English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
green with a blue tint سبز مایل به ابی
Other Matches
red, green, blue سه اشعه تصویردرتلویزیون رنگی
red, green, blue سیستم نمایش قوی که از سه سیگنال ورودی مجزا برای کنترل اشعههای قرمزوسبزوابی استفاده میکند
red green blue monitor مانیتور قرمز- سبز- ابی
tint ته رنگ
tint رنگ
tint رنگ مختصر سایهء رنگ
tint دارای ته رنگ یاسایه رنگ نمودن
tint رنگ زدن
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
elavation tint رنگ یا هاشورهای ارتفاع نما
elavation tint هاشور ارتفاع نقشه
hair tint رنگ مو
color tint , color tone ته رنگ
blue اسمان نیلگون
blue مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue اسمان
go off into the blue ناپدید شدن
the blue اسمان
the blue دریا
out of the blue غیر منتظره
out of the blue <idiom> غیرمتقربه
to look blue افسرده یابوربنظرامدن
blue نیلی
go off into the blue آب شد و به زمین رفت
blue آبی
ox blue ابی سیرمایل به ارغوانی
It tends to be blue . It is bluish. بیشتر برنگ آبی می زند
I kept saying it tI'll I was blue in the face. آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
ice-blue آبیکمرنگ
electric-blue آبیروشن
blue print تون پلات ابی
blue in the face <idiom> آرام گرفتن
blue-black آبیپررنگ
blue tit پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
blue mussel صدفدوکفهایآبی
blue cap صدفکبود
blue print فون ابی
blue print زمینه ابی
dark blue سرمه ای
She comes here once in a blue moon . سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
once in a blue moon <idiom> به ندرت
dark blue ابی سیر
blue shift جابجایی به سوی ابی
cobalt blue لاجورد
a bolt from the blue مثل عجل معلق
a bolt from the blue از غیب
once in the blue moon خیلی بندرت
bromthymol blue ابی برم تیمول
bright blue لاجوردی
blue vitriol کات کبود
powder blue نیل رخت شویی
blue beam اشعهآبیکلاهکآبی
blue ball توپآبی
true-blue هوادار دو آتشه
once in a blue moon گاه گاهی
steel blue رنگ ابی فولادی
oxford blue ابی سیر مایل به ارغوانی
sky blue رنگ ابی اسمان
paris blue یکجور نیل فرنگی
paris blue جوهرابی روشن
sky blue نیلگونی
sky blue اسمانی
peacock blue رنگ ابی مایل بسبز
peacock blue رنگ ابی طاووسی
teal blue رنگ ابی مایل به خاکستری
slate blue رنگ ابی مایل به خاکستری
powder blue گردلاجوردفرنگی
prussian blue نیل فرنگی
prussian blue رنگدانه ابی رنگ اهن دار
navy blue ابی سیر
navy blue کبود
milori blue ابی میلوری
blue laws قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue law قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue law قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
to by blue muder دادزدن
to by blue muder فریاد کردن
to burn blue شعله یا نور ابی دادن
indigo blue ابی ایندیگو
intense blue ابی سیر
thymol blue ابی تیمول
thumb blue نیل گلولهای یاقالبی
king's blue رنگ ابی متوسط
light blue کبود
true-blue پیرو متعصب
methyl blue ابی متیل
prussian blue ابی پروس
blue print رسم فنی
blue bark تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue [joke] <adj.> خشن [جوک]
blue-blooded نجیب زاده
blue blooded نجیب زاده
blue blood نجیب زاده اشراف زاده
blue jeans شلوارکاوبوی
blue book هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue book هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue jay زاغ کبود
blue book کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue brittle شکستگی ابی
blue brittleness شکنندگی ابی رنگ
blue book کتاب ابی
acid blue ابی اسیدی
alkali blue ابی قلیا
blue bark گزارش حرکت
blue baby طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing بازپخت ابی رنگ
big blue ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue IB
big blue نام غیر رسمی IBM
blue fox سگ روباه
blue bell گزارش جنایت
blue bell گزارش بدرفتاری
blue [joke] <adj.> زمخت [جوک]
blue blood عضو طبقه اشراف
blue chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue commander فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
royal blue رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue forces نیروهای ابی
blue gun لوله پرتاب ابی
blue jacket سرباز نیروی دریائی
blue water دریای ازاد
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
black and blue کبود و سیاه
blue line خط دفاعی هاکی
blue-chip سهام مرغوب
blue-chip ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue liner مدافع
blue moon زمان دراز
blue moon مدت طولانی
blue chip سهام مرغوب
blue mud گل کبود
blue jeans شلوار کار ابی رنگ
blue forces نیروهای خودی
blue devil ال
blue devil افسردگی
blue eyed زاغ
blue devil دیو
blue-collar کارگری
blue collar کارگری
blue eyed ابی چشم
blue flag پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
through the green منطقه قابل استفاده در بازی گلف
green خرم
green تازه
green سبز
green بی تجربه
green رنگ سبز
green سبزیجات
green سبزشدن
green ترو تازه نارس
green سبز کردن
green چمن صاف و نرم و کوتاه اطراف سوراخ اسبی که هنوزدر مسابقه ازموده نشده میدان تیراندازی صحرایی
green PC رایانه سبز
green PC رایانه زیست بوم دوستانه
green معتدل
green <idiom>
green سبزه چمن
his coat was in blue velvet نیمتنه اش
blue or copper vitriol کات کبود
his coat was in blue velvet مخمل ابی بود
blue or copper vitriol زاج کبود
blue collar employees کارگران
They beat each other black and blue. همدیگر را خونین ومالین کردند
to beat black and blue کوفته یاکبودکردن
She talked tI'll she was blue in the face . آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
blue beam magnet مغناطیس اشعه ابی
blue water school انانی که نیروی دریایی انگلیس راتنها نیروی کافی ان میدانند
white with blue stripes سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
blue-eyed boy دراصطلاح"تافتهجدابافته"
blue yellow blindness رنگ کوری ابی- زرد
blue ribbon program برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
sea green رنگ سبز مایل بابی
green beans لوبیا سبز
prophet's green رنگ سبز نبی [این رنگ از ترکیب رنگ نیل یا همان رنگ آبی با رنگینه های زرد بدست آمده از گیاهان بوجود می آید و آنرا به رنگ اولین پرچم اسلام و یا گنبد حضرت خاتم الانبیا نسبت می دهند.]
Green Paper برگهنظرخواهی
Green architecture معماری سبز
green cards کارت سبز
green with envy از حسادت ترکیدن
green stool مدفوع سبز رنگ [پزشکی]
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
to turn green سبز رنگ شدن
green cabbage کلمسبز
deep green رنگ سبز تند و تیره
Green architecture [ساختمان با محوطه هایی با مناظر بدیع]
green with envy <idiom>
green roof [سقف ساختمان تزئین شده با گیاهان]
practice green شروعبهسبزشدن
green walnut گردویتازه
Green Berets سبز کلاهان
green card کارت سبز
green space فضایسبز
green peppers فلفل سبز
green russula نوعیقارچسبز
green peas نخودفرنگی
green beam شعلهیسبز
green pepper فلفل سبز
village green میدان دهکده
bottle green سبزپررنگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com