Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (9 milliseconds)
English
Persian
to drink till alls blue
مست شدن
to drink till alls blue
بحدمستی نوشیدن
to drink till alls blue
پاتیل شدن
Other Matches
know-it-alls
مدعی علم الیقین
know-it-alls
عالم نما
cure-alls
داروی همه درد
cure-alls
دواء عام
free-for-alls
مسابقه بین این اسبها
free-for-alls
اسبیکه برنده جایزه شده وباید باسریعترین اسبهامسابقه بدهد
till
دخل دکان قلک
up to/till/until
<idiom>
تا اینکه
till now
تاکنون
till now
تا حالا
till
یخرفت
till
کشو
till
زمین را کاشتن دخل پول
till
: کشت کردن زراعت کردن
till
تاوقتیکه
till
تااینکه تاانکه
till
: تا
till death
تا دم مرگ
till further notice
تا اخطار ثانوی
till control
تنظیم با تغییر اوج
to till the soil
زمین را کشت کردن
till his return
تا موقع برگشتن او
he laughed till the tears came
انقدر خندیدکه اشکش سرازیرشد
We never know the worth of water till the well is .
<proverb>
تا چاه نخشکد قدر آب ندانى .
stay there till i return
انجا بمانیدتامن برگردم
till in old
[great]
age
تا در دوران سالمندی
Blessings are not valued till they are gone.
<proverb>
قدر عافیت کسى داند که به مصیبتى گرفتار آید.
never put off till tomorrow what may be done today
<proverb>
کار امروز به فردا مفکن
Never put off till tomorrow what maybe done today.
<proverb>
آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
I would like to have something to drink .
می خواهم گلویی تازه کنم
to drink in
بامیل تلقی کردن یاگوش دادن
to drink off
سر کشیدن
What would you like to drink?
نوشیدنی چه میل دارید؟
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
drink off
تا ته سرکشیدن
in drink
مست
drink
مشروب
drink
نوشابه
to drink up off
تاته سرکشیدن
drink
نوشانیدن اشامیدنی
drink
اشامیدن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
drink off
سرکشیدن
to drink to the lees
دردش را هم خوردن
drink hail
گوارای وجود
to drink to the lees
تا ته نوشیدن
to drink to a person
نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
to drink to a person
بسلامتی کسی نوشیدن
to ply any one with drink
باصرارنوشابه بکسی تعارف کردن
meat and drink
سور
soft drink
شربت
meat and drink
خوشی
meat and drink
لذت
to give to drink
نوشانیدن
to drink wine
می گساردن
to drink wine
می خوردن شراب خوردن
soft drink
نوشابه
to drink wine
باده نوشیدن
hard drink
نوشیدنیباالکلزیاد
soft drink
نوشیدنی غیر الکلی
to drink water
اب اشامیدن
drink hail
نوش جان
to drink water
اب خوردن
to give to drink
اب دادن
to have a drink of water
یک قورت آب نوشیدن
to drink in with ones eyes
بچشم خریداری نگاه کردن
to have a drink of water
یک جرعه آب نوشیدن
welcoming drink
نوشیدنی خوش آمد گویی
alcoholic drink
خمر
hard drink
مشروب قوی و پر الکل
to drink something in sips
چیزی را جرعه جرعه نوشیدن
to drink any ones health
بسلامتی کسی نوشیدن
to drink a bowl
کاسهای راسرکشیدن
soft drink
نوشابه غیر الکلی
May I have the drink list, please?
ممکن است لطفا صورت نوشیدنیها را برایم بیاورید؟
strong drink
مشروب قوی و پر الکل
long drink
نوشابه در گیلاس بلند
soft-drink dispenser
جایگاهنوشیدنیسبک
My tea is not cool enough to drink.
چائی ام بقدر کافی هنوز سرد نشده
Drink it while it is stI'll hot.
تا گرم است بنوشید
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
To drink on an empty stomach.
روی شکم خالی مشروب خوردن
a copious choice of food and drink
غذا و نوشیدنی فراوان
You cannot sell the cow and drink the milk .
<proverb>
نمى توان هم گاو را فروخت هم شیرش را نوشید .
My tea isnt cool enough to drink.
چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
A good stiff ( strong ) alchoholic drink .
مشروب پرمایه
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
defer not till tomorrow to be wise tomorrow's sun to thee may never rise
<proverb>
از امروز کاری به فردا ممان چه دانی که فردا چه زاید زمان
ox blue
ابی سیرمایل به ارغوانی
the blue
اسمان
to look blue
افسرده یابوربنظرامدن
the blue
دریا
blue
نیلی
blue
اسمان نیلگون
blue
اسمان
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
blue
آبی
go off into the blue
آب شد و به زمین رفت
out of the blue
غیر منتظره
go off into the blue
ناپدید شدن
out of the blue
<idiom>
غیرمتقربه
She comes here once in a blue moon .
سالی ماهی یکبار می آید اینجا ( بسیار بندرت )
a bolt from the blue
مثل عجل معلق
dark blue
ابی سیر
to by blue muder
دادزدن
to by blue muder
فریاد کردن
to burn blue
شعله یا نور ابی دادن
blue
[joke]
<adj.>
زمخت
[جوک]
blue
[joke]
<adj.>
خشن
[جوک]
blue-black
آبیپررنگ
a bolt from the blue
از غیب
once in the blue moon
خیلی بندرت
blue law
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws
قوانین سخت و محدود کنندهی پیوریتانها که بر شمال ایالات متحده حاکم بود
blue laws
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
true-blue
پیرو متعصب
true-blue
هوادار دو آتشه
blue ball
توپآبی
blue beam
اشعهآبیکلاهکآبی
blue cap
صدفکبود
blue mussel
صدفدوکفهایآبی
blue tit
پرندهایکوچکبابالسرودم آبیوسینهزرددراروپا
electric-blue
آبیروشن
ice-blue
آبیکمرنگ
I kept saying it tI'll I was blue in the face.
آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
It tends to be blue . It is bluish.
بیشتر برنگ آبی می زند
blue in the face
<idiom>
آرام گرفتن
once in a blue moon
<idiom>
به ندرت
blue chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue law
قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue mud
گل کبود
blue devil
دیو
blue devil
ال
blue devil
افسردگی
blue commander
فرمانده نیروهای خودی فرمانده نیروهای ابی
blue brittleness
شکنندگی ابی رنگ
blue brittle
شکستگی ابی
blue book
کتابی است که وزارت امور خارجه هرکشور هر چند سال یک مرتبه منتشر و مسائل سیاسی عنوان شده در طی ان چندسال را تجزیه و تحلیل وروشن میکند
blue book
کتاب ابی
blue book
هر کتاب یا سند مستندوقابل اعتماد
blue book
هرکتاب یانشریه رسمی دولتی
blue eyed
زاغ
blue eyed
ابی چشم
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
blue moon
مدت طولانی
blue moon
زمان دراز
blue liner
مدافع
blue line
خط دفاعی هاکی
blue key
نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
blue jay
زاغ کبود
blue jacket
سرباز نیروی دریائی
blue gun
لوله پرتاب ابی
blue forces
نیروهای ابی
blue forces
نیروهای خودی
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
blue blood
عضو طبقه اشراف
blue blooded
نجیب زاده
blue-collar
کارگری
blue collar
کارگری
blue jeans
شلوارکاوبوی
blue jeans
شلوار کار ابی رنگ
royal blue
رنگ ابی مایل بارغوانی روشن
blue water
دریای ازاد
black and blue
کبود و سیاه
blue-chip
سهام مرغوب
blue-chip
ژتون ابی رنگ که ارزش زیادی دارد
blue-blooded
نجیب زاده
acid blue
ابی اسیدی
alkali blue
ابی قلیا
blue bell
گزارش بدرفتاری
blue bell
گزارش جنایت
blue bark
تقاضای هزینه سفر و معاش حرکت
blue bark
گزارش حرکت
blue baby
طفلی مبتلا به یرقان ازرق
blue anealing
بازپخت ابی رنگ
big blue
ابی بزرگ لقبی برای شرکت بین المللی ماشینهای تجاری
big blue
IB
big blue
نام غیر رسمی IBM
blue fox
سگ روباه
blue chip
سهام مرغوب
blue print
رسم فنی
thymol blue
ابی تیمول
peacock blue
رنگ ابی مایل بسبز
paris blue
یکجور نیل فرنگی
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
once in a blue moon
گاه گاهی
navy blue
ابی سیر
navy blue
کبود
milori blue
ابی میلوری
methyl blue
ابی متیل
light blue
کبود
king's blue
رنگ ابی متوسط
peacock blue
رنگ ابی طاووسی
powder blue
نیل رخت شویی
thumb blue
نیل گلولهای یاقالبی
steel blue
رنگ ابی فولادی
sky blue
رنگ ابی اسمان
sky blue
نیلگونی
teal blue
رنگ ابی مایل به خاکستری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com