English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
English Persian
rolling stock cleaning yard میلهچرخندهتمیزکنندهحیاط
Other Matches
stock yard حیاط طویله
rolling stock ترنهای روی خط اهن
rolling stock گردونههای ریل دار
do the cleaning پاک کردن
cleaning شستشو
cleaning پاکیزگی
cleaning خلوص اخلاص
do the cleaning پاکیزه کردن
do the cleaning تمیز کردن
do the cleaning زدودن
spring cleaning خانه تکانی درفصل بهار
self cleaning contact کنتاکت خودشوی
dry-cleaning بابنزین پاک کردن
dry-cleaning لکه گیری کردن
spring-cleaning خانه تکانی بهاره
cleaning eye دهانهشستشو
cleaning brush برستمیزکننده
cleaning process فرایند شستشو
cleaning door دریچه شستشو
cleaning after defecation استنجاء
cleaning lady نظافتچیزن
cleaning tools ابزارتمیزکننده
cleaning rod سمبه تفنگ
gas cleaning تصفیه گاز
flame cleaning تمیزکردن سطح فلزات به کمک اشعه اکسی استیلن
dry cleaning خشک شویی
gas cleaning گاز پالایی
gas cleaning پالایش گاز
cleaning rod سمبه نظافت اسلحه
cleaning room اطاق شستشو
cleaning station پست رفع الودگی ش م ر
cleaning station ایستگاه ضدعفونی مواد ش م ر
head cleaning device وسیله هد پاک کن
cleaning of an underground waterchannel لاروبی
I am a great believer in using natural things for cleaning. من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
yard میله وصل به دکل برای بادبان
yard واحد طول معادل 4419/0متر
yard واحد اندازه گیری = 3 فوت
yard لایه
yard حیاط
yard حیاط محوطه
yard بازوی افقی دکل ناو
yard انبار کردن
yard محوطه یا میدان
yard یارد
yard محصورکردن
yard واحد مقیاس طول انگلیسی معادل 4419/0 متر
court yard حیاط
brick yard اجرپز خانه
navy yard محوطه مخصوص لنگر اندازی ناوگان
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
kale yard کلم زار
marshalling yard محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
main yard قسمتی از عرشه که بادبان اصلی در ان واقع است
kale yard سیزیکاری نویسندگان داستانهایی loohcs Kailyard ...
dock yard محوطه لنگرگاه
contractors yard واحد ساختمانی
scotland yard اداره کاراگاهی لندن
scotland yard اسکاتلند یارد
scotland yard نام کوچهای در لندن که اداره مرکزی شهربانی لندن در ان قراردارد
scotland yard اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
five yard line خط داخلی و موازی خط کناری
farm yard حیاط مزرعه
farm yard حیاط کشت زار
ship yard محل کشتی سازی
dock yard محوطه بارانداز
four yard line خط فرضی 4 متر به موازات دوازه واترپولو
classification yard محوطه مانور قطارها محوطه تقسیم مسیر قطارها
farm-yard حیاط مزرعه
back yard حیاط خلوت
yard goods اجناس ذرعی
receiving yard محوطهدریافتی
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
yard track ریل موقت در داخل محوطه انبارها و یا باراندازها
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard man متصدی محوطه
yard man مهترگاو
yard stick خط کش [ابزار]
tan yard دباغ خانه
yard stick متر [وسیله اندازه گیری] [ابزار]
yard stick خط کش تاشو [ابزار]
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
ship yard کارخانه کشتی سازی
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
be rolling in it <idiom> تو پول غلت زدن
rolling نوردیدن
rolling نورد زدن
rolling صاف
rolling غلتنده
rolling هموار
rolling نیمرخهای فولادی را با عمل نورد تهیه میکنند
rolling غلطک زنی
rolling غلتان
twentyfive yard line خط 52 یاردی موازی خط پایانی
classification yard line سایدینگ راه اهن طبقه بندی خط
classification yard line دو راهی
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to be rolling in money <idiom> تو پول غلت زدن [اصطلاح]
tube rolling نورد کاری لوله
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
rolling stone <idiom> ستاره سهیل
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
rolling hitch گره سه خفت
rolling pin وردنه
rolling pins وردنه
rolling pins تیرک
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
rolling plane صفحه غلطشی
rolling mill کارخانه تولید ورق اهن وفولاد
continous rolling نورد دائمی
rolling barrage سد غلطان اتش
rolling barrage سد اتش غلطان توپخانه
rolling country زمین پوشیده
rolling press الت فشاری برای دراوردن نمونههای چاپی
rolling moment گشتاور غلطشی
rolling reserve اماد ذخیره غلطان
rolling reserve امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
rolling mill ماشین غلتک دار کارخانه شیشه جام
rolling mass توده غلطان
rolling instability ناپایداری غلطشی
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
rolling pin تیرک
rolling ladder نردبانچرخدار
rolling mill دستگاه نورد
rolling plan برنامه غلتان
rolling friction اصطکاک غلتشی
head rolling سر چرخش
loop mill rolling نوردکاری حلقوی
unbalanced rolling masses بارهای غلطان نامتعادل
cold rolling mill دستگاه نورد سرد
tire rolling mill دستگاه نورد لاستیک
hot rolling mill نوردکاری داغ
four high rolling stand خان چهار غلطکی
reversed rolling moment گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
plate rolling mill نوردکاری صفحه
wire rolling mill دستگاه نورد سیم
beam rolling mill نورد کاری تیر
start the ball rolling <idiom> شروع انجام کار
reciprocating rolling process فرایند نوردکاری رفت و امدی
rolling mill engineer نوردکار
rolling mill engineer مهندس نوردکاری
corrugated rolling mill دستگاه نورد ورق موجدار
four high rolling stand مقام چهار غلطکی
double two high rolling mill دستگاه نورد مضاعف دوبل
armor plate rolling mill دستگاه نورد ورق زرهی
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion. کارها را بجریان انداختن
stock ازادکردن ماهی پرورشی در اب میله عرضی لنگر
to take stock of برانداز کردن
stock still بی حرکت
out of stock;ex stock از موجودی یاذخیره
take stock <idiom> جمع بندی کردن
take stock of <idiom> شمردن فرصتها
in stock <idiom> روی بورس
out of stock <adj.> غیر موجودی کالا [در انبار]
stock still بی جنبش
stock دسته ابزار و اسلحه
to have in stock موجود داشتن
stock ذخیره اولیه
stock موجودی کالا ذخیره
stock موجودی
stock میله لنگر
stock قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock انبار
stock ذخیره ذخیره کردن
stock اماد ذخیره
stock انباشته انباره
stock سهم
stock به موجودی افزودن
stock جوراب ساق بلند
stock عادی ازلحاظ مدل
stock موجودی انبار
stock موجودی ذخیره
stock ماده اولیه
stock بدنه رنده
stock دسته حدیده
stock جامع نسب
stock دودمان
stock عرضه کردن کالا برای فروش سرسلسله
stock مال التجاره
stock درانبار
stock سهام
stock رها کردن پرنده دست اموز برای شکارقنداق تفنگ
stock دسته چوب ماهیگیری
stock ذخیره کردن
stock پایه دسته ریشه
stock : مایه
stock موجودی موجودی کالا
stock انبارکردن
stock کنده
stock تنه
stock ته ساقه
stock قنداق تفنگ
stock نیا
stock سهام سرمایه
stock مواشی پیوندگیر
stock :حاضر
stock اماده
stock-still بی حرکت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com