English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English Persian
crown debt وام بدولت
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
Other Matches
crown تاج دندان
crown ستیغ نیمرخ مهره طاق
crown راس قله
crown کوژی
crown تاج قهرمانی
crown تحدب
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
crown تاج
crown فرق سر
crown بالای هرچیزی
crown کلید طاق
crown ستیغ سره
crown saw اره استوانهای
crown حد کمال
crown stopper سر بطری پهن
crown knot گره تاج
crown land خالصه
crown law قانون جزائی
crown of arch مهره طاق
crown of arch کلید طاق
crown glass شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
crown top کلاهک
crown of the caves way قسمت میان سنگ فرش)
crown paper کاغذی که 38/10سانتیمتردر50/80سانتیمترباشد
crown section برش در کلید قوس
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
crown tree شمع
crown top تاج
crown-post تیرک عمودی
half crown سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
heir to the crown ولی عهد
Crown Princess ولیعهد
Crown Princess همسر ولیعهد
mural crown ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
the crown of the teeth قسمت بیرونی دندان
the crown of the head فرق سر
southern crown اکلیل جنوبی
olive crown تاج زیتون
Crown Princesses همسر ولیعهد
Crown Princesses ولیعهد
crown block قرقرهراس
the crown of the teeth دندان بیرونی
crown-plate بالشتک
crown moulding گچ بری تاجی شکل
crown cornice کتیبه اصلی
crown cornice قرنیز اصلی
crown jewels جواهرآلاتسلطنتی
crown court دادگاهیدر انگلستانو ولز
feather crown پرتاجیشکل
crown tine نوکشاخ
piston crown تاج پیستون
crown imperial گل سرنگون
crown colony بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
Crown Princes نایب السلطنه
Crown Princes ولیعهد
Crown Prince نایب السلطنه
Crown Prince ولیعهد
crown-steps لاریز [برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
crown-tile سفال تیزه
crown-strut [شمع پشتبند عمودی]
crown glass شیشه گردیاچرخی
crown gear چرخ دنده محدب
crown ether اتر تاجی
crown-steeple منارک برج
counsel for the crown وکیل عمومی
counsel for the crown دادیار
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
law officers of the crown دادستان
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
downstream profile at crown نیمرخ کلید در پایین دست
downstream profile at crown نیمرخ پایاب در کلید
debt قصور
debt قرض
debt وام
debt بدهی
in debt بدهکار
to get into debt بدهکارشدن
to get into debt وام پیداکردن
to get into debt بدهی پیداکردن
to be in debt مقروض بودن
to be in debt بدهی داشتن
the d. of a debt پرداخت بدهی
debt بدهی داشتن
debt بدهکاربودن
debt غین
debt دین
proof of debt دلیل طلب
proof of debt سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
public debt قرضه عمومی
public debt بدهی دولت
run in debt قرض بهم رساندن
to run into debt قرض بالا آوردن
specialty debt تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt perpetrator مرتکب بدهی
To be in debt up to ones ears. غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling تجدید نظر در شرایط وام
debt cut بخشش بدهکای
debt forgiveness بخشش بدهکای
debt relief بخشش بدهکای
verification of debt تشخیص مطالبات
debt cut صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness صرف نظر از بدهکاری
debt relief صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator خطاکار در بدهی
private debt بدهی خصوصی
present debt دین حال
bad debt طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
debt enforcement درخواست طلب وصول
debt finance افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour وام شرافتی
debt of honour بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature اجل
debt of record دین قانونی
debt of record بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding وام معوقه
debt of nature مرگ
debt service پرداخت اصل و فرع
debt discount تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt collector کارگزاروصول طلب
debt collector وصول کننده طلب
acknowladgement of debt قبول بدهی
acknowledgement of debt اقرار به بدهی
an active debt بدهی با ربح
arrears of debt دیون معوقه
attachment of debt توقیف طلب
consolidated debt بدهی یک کاسه شده
bad debt طلب غیر قابل وصول
debt advice اعلامیه بدهکار
debt balance مانده بدهکار
debt burden بار بدهی
net debt بدهی خالص
deep in debt تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt تا گردن زیر بدهی
preferential debt دین ممتازه
immersed in debt گرفتاربدهی
indgement debt محکوم به
judgment debt محکوم به مالی
judgement debt محکوم به
judgement debt دادخواسته
national debt قرضه ملی
national debt بدهی ملی
national debt قرض ملی
immersed in debt فرو رفته در فرض
oxygen debt بدهی اکسیژن
payment of an debt وفاء دین
execution for debt اقدام برای طلب وصول
floating debt بدهی متغیر
payment of a debt اداء دین
passive debt وام بی بهره
funded debt وام تنخواه دار
funded debt وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt طلب وصول شدنی
oxygen debt وام اکسیژن
national debt burden بار قرضه ملی
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
debt collecting agency نماینده وصول مطالبات
To be in the red . To contract a debt . قرض بالاآوردن
to pay off a debt [mortgage] بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest بدهی را با بهره ان دادم
debt income ratio نسبت قروض به درامد ملی
discharging from an obligation or a debt ابراء ذمه
debt collection for realisation property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time دین موجل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com