Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
open-handed
<adj.>
دست و دلباز
Other Matches
open handed
گشاده دست گشاده کف
open handed
دست باز
open handed
بخشنده
four handed
چهاردستی چهارتایی
even-handed
منصف
four handed
چهاردست
right-handed
راستگرد
handed
دست دار
handed
تهی دست
handed
دست و دل باز
handed
با سخاوت
handed down
به تواتر رسیدن
right handed
راست دست
one handed
یک دست
right handed
در سمت راست
right handed
راست گرد
three handed
سه نفره
three handed
سه دستی
two handed
دارای دو دست
two handed
قوی
two handed
محکم استوار
one handed
تنهاانجام شده
even-handed
منصفانه
one handed
یک نفره
even handed
منصفانه
even handed
منصف
light handed
: سبک دست
left handed
چپ گرد
light handed
اسان راحت
light handed
تردست
neat handed
زیر دست
neat handed
ماهر
clean handed
پاک
light handed
ماهر
left handed
واقع در سمت چپ ناشی
left handed
چپ دست
bare handed
بی وسیله
single-handed
تنها
single-handed
یک دستی
empty handed
تهیدست
clean handed
بیگناه
clean handed
مبرا
bare handed
دست تنها
even-handed treatment
رفتار
[عملکرد]
عادلانه
empty handed
بینوا
empty handed
بدون هدیه دست خالی
large handed
دست باز
high handed
مکارانه
high handed
خودخواهانه
high handed
امرانه
high-handed
<idiom>
رئیس بازی درآوردن
hard handed
دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
free handed
بی اسباب
free handed
با سخاوت
four handed game
بازی چهارنفره
bare handed
بی اسلحه
ham handed
بی مهارت
red-handed
دست
ham handed
زشت
red-handed
بخون الوده
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
left-handed
دست چپ
hard handed
خسیس
red handed
حین وقوع جنایت
high-handed
امرانه
short-handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed
داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
ham handed
سنگین دست
empty-handed
تهی دست
heavy handed
سنگین دست
heavy handed
خام دست
heavy handed
بی مهاره ت
heavy handed
زشت
heavy-handed
سنگین دست
heavy-handed
خام دست
heavy-handed
بی مهاره ت
heavy-handed
زشت
heavy-handed
<adj.>
بی رحم
to come away empty-handed
با دست خالی
[معامله ای را]
ترک کردن
left-handed
دورو مشکوک
empty-handed
<adj.>
دست خالی
light-handed
<adj.>
دست خالی
right handed rope
طناب راست گرد
left-handed
دوپهلو
left-handed
چپ دست
red handed
درحین ارتکاب جنایت
right handed rotation
گردش به راست
single handed
تنها
single handed
یکدستی
red handed
دست بخون الوده
heavy-handed
<adj.>
بی ترحم
free-handed,
<adj.>
دست و دلباز
left-handed
با دست چپ بازی کردن
fast handed
خسیس
fast handed
خشک دست
high-handed
تحکم امیز
right handed helix
مارپیچ راستگرد
left handed helix
مارپیچ چپ گرد
left handed marriage
عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
left handed mouse
تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
left handed rope
طناب چپ گرد
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
left handed polarization
قطبش چپ گرد
left handed compliment
تعارف غیر صمیمانه
left-handed compliment
<idiom>
دوپهلو حرف زدن برای رنجاندن
catch (someone) red-handed
<idiom>
مچ کسی را گرفتن
left handed rotation
گردش به چپ
open to any one
مباح
to open out
باز کردن
open
روباز
the open
هوای ازاد
to open out
گستردن
to open out
توسعه دادن
open out
توسعه دادن
open out
بسط دادن
X/OPEN
ول ایجاد سیستمهای باز هستند
the open
ملاء عام
to open out
بسط دادن
To come into the open.
آفتابی شدن (خود رانشان دادن )
the open
ملا عام
open
مهربان رک گو
open
زمین باز گسترده
open
مروحه را باز کنید
open
سکی
open
وضع راکت نسبت به دیوار مقابل با سطح ان به طرف بالا
open
وزن ازاد
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
open
خط بازبی دفاع
open
ازاد اشکار
open
قابل بحث
open
بی دفاع واریز نش
open
بلامتصدی
open
سیستمی که چندین ایستگاه کاری آماده برای هر کس برای استفاده داشته باشد
open
دایر
open
ازاد
open
فضای باز
open
باز
open
صریح
open
درمعرض
open
بی پناه
open
بی ابر
open
واریز نشده
open
بازکردن
open
گشودن گشادن
open
افتتاح کردن اشکارکردن بسط دادن
open
بی الایش
open
مفتوح شدن
open
شکفتن
open
روشن شدن خوشحال شدن
open
باز شدن
open
پروتکل شبکه ICP/IP که بستههای داده را دارد مسیر میکند که حجم داده کمتری داشته باشد
open
گشوده سرگشاده
open
دستورات اضافی لازم در برنامه که از ماکرو دستورات استفاده می کنند
open
1-سیستم غیراختصاصی که تحت کنترل شرکتی نیست . 2-سیستمی که به صورت ساخته شده که سیستم عاملهای مختلف می توانند با هم کار کنند
open
کد تابع که وقتی دستور فراخوان اعمال شد در حافظه کپی شده است
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
open
مجموعه استانداردها که به کاربران شبکهای Macintosh امکان اشتراک اشیا و فایل ها را میدهد
open
نابسته
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
برداشتن پوشش یا باز کردن در
open
آماده سازی فایل پیش از دستیابی یا ویرایش یا تراکنش روی سایر رکوردهای ذخیره شده
open
باز کردن باز شدن
open
برنامه کاربردی فایل روی دیسک را باز میکند و برای اجرا آماده میکند
open
فایل خواندنی و نوشتنی
open
اشکار
open
تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open
:باز
open
نوار مغناطیسی در نوردی که هنوز در کارتریج یا کاست بسته شده است
open
برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
open
کامپیوتر با واسط گسترده پانج شده که امکان ورود سخت افزار جانبی و نصب آن را می دهند
open
مفتوح
open to the public
واضح درنظر عموم
open theft
سرقت مشهود
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
open wiring
سیمکشی باز
open the door to
مجال دادن به
open terrace
مهتابی
to open a can of worms
<idiom>
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
open wire
سیم هوایی
open wire
سیم لخت
open to attack
در معرض حمله
open travers
پیمایش باز
open trade
تجارت ازاد
open verdict
رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open universe
جهان باز
open tournament
تورنمنت ازاد شطرنج
open to the public
برملا
open water
فاصله مشخص بین برنده ونزدیکترین رقیب
open to the public
علنی
open vertict
رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
open to the public
اشکار در نزد همه
open treaty
معاهده باز
open system
سازگان باز
open indent
سفارش خرید باز
open hospital
بیمارستان ازاد
open hearth
کوره فولاد سازی دهان باز
open heartedness
خوش گمانی
open heartedness
رک گویی صداقت
open heartedness
راست بازی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com