English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
English Persian
whip stall حرکت عمودی
whip stall شیرجه قائم سوت کشیدن شیرجه کردن هواپیما
Other Matches
whip تازیانه
whip up <idiom> فعال کردن
whip up <idiom> به راحتی وسریع به انجام رساندن
to whip in از پراکندگی باز داشتن
whip in با شلاق مانع شراکندگی تازیها شدن
to whip in باهم نگاهداشتن
whip ضربه زدن
whip شلاق ماهیگیری باطعمه مصنوعی
whip شلاق
whip حرکت تند وسریع و با ضربت
whip شلاق زدن تازیانه زدن
whip شلاق زدن
whip بازوی بار
whip تاکل کوچک
whip پوشاندن قسمتی از کمان بانخ
pistol whip با تپانچه بر بدن کسی زدن
cargo whip طناب بوم اسکله
crack the whip <idiom> باعث سخت کارکردن شخصی شدن
single whip قرقره قلاب تک قرقرهای
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
Give him a taste of the whip . بگذار مزه شلاق را یک کمی بچشد
A blood horse needs only one stroke of the whip . <proverb> اسب نجیب را یک تازیانه بس است .
stall متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stall به اخور بستن از حرکت بازداشتن
stall لژ جایگاه ویژه
stall صندلی
stall بساط
stall دکه چوبی کوچک
stall واماندگی
stall غرفه
stall جای ایستادن اسب در طویله اخور
stall out کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
stall ماندن ممانعت کردن
stall در گل فرو رفتن
stall وقت کشی با حفظ توپ
stall حفظ گوی برای مدت طولانی
stall برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stall قصورورزیدن
stall طفره زدن
stall دور سرگرداندن طفره
choir-stall صندلی بلند
to stall in mud درگل فرورفتن
thumb stall شست پوش
choir-stall [صندلی های مبلی گروه کر]
stall feed در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
stall fed پروار
stall fed پرواری
box stall جعبه اخور
box stall اخور
deep stall وضعیتی در هواپیماهای دارای دم تی شکل که افزایش ناگهانی زاویه حمله سبب عدم توانایی سطوح افقی برای کنترل وضعیت طولی هواپیمامیگردد
finger stall چرم انگشتانه مانند کمانگیر
head stall قسمت سر
head stall افسار
head stall کله گی
reingestion stall واماندگی کمپرسور درتوربینهای گاز
stall feed پرواری کردن
archers'thumb stall شست
archers'thumb stall زه گیر
retreating blade stall واماندگی تیغه پس رونده هلیکوپتر
To play ducks and drades with someone. To stall someone . To lead somebody a pretty dance. کسی را سر دواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com