English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
crown land خالصه
Other Matches
crown حد کمال
crown ستیغ نیمرخ مهره طاق
crown ستیغ سره
crown تاج گذاری کردن پوشاندن
crown فرق سر
crown تاج دندان
crown تاج
crown تاج قهرمانی
crown بالای هرچیزی
crown saw اره استوانهای
crown کلید طاق
crown تحدب
crown کوژی
crown راس قله
crown ether اتر تاجی
crown imperial گل سرنگون
counsel for the crown دادیار
crown knot گره تاج
crown cornice قرنیز اصلی
crown tree شمع
crown glass شیشه گردیاچرخی
counsel for the crown وکیل عمومی
crown colony بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
crown debt وام بدولت
crown gear چرخ دنده محدب
crown debt طلب دولتی بستانکاری دولتی
crown law قانون جزائی
crown of arch کلید طاق
crown block قرقرهراس
olive crown تاج زیتون
mural crown ناجی که به نخستین بالارونده ازدیوار شهر دشمن داده میشد
Crown Princesses ولیعهد
Crown Princesses همسر ولیعهد
Crown Princess ولیعهد
Crown Princess همسر ولیعهد
piston crown تاج پیستون
southern crown اکلیل جنوبی
the crown of the teeth دندان بیرونی
the crown of the teeth قسمت بیرونی دندان
crown tine نوکشاخ
feather crown پرتاجیشکل
crown of the caves way قسمت میان سنگ فرش)
crown paper کاغذی که 38/10سانتیمتردر50/80سانتیمترباشد
crown section برش در کلید قوس
crown stopper سر بطری پهن
crown top کلاهک
crown top تاج
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
crown jewels جواهرآلاتسلطنتی
crown court دادگاهیدر انگلستانو ولز
half crown سکه معادل دوشلیلینگ وشش پنس
heir to the crown ولی عهد
the crown of the head فرق سر
crown cornice کتیبه اصلی
crown glass شیشه پنجره [در قرن نوزدهم انگلیس]
Crown Princes نایب السلطنه
Crown Prince نایب السلطنه
Crown Princes ولیعهد
Crown Prince ولیعهد
crown of arch مهره طاق
crown-steps لاریز [برجستگی هایی که شکل پله یا کنگره در سرازیرهای شیروانی است.]
crown-tile سفال تیزه
crown moulding گچ بری تاجی شکل
crown-strut [شمع پشتبند عمودی]
crown-plate بالشتک
crown-post تیرک عمودی
crown-steeple منارک برج
law officers of the crown وکیل عمومی دادیار
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
law officers of the crown دادستان
downstream profile at crown نیمرخ کلید در پایین دست
downstream profile at crown نیمرخ پایاب در کلید
never-never land رویایی
land سرزمین دیار
land به خشکی امدن پیاده شدن
land رسیدن
land خشکی
land خاک
never-never land تخیلی
land زمین
never-never land غیر واقعی
land n خشکی
land n زمین
land n سرزمین
land n دیار
land n کشور
land n قوم مردم
land n ملت
land n خاک
land n ملک
land n خطه
land بزمین نشستن
land vi بخشکی امدن
land به گل نشستن کشتی
land سطح
land فرود
land درست به هدف
land ملک
land سرزمین عرصه
land سطح کوچک صاف
land پشت
land ارض
land زمین پیاده شدن برجستگی بین خانها
land vi پیاده شدن رسیدن
land سطح داخلی لوله بین خانهای تفنگ
land به زمین نشستن
land vi بزمین رسیدن
land vi پائین امدن
land vi فرود امدن
land سرزمین
land فرودامدن
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
land tenure اجاره داری زمین
low land زمین پست
level land زمین مسطح
margin land حد نهایی بازده زمین
low land پستی زمین
margin land حالتی که بازده زمین فقط جبران پرداخت هزینه ها واستهلاکات را بکند
marsh land زمین شوره زار
scrub land زمین بایر
native land میهن
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
land tie تیر یا جرزی که قسمتی ازدیوار را بزمین اتصال میدهد
mother land سرزمین مادری
mother land وطن
mother land میهن
no man's land سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
marsh land زمین ماندابی
native land وطن
plough land مقداری زمین که با هشت گاومیتوانستند در یک سال شخم بزنند
registered land زمین ثبت شده
no man's land سرزمین بی صاحب
submarginal land زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
land masses سرزمین بزرگ
land masses اقلیم
land masses قاره
land masses کشخر
land masses خشکسار
fluted land سطحمسطحمته
common land مکانعمومی
dry land خشکی
land registry دفترنگهداریاطلاعاتمخصوصبهیکمنطقه
Land-Rover وسیلهنقلیهمورداستفادهدرزمینهایزبر
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
To be in the land of the living . درقید حیات بودن
Who owns this land ? این زمین مال کیست ؟
land on one's feet <idiom> با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to work the land زمین را زراعت کردن
to cultivate land زمین را کشت کردن
land mass خشکسار
land mass کشخر
survey land نقشه برداری زمین
switzer land سویس
table land زمین هموار
tenementary land زمین اجاری
the lie of the land وضع یا کیفیت طبیعی زمین وضع
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
the promised land ارض موعود
to clear land زمین راصاف کردن
to sight land دیدن منظره
unutilized land اراضی موات
waste land اراضی موات
waste land زمین موات
wild land زمین بایر و لم یزرع
wild land صحرا بیابان
land mass سرزمین بزرگ
land mass اقلیم
land mass قاره
land grant زمین اعطایی دولت
land carriage بار کشی زمینی
land capacity کاراوری زمین
land breeze باد ساحلی
land breeze باد خشکی
land bank بانکی که زمین را در برابر پول گرو بر میدارد
land alide لغزش زمین
land agent دلال معاملات ملکی
immeasureable land سرزمین بیکران
high land زمین کوهستانی
land carriage حمل و نقل خشکی
land combat نبرد زمینی
land combat نبرد در ساحل
land grading تسطیح زمین
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
land forming شکل دادن زمین
land forces نیروی زمینی
land forces قوای بری
land force n نیروی زمینی
land distribution توزیع اراضی
land development احیای اراضی
land crab n خرچنگی که در زمین زندگی میکند ولی در دریا تخم می ریزد
head land پرتگاه
head land دماغه
certificate of land قباله زمین
center land خط میانی
border land زمین مرزی
barren land زمین لم یزرع
no-man's land منطقه بین خط سرویس و خط پایانی
land reforms اصلاحات ارضی
hour land عقربه ساعت شمار
cloud land عالم خیال یافرض
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com