Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 116 (7 milliseconds)
English
Persian
to tear to pieces
پاره پاره کردن
to tear to pieces
دریدن
Other Matches
tear up
<idiom>
(پاره کردن)ریزریزکردن
tear down
<idiom>
ویران کردن
tear
چاک دادن
tear
دریدن
tear
دررفتگی
tear
پاره کردن
tear
چاک
tear
پارگی
tear
گسیختن گسستن
tear
: دراندن
tear
گریه
tear
سرشک
tear down
<idiom>
انتقاد کردن
tear
اشک
to tear at
بزور کشیدن
tear down
پاره پاره ومتلاشی کردن درهم دریدن
tear out
پارگی تصویر
tear up
پاره کردن
tear
:
tear up
درهم دریدن
tear
شکاف
wear and tear
فرسودگی و سائیدگی
tear sheet
قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
tear jerking
نمایش یاداستان فوق العاده هیجان انگیز واحساساتی
tear jerking
گریه اور
wear and tear
استهلاک
tear-jerkers
اشک انگیز
wear and tear
فرسودگی عادی
to tear a hole in
سوراخ یا پاره کردن
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
tear tape
نواربازکردن
tear gas
گاز اشک اور
wear and tear
<idiom>
پاره پوره
tear strength
مقاومت
[در برابر پارگی]
to tear down a building
خراب کردن ساختمانی
to tear down a building
متلاشی کردن ساختمانی
To tear oneself away from something .
دل از چیزی کندن
to tear to shreds
ریزکردن
waer and tear
فرسودگی و سائیدگی
tear-jerker
گریه انگیز
tear-jerker
اشک انگیز
tear-jerker
احساساتی
tear-jerkers
گریه انگیز
tear-jerkers
احساساتی
tear-off calendar
تقویمدیواری
fair wear and tear
خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
anti tear strips
باریکه یا نوارهایی از جنس هواپیما که روی قطعات ساختمانی بال و زیرنوارهای تقویت کننده قرارمیگیرند
take to pieces
پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
to go to pieces
خردشدن
to pieces
<idiom>
خیلی زیاده
to pieces
<idiom>
خرد وخمیر شدن
go to pieces
<idiom>
کنترل خودرا از دست دادن
To take something to pieces.
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
pieces
جورشدن
in pieces
شکسته
pieces
جزء
pieces
وصله کردن
pieces
کمی
pieces
یک تکه کردن
pieces
نمایشنامه قسمت بخش
pieces
قطعه ادبی یاموسیقی
pieces
طغری
pieces
طغرا
pieces
قبضه توپ یا تفنگ
pieces
قبضه سلاح
pieces
قدری
pieces
پاره
pieces
قسمت
pieces
ترکیب کردن
pieces
مهره شطرنج
pieces
سکه نمونه
pieces
اسلحه گرم
pieces
تکه
pieces
قطعه
pieces
دانه
pieces
مهره پارچه
pieces
فقره
pieces
عدد
pieces
سوار
in pieces
تیکه تیکه
go to pieces
خرد شدن
pieces of advice
اندرزها
set pieces
قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
pieces of information
چندها تکه اطلاعات
[pieces of]
information
اطلاعات
pieces of advice
آگاهیها
pieces of advice
پندها
pieces of advice
مشورتها
to part in pieces
پاره پاره کردن
break in pieces
خرد کردن
To go to pieces . To be battered.
آش ولاش شدن ( خرد شدن )
to cut in pieces
تکه تکه کردن
to break to pieces
شکستن
to break to pieces
خرد کردن
to break in pieces
خردکردن
major pieces
سوارهای سنگین شطرنج
minor pieces
سوارهای سبک شطرنج
pick to pieces
پاره پاره کردن
pick to pieces
سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick up the pieces
زمین را شکستی اردهاراریختی
pull to pieces
خرد کردن
to cut in pieces
خردکردن قاش قاش کردن
to cut to pieces
پاره پاره کردن
relative value of pieces
ارزش نسبی سوارها
antagonism of pieces
مواجهه سوارهای هم ارزش شطرنج
to pound to pieces
خرد کردن
to pull to pieces
عیب جویی کردن از
pull to pieces
سخت انتقاد کردن
to pull to pieces
خرد کردن
to pull to pieces
از هم جداکردن
to pull to pieces
از هم سوا کردن
to dash a vessel to pieces
فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
small pieces of bread
خرده یاریزه نان
connection of loom pieces
متصل کردن قطعات دار
[قالی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com