English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
Other Matches
interval دوهای تمرینی ارام
interval خلال
interval فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
interval فاصله تاکتیکی
interval فاصله زمانی
interval بازه [ریاضی]
interval فاصله
interval مدت
interval فرجه
interval ایست وقفه
interval وقفه
interval توقف کوتاه بین دو عمل
interval فاصله [ریاضی]
interval فترت
lucid interval حالت افاقه
normal interval فرمان از جلو نظام
normal interval از جلونظام
interval timer زمان سنج فاصله
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
interval estimate براورد فاصلهای
normal interval فاصله معمولی صف
keying interval فاصله زمانی بین دو انعکاس موج رادار
lunitidal interval فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
lucid interval دوران افاقه
mode interval فاصله نما
interval timer شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
confidence interval فاصله اعتماد
confidence interval فاصله اطمینان
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
class interval فاصله طبقه
burst interval فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
class interval حدود طبقه
contour interval فاصله خطوط واصل
fiducial interval فاصله اطمینان
interval schedule برنامه فاصلهای
interval scale مقیاس فاصلهای
interval reinforcement تقویت فاصلهای
interval exercises تمرینهای متناوب
interval confidence دامنه اطمینان
interval confidence فاصله اطمینان
grid interval فواصل شبکه بندی نقشهای
grid interval فاصله خطوط شبکه
class interval دامنه طبقه
time interval فاصله زمانی
contour interval فاصله میزان منحنی
time interval زمان طی شده
vertical interval اختلاف ارتفاع
vertical interval فاصله عمودی
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
return interval دوره بازگشت
retrace interval دوره بازگشت
reorder interval زمان بین دو سفارش
work interval کار فاصلهای تمرین فاصلهای
work interval کار متناوب
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
preparatory interval دوره امادگی
recurrence interval زمان برگشت
recurrence interval دوره تناوب
relief interval استراحت متناوب
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
variable interval schedule برنامه فاصلهای متغیر
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
open to any one مباح
open out بسط دادن
open باز کردن باز شدن
To come into the open. آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
X/OPEN ول ایجاد سیستمهای باز هستند
open out توسعه دادن
the open هوای ازاد
the open ملاء عام
the open ملا عام
to open out بسط دادن
to open out گستردن
to open out توسعه دادن
to open out باز کردن
open آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open برداشتن پوشش یا باز کردن در
open درمعرض
open فضای باز
open ازاد
open زمین باز گسترده
open مروحه را باز کنید
open وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open وزن ازاد
open وضع زه هنگام کشیده شدن
open روباز
open دایر
open گشوده سرگشاده
open مفتوح
open :باز
open سکی
open باز
open باز شدن
open صریح
open مهربان رک گو
open بی پناه
open بی ابر
open واریز نشده
open بازکردن
open گشودن گشادن
open افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open مفتوح شدن
open بی الایش
open ازاد اشکار
open شکفتن
open روشن شدن خوشحال شدن
open خط بازبی دفاع
open اشکار
open سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open فایل خواندنی و نوشتنی
open برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open 1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open نابسته
open قابل بحث
open بی دفاع واریز نش
open بلامتصدی
open treaty معاهده باز
to break open سوراخ کردن
to fly open بازشدن
to keep open house درخانه بازداشتن
open universe جهان باز
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
to keep open house ازهرکس پذیرایی کردن
open water فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open wire سیم لخت
open wire سیم هوایی
open-mouthed حیران
open-mouthed سرگشته
open-mouthed مبهوت پرخور
rights open to everyone مباحات
the open of a street دهنه خیابان
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
open-mouthed حریص
to break open شکستن
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
the secret will open to me خواهد گردید
open mouthed مبهوت پرخور
open mouthed سرگشته
open mouthed حیران
open wiring سیمکشی باز
open mouthed حریص
open trade تجارت ازاد
open tournament تورنمنت ازاد شطرنج
open subrotine زیرروال باز
open storage انبار کردن کالاها در محوطه باز انبارداری در محوطه روباز
open space گردشگاه ازاد
open space میدان
open machine ماشین باز
open loop حلقه باز
open loop مدار باز
open lines خطوط باز شطرنج
open indent سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
open indent سفارش خرید باز
open ice قسمتی از محوطه بازی که حریف در ان نیست
open hospital بیمارستان ازاد
open-necked پیراهنیابلوزبدونیقه
open hearth کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness خوش گمانی
open heartedness رک گویی صداقت
open subroutine زیرروال باز
open syllable هجائی که به حرف e پایان پذیرد
open to the public برملا
open to the public علنی
open to the public واضح درنظر عموم
open to the public اشکار در نزد همه
open to attack در معرض حمله
open theft سرقت مشهود
open the meeting رسمیت جلسه را اعلام کردن
open the door to مجال دادن به
open terrace مهتابی
open system سازگان باز
open system سیستم باز
open system نظام باز
open heartedness راست بازی
open ended بی انتها
to split open با دو نیم شدن [از هم جدا شدن] باز کردن
to knock something open با ضربه چیزی را باز کردن
to strike something open با ضربه چیزی را باز کردن
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
Please open this bag. لطفا این کیف را باز کنید.
with open arms <idiom> با گرمی استفاده کردن
open secret <idiom> راز فاش شده
open one's heart <idiom> از ته قلب حرف زدن
Open the door. در درراباز کن
He is open to bribery. اهل رشوه (رشوه گیری) است
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
open-handed <adj.> دست و دلباز
open-ended بی انتها
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com