English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
snow bound دچار برف
snow bound بازمانده از زفتن بواسطه برف
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] برف روی زمین نمی ماند.
There was a heavy fall of snow (snow-fall). برف سنگینی بارید
being bound over التزام
bound انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
bound ملزم
bound موفف
bound ملتزم شده
bound خیز به خیز رفتن
bound over ملتزم
bound to go موفف به رفتن
bound up جزء لایتجزی
to be bound over التزام دادن
to be bound over ملتزم شدن
out bound عازم بیرون رفتن از بندر
out bound رهسپار دریا
i/o bound محدود به ورودی خروجی
to come at a bound <idiom> خیز برداشتن
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
bound up مجبور
bound up مقید
bound موفف کران
bound مقید
bound :حد
bound مرز محدود
bound سرحد
bound خیز
bound خیز محدود کردن مقید کردن بستن
bound جست وخیز
bound محدودکردن
bound تعیین کردن
bound هم مرز بودن مجاوربودن
bound مشرف بودن
bound جهیدن
bound موجود
bound عازم رفتن مهیا
bound : اماده رفتن
out of bound play به جریان انداختن بازی
upper bound کران بالا
lower bound کران پایین
muscle bound دارای عضلات سفت وسخت غیر قابل ارتجاع
muscle bound سفت
ocean bound رهشپار دریا
ocean bound عازم دریا یااقیانوس
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
it is bound to nappen مقدراست اتفاق بیافتد
iron bound سفت
iron bound سخت
iron bound ناهموار
iron bound دورتا دورخاره دار
iron bound با اهن بسته
wind bound دچار باد مخالف
earth-bound زمینی
output bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
output bound کران خروجی
spell bound طلسم کرده طلسم شده
spell bound فریفته
stimulus bound محرک- وابسته
storm bound گرفتاریادچارطوفان
subscript bound کران زیرنویس
tape bound با تنگنای نواری
rock bound دشوار
rock bound دیریاب
rock bound محاط بصخره
rock bound سنگ بست
rock bound خاره بست
processor bound اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
process bound برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
outward bound بیرون رو
spell bound افسون شده
input bound کران ورودی
bound book کتابپربرگ
homeward-bound درراهخانه
pot-bound گلدانیکهبرایگیاهیکوچکباشد
compute bound کران محاسباتی
compute bound باتنگنای محاسباتی
compute bound محدودیت محاسباتی
compute bound با تنگنای محاسباتی
bound in boards با مقوا جلد شده
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
bound electron الکترون بسته
bound charge بار بسته
bound barrel لولهای که در اثر حرارت تاب برداشته
bound barrel لوله تاب خورده
duty-bound حینانجام وفیفه
earth-bound عازم کرهی زمین
hide bound کوتاه فکر
earth-bound دنیوی
iam bound to do that من موفف به انجام ان کارهستم
ice bound احاطه شده از یخ
ice bound یخ بسته
hide bound خشکیده متعصب
hide bound پوست بتن چسبیده
half bound درپشت وگوشه هاچرمی ودردوطرف پارچهای چرمی پارچهای
earth-bound خاکی
input bound وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را با نرخی سریعتر از ورود داده هاانجام بدهد
earth-bound در خاک
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
snow under مستغرق ساختن
snow under بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow under شکست فاحش خوردن
snow پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow برف امدن
snow برف باریدن
to d. with snow پوشاندن
snow برفک
snow واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
to d. with snow ازبرف
snow برف
snow course برف راهه
I feel morally bound to … از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
culture bound tests ازمونهای فرهنگ- بسته
cement bound macadam ماکادام ملاتی
dry bound macadam ماکادام خشک لرزشی
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
cement bound macadam ماکادام سیمانی
input output bound شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
internal bound block قرقره مغز فلز
snow grouse بعدا پرسیده شود
snow guard محافظبرف
snow shower بارشبرف
snow geese غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
corn snow برف شکری
Snow thaws. برف آب می شود
intermittent snow بارشمتناوببرف
continuous snow بارشبرفدائمی
surmounted with snow پوشیده از برف
snow blind برف کور
snow berry گل مروارید
snow berry گل برف
new fallen snow برف تازه
snow slip بهمن
snow devil بهمن
granular snow برف سفت با دانههای درشت
snow blind برف کوری
corn snow برف تگرگی
corn snow تگرگ
snow goose غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow tractor تراکتور برف
snow thrower برف خور
cloggy snow برف چسبناک
to shovel snow با بیل برف کندن
to crust [snow] تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow-white سفید
accumulation of snow توده برف
snow job <idiom> لاف زدن
snow job <idiom> لاف استادی زدن
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
snow-white سفید برفی
snow-white برفام
snow clad برف پوش
packed snow برف فشرده شده
snow flake دانه برف
snow drift برف انبار
snow leopard یوز پلنگ
snow lily بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball گلوله برف
snow ball با گلوله برف زدن
snow line خط برف
snow line خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow gauge برف سنج
snow drift توده برف
snow machine ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow farming اماده کردن پیست اسکی
snow fence دیواره برفگیر
snow job ماست مالی
snow flake برف دانه
snow flake برف ریزه
snow flake یکجور گل حسرت
snow gage برفسنج
snow fence حفاظ برف
snow goggles عینک توفان
snow goggles عینک افتابگیر
snow gun ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet دریچه ریزش برف
snow job سرهم بندی
snow plough برف روب
snow plough برف پران
snow covers برف پشته
snow clad برف پوشیده
snow charge بار برف
snow cave اتاق برفی
snow white سفید یکدست
snow white مثل برف سفید اسم خاص
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow clad پر برف
snow boot پوتین برف یا اسکی
snow blink تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow blindness برف کوری
snow blindness برف کور
snow tire لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow plough برف پاک کن
snow shoe کفش
snow tire تایریخ شکن
snow survey برفسنجی
snow shoe برفی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com