English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
reducing tee piece سه راه نقصانی
reducing tee piece سه راه کاهنده
Other Matches
reducing کم کردن
reducing استحاله یا احاله کردن تخفیف دادن
reducing تبدیل کردن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing کاهیدن
reducing کوچک تر کردن
reducing تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reducing تبدیل
reducing تقلیل یافتن
reducing تنزل دادن
reducing کاستن
reducing فتح کردن
reducing استحاله کردن
reducing مطیع کردن
reducing تقلیل دادن
reducing ساده کردن
reducing کاهش یافتن
reducing atmosphere جو کاهنده
reducing pipe لوله احیاء کننده
reducing agent عامل کاهنده
reducing adaptor رابط کاهنده
reducing coupling کمکردنجفتاتصال
reducing elbow زانوی کاهشی
reducing elbow زانوی کاهنده
reducing flame شعله احیاگر
pressure reducing valve شیر فشار شکن
noise reducing antenna system انتن ضد همهمه
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
piece of eight دلاراسپانیولی
think piece مقاله خبری امیخته باافکار وتفسیرات نویسنده
by the piece بطورمقاطعه
by the piece ازروی کار کرد
piece جزء
say one's piece <idiom> آشکارا نظر خودرا گفتن
one-piece لباسیکسره
three piece درست شده از سه قسمت
to piece together بهم پیوستن
to piece out تیکه تیکه درست کردن
to piece out کردن
to piece out دراز
three piece سه تکه
three piece سه پارچه
piece سکه نمونه
piece قطعه ادبی یاموسیقی
piece نمایشنامه قسمت بخش
piece یک تکه کردن
piece سوار
piece وصله کردن
piece ترکیب کردن
piece جورشدن
piece قدری
piece قبضه سلاح
piece اسلحه گرم
piece طغرا
piece طغری
piece قبضه توپ یا تفنگ
piece تکه
piece قطعه
piece کمی
piece قسمت
piece مهره شطرنج
piece دانه
piece مهره پارچه
piece فقره
piece عدد
piece پاره
museum piece آدم پیر [پدر بزرگ ] [مادر بزرگ]
toe piece مهرهرویپنجه
toe-piece قسمتجلویی
time-piece زمان
There is one piece missing. یک تکه از اسباب و اثاثیه نیست.
party piece قطعهموسیقییاشعریکهدرمهمانیاجراگردد
piece of cake <idiom> آسان
speak one's piece <idiom> فکر کسی را خواندن
one-piece suit لباسیکسره
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to piece a rope تیکه سر طناب دادن
to pick to piece پاره پاره کردن
to pick to piece سخت موردانتقادوعیبجویی قراردادن
to stub a piece از کنده یاریشه پاک کردن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
corbel piece قسمتپیشآمده
crotch piece فاق
end piece انتهایدم
end-piece قطعهیانتهایی
middle piece قطعهمیانی
one-piece coverall پوششیکتکه
museum piece قدیمی غیرعادی
piece worker پیمانکار
piece-worker پیمانکار
piece worker مقاطعه کار
piece-worker مقاطعه کار
a piece of advice یک راهنمایی
piece-worker مقاطعه چی
piece worker مقاطعه چی
time-piece ساعت
piece workers مقاطعه چی ها
piece-workers مقاطعه چی ها
piece workers پیمانکار ها
piece-workers پیمانکار ها
piece workers مقاطعه کار ها
piece-workers مقاطعه کار ها
[piece of ] advice مشورت
[piece of ] advice آگاهی
altar-piece پرده نقاشی [یا تندیس تزئینی در قسمت بالا و عقب محراب کلیسا]
abutment-piece تیر کف
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
wreckage piece تکه ای از لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
wreckage piece تکه اتلاف
piece of writing مدرک [سند ] [اصطلاح رسمی]
ashlar-piece سنگ بنا
chimney-piece آذین شومینه
[piece of ] advice نصیحت
[piece of ] advice پند
[piece of ] advice اندرز
a piece of information یک تکه اطلاع
form-piece [تکه های سنگ در مشبک کاری]
dragging-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
dragon-piece [مهار تیر شیروانی نبش]
corbel-piece بالشتک
museum piece تکه موزه
test piece نمونه ازمایش
light piece سوار سبک شطرنج
fowling piece تفنگ سبک برای شکار پرنده وحیوان کوچک
fowling piece تفنگ پرنده زنی تفنگ شکاری
fowling piece تفنگ ساچمه زنی
fowling piece تفنگ شکاری تفنگ ساچمهای
flower piece گل کاری
flower piece ارایش گل
flower piece تصویرگل
fitting piece تکه اتصالی
he gave me a piece of a پندی بمن داد
he gave me a piece of a مشورای بمن داد
head piece کلاه
knee piece زانو بند
kiching piece میخ چوبی بزرگ
head piece سر هر التی که روی سر قرارمیگیرد
head piece قسمت بالا
head piece ادراک ادم باهوش
head piece هوش
head piece ارایش
head piece سرصفحه
fitting piece بست
field piece توپ صحرائی
facr piece قسمت مربوط به صورت ماسک ضد گاز
base piece پایه پایه استقرار
base piece کف
base piece قنداق
base piece قبضه مبنا
base piece توپ مبنا
base piece توپ اصلی
artillery piece جنگ افزارتوپخانه
artillery piece قبضه توپخانه
base piece مقر
battle piece تصویرجنگ
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
eye piece عدسی سر دوربین
cross piece تیر عرضی
set piece قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
contact piece کنتاکت
contact piece پلاتین
chimney piece ارایش روی بخاری
chimney piece پیش بخاری
center piece میانه
adaptor piece حلقه اتصال
test piece توپ مبنا یا توپ نمونه درخصلت یابی
piece parts قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
ridge piece کش بالای شیروانی
piece work کار قطعهای
pinned piece اچمز
pocket piece سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
pole piece قطبک
heavy piece سوار سنگین شطرنج
reference piece توپ مبنا
sea piece نقاشی منظره دریا
service of the piece مشق پای قبضه توپخانه مشق پای توپ
swivel piece مدور دو راه
swivel piece مدور لنگر
tail piece سیم گر
tail piece زه گیر ارایش ته فصل
test piece نمونه ازمایشی
piece part قطعه سرهم و جدا نشدنی
piece part قطعه یک پارچه
piece mark شماره شناسایی که روی قطعات و وسایل حک میشود
piece de resistance امر مهم
piece de resistance فقره برجسته
nose piece قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
piece de resistance کارپر اهمیت
night piece دورنمای شب
mantel piece گچبری دور بخاری
piece de resistance خوراک اصلی
piece deresistance بخش عمده خوراک
piece deresistance مثلا تیکه بزرگی از گوشت
piece goods کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
piece dye بطوریکپارچه رنگ کردن
small piece of brick کلوک
horn of pole piece شاخ قطبک
to huddle up a piece of work کاریرا سرهم بندی کردن کاریرا با شتاب انجام دادن
to carry a piece at safety تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
tensile test piece نمونه ازمون کششی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com