English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
this earthly round زمین
this earthly round گیتی
Other Matches
earthly خاکی
earthly زمینی
earthly paradise باغ عدن
earthly paradise بهشت روی زمین
I dont have an earthly chance. کمترین شانس راروی زمین ندارم
ro round off گرد کردن
right round از هرسو
ro round off صاف کردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
right round از هر طرف
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
right round گرداگرد
right round دور تادور
get round پیش دستی کردن بر
get round قلق
get round بدست اوردن
go round دور زدن
go round به همه رسیدن
out of round غیرمدور
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
ro round off ازتیزی دراوردن
look round اطراف کار را دیدن
get round از سر خود وا کردن
round and round ازهر طرف
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
round on گرد کردن
round out دور زدن
round out گرد کردن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to go round دورزدن
to go round برای همه کفایت کردن
to go round به همه رسیدن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round گشت زدن
to come round سرزدن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up گرد کردن افزایشی
round on جمع اوری کردن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
to round up جمع اوری کردن
round down گرد کردن کاهشی
to round up تبعیدکردن
to round up گلوله کردن
to round up گرد کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round on any one از کسی چغلی کردن
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
round off گرد کردن
round off گرد کردن برشی
get round از زیر [کاری] در رفتن
round گرد
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round گرد کردن
round گرد بی خرده
round نوبت گرد کردن
round آنچه در دایره حرکت میکند
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
round-up حمله ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
all round دورتا دور
all round سرتاسر
round مشابه 8759
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مدور
round بی خرده
round نوبت گردکردن
round بی خرده کردن
round تکمیل کردن
round دور زدن مدور
round گردی
round منحنی
round دایره وار
round عدد صحیح
round مبلغ زیاد
round گلوله
round فشنگ
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round دوربازی
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
come round بازگشتن
come round بحال اول رسیدن
round کامل کردن
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
come round بهوش امدن
get round طفره رفتن
come round شفا یافتن
angle-round نبش گرد
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-the-clock لاینقطع
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator عضلهمکبورود
round neck یقهگرد
round eye دکمهقزن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
smoke round گلوله دودانگیز
smell round سر و گوش اب دادن
st george round مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
the golden round تاج زرین
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
the round of heaven گنبد اسمان
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
round-eyed چشمگرد
round robin نوبت گردشی
round the clock ۲۴ ساعته
year-round <idiom> همه ساله
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
round brush بورسگردمویی
top round قسمت گرد
round bracket پرانتز
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
yean round کار کننده درتمام سال
yean round در تمام سال
wooden round گلوله سالم و بادوام
round of negotiations دور مذاکرات
top round گوشت کبابی
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
year-round در تمام مدت سال
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
common round ابزار فیتیله
negotiation round دور مذاکرات
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
round-the-clock شبانه روزی
to pull round بهبودی یافتن
to round into a man مرد شدن
year-round همه ی سال
to round into a man بمردی رسیدن
to turn round چرخیدن
round-the-clock پیوسته
round-the-clock روز و شب
round-the-clock بیست و چهار ساعته
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
right round bracket پرانتز بسته
to turn round دورزدن
to turn round دور گشتن
to turn round گردگشتن
round angle زاویه 063 درجه
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00 سر راست 001تا
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
illumination round گلوله منور
illumination round گلوله روشن کننده
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round گج بری نیم گرد
half round نیم دایره
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
round of ladder پله نردبان
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
offer round به همه تعارف کردن
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round چرخ گردان
merry go round چرخ فلک
marking round گلوله نشان کننده
marking round تیر نشان کننده
half round نیم گرد
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
bring round بهوش اوردن
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round بنک سفید
aaron's round بوصیر
round trips سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round چرخ فلک
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
to bring round بهوش اوردن
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
columbia round تیراندازی مخصوص زنان
for a mile round تا یک میل از هر سو
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
fita round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
round window روزنه گرد
daily round کارهای روزانه
daily round گردش روزانه
round shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
round trip سفر رفت و برگشت سفردوسره
round house بازداشت گاه اطاق عقبی درعرشه بالای کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com