Dictiornary-Farsi | mother goose stakes | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 141 (7 milliseconds)

English	Persian
mother goose stakes	مسابقه کره مادیانهای سه ساله


Other Matches

stakes	تیرک
stakes	میخ چوبی
stakes	میله چوبی
stakes	دستک
stakes	شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes	قائم کردن
stakes	بچوب یا بمیخ بستن
stakes	محکم کردن
stakes	ستون چوبی یا سنگی تزئینی میخ چوبی
stakes	گرو
stakes	شرط
stakes	شرط بندی مسابقه با پول روی میزدر قمار
pull up stakes <idiom>	کوچ کردن
safety stakes	دستکهای تامین
sweep stakes	شرط بندی اسب دوانی
messenger stakes	مسابقه یک مایلی اسبهای 3ساله
goose	قاز
goose	علامت سکوت
goose	غاز
goose	ماده غاز
goose	گوشت غاز
goose	ساده لوح واحمق
goose	سیخ زدن به شخص
goose	به کفل کسی سقلمه زدن
goose	مثل غاز یاگردن دراز حمله ور شدن وغدغد کردن
goose	اتو
goose	اتو کردن هیس
bernicle goose	سرخاب
cook one's goose <idiom>	شانس کسی رااز اوگرفتن
ember goose	غواص
ember goose	اسفرود بیدم
goose grass	گورکک
goose grass	علف ماست
goose flesh	ترکیدگی پوست بدن در اثرسرما
goose-steps	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose pimples	gooseflesh
goose step	رژه روی بابدن راست و بدون خم کردن زانو
goose step	رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
goose step	پا دادن
goose step	قدم اهسته
cook one's goose <idiom>	نقش بر آب کردن
goose grass	رشدوک
snow goose	غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
goose skin	ترکیدگی پوست ازسرمایابیم
goose neck	زانویی
goose-steps	قدم اهسته
goose-stepping	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping	قدم اهسته
goose-stepped	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped	قدم اهسته
goose-step	رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-step	قدم اهسته
goose flesh	یا ترس
goose neck	زانو
wild-goose chases	تلاش بیهوده
wild-goose chase	تلاش بیهوده
wild goose chase	تلاش بیهوده
to goose [American E] the engine	موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
be unable to say boo to a goose	بسیار ترسو
be unable to say boo to a goose	بزدل
be unable to say boo to a goose	کمرو
wild goose chase <idiom>	ناامیدانه جستجو کردن
to goon a wild goose chase	درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
mother	والده
mother	پروردن
mother	مادری کردن
mother	مادر ننه
mother	مام
mother	سرچشمه اصل
After all, she is your mother.	هرچه باشد بالاخره مادرت است.
mother	ام
mother-to-be	زنحامله
mother	مادر
kill the goose that layed the golden egg <idiom>	از بین بردن چیز با ارزش
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !	آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
mother wit	ادراک
mother wit	شعور
mother wit	هوش
mother surrogate	جانشین مادر
mother substitute	جانشین مادر
mother ship	ship parent
mother of thyme	سیسنبر
mother liquor	مادر اب
mother's mark	خال
surrogate mother	نامادری
step mother	نامادری
Want is the mother of industry. <proverb>	خواستن ,مادر صنعت و سازندگى است .
Mother's Day	روز مادر
She is shorter than her mother .	از مادرش کوتاه تر است
Mother Superior	رئیس بنیاد مذهبی
She sat beside ( next to ) her mother .	کنار مادرش نشست
Mother Nature	طبیعت مهربان
Mother Nature	طبیعت
Mother Superiors	رئیس بنیاد مذهبی
the mother whom i sucked	مادری که بمن شیرداد
mother liquid	مادر اب
mother figure	مادر- نماد
mother-in-law	مادر زن
foster mother	مادر رضاعی
mother tongues	زبان مادری
mother tongue	زبان مادری
mother country	میهن
mother country	کشور اصلی
mother countries	میهن
mother countries	کشور اصلی
mother-in-law	میله شماره 7 بولینگ
mother-in-law	مادر شوهر
mother-of-pearl	صدف مروارید
mother of pearl	صدف مروارید
Queen Mother	ملکهای که دارای فرزندباشد مادرپادشاه که بیوه باشد
mother figures	مادر- نماد
grand mother	مادر بزرگ
grand mother	جده
mother land	وطن
mother land	میهن
mother craft	مادری
mother craft	بچه پروری
mother hubbard	لباس گشاد زنانه
mother in law	مادر زن
mother in law	مادر شوهر نامادری
mother in low	مادر شوهر
mother in low	مادر زن
mother complex	عقده مادری
mother board	تخته اصلی
he was his mother's pride	مایه سرافرازی یاافتخارمادرش بود
mother land	سرزمین مادری
mother board	برد مدار چاپی اصلی
mother liquer	باز مادر
mother board	بردمادر
mother board	برد اصلی
mother cary's chicken	مرغ طوفان
My mother togue is Persian.	زبان مادری من فارسی است
What wI'll happen if your mother finds out.	اگر مادرت بفهمد چه می شود؟
Mother-daughter boteh design	طرح بته جقه مادر و بچه [این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
A nany who has more sympathy than the real mother. <adj.>	داءیه دلسوز تر از مادر
Mother left me 500 tomans .	مادرم برایم 500 تومان گذاشت
Dont neglect writing to your mother .	ازنوشتن نامه بمادرت غافل نشو
The child [kid,baby] has taken after her mother.	بچه به مادرش رفته.
What is good for the goose is good for the gander . One cant apply double standards .	یک بام ودو هوانمی شود
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است