فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station
خدمه بدو مرخص
close station
افراد بدو مرخص
close supervision
نظارت نزدیک
close up view
نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close supervision
نظارت مستقیم
close support
پشتیبانی نزدیک
close the door please
بیزحمت در را ببندید
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close the door please
خواهش دارم
close the door please
اگرزحمت نیست
close up view
نمای کلوزاپ
danger close
خطر نزدیک
danger close
خطرنزدیک است
disorderly close down
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
close fisted
خسیس
close range
فاصله نزدیک
close range
مسافت نزدیک
close fit
مناسب
close price
قیمت نزدیک
close march
راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close grain
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close interval
فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close in security
برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close grained
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
close air support
پشتیبانی هوایی نزدیک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com