English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
Search result with all words
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
Other Matches
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
seat قسمت میانی زین اسب
seat حرکت تعادلی
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
seat سکوی استقرار
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
seat پایه
seat جا
seat مقر
seat جایگزین ساختن
seat محل اقامت
seat مرکز مقر
seat نشیمنگاه مسند
seat نیمکت
seat صندلی
seat نشیمنگاه
seat جایگاه نشاندن
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
seat کفل
seat سرین
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
folding seat صندلی تاشو
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
governor's seat حاکم نشین
governor's seat حکومت نشین
county seat مرکز بخشداری
drive's seat صندلی راننده
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
key seat شیار خار
the seat of pain موضع درد
mercy seat سرپوش رحمت
mercy seat تخت خدا
jump seat صندلی تا شو
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
judgement seat دادگاه
hiking seat تهته اتکای خم شونده در قایق
seat angle نبشی نشیمن
key seat جاخار
reel seat جایگاهقرقره
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
seat tube تیوپصندلی
seat stay نگهدارندهصندلی
seat cover پوششصندلی
seat back پشتیصندلی
rear seat صندلیعقب
country seat خانهی بزرگ روستایی
country seat خانهی اربابی
first officer's seat صندلیخلباناول
dual seat زینموتور
double seat صندلیدونفره
adjustable seat صندلی متحرک
commander's seat صندلیفرمانده
single seat صندلییکنفره
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
pillion seat جای اضافی در موتور سیکلت
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
primer seat مقر چاشنی
seat bars میلههای تکیه گاه
seat of government مقر حکومت
seat of settlement محل نشست ساختمان
seat of the pants استفاده از تجربه
Where is my seat(place) جای من کجاست ؟
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
captain's seat محلنشستنکاپیتان
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain جای درد
bench seat صندلیاتومبیل
parliamentary seat صندلی مجلسی
bridge seat تکیه گاه
box seat صندلی لژ
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
back seat صندلی عقب اتومبیل
hot seat صندلی برقی
keay seat جا خار
hot seat صندلی الکتریکی
bridge seat پاشنه پل
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
book a seat جا رزرو کردن
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
parliamentary seat جای مجلسی
bucket seat صندلی یکنفری
seat belt کمربند صندلی هواپیما
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
valve seat wrench دریچهآچارپایه
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver آدم فضول
back-seat drivers آدم فضول
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
window روزنه
window فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window پنجره
window پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window ویترین دریچه
window بیوه زن
window پنجره دار کردن
window فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
window مشابه 10682
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
to go to the window به [سوی] پنجره رفتن
by the window کنار پنجره
go out the window <idiom> اثرش از بین رفته
window awning پنجرهچادر
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
balanced window پنجره چرخان
playing window پنجرهنمایش
protective window پنجرهحفافتی
pylon window قسمتبازبرج
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
lattic-window پنجره مشبک
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
landing window پنجرهفرود
louvred window پنجرهیروزنهدار
observation window پنجرهدیدهبانی
My desk is by the window. میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
panoramic window پنجرهوسیع
to lean out of the window به پنجره تکیه دادن
bay-window [پنجره ی بیرون زده ]
screen window پوششپنجره
sliding window پنجرهمتحرک
types of window انواعپنجره
Diocletion Window پنجره نیم دایره
double window پنجره دو جداره
eucharistic window [نیم پنجره محراب]
eyebrow window [پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window نورگیر ثابت
window curtain پردهپنجره
window tab برچسبپنجره
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Could we have a table by the window? آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
bay-window شاه نشین
Ipswich window پنجره بالکن
biforate window پنجره دودر
French window پنجره لولادار
cabinet-window ویترین
chicago window پنجره شیکاگویی
compss-window پنجره کنسولی
The window is jammed. پنجره گیر کرده است.
The window is jammed. پنجره باز نمیشود.
window-shopping نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
casement window پنجرهیلولایی
window-boxes قاب پنجره
bow window پنجره قوسی
sash window اروسی
dormer window پنجره شیروانی
oval window روزنه بیضی
round window روزنه گرد
sash window پنجره کشویی
inactive window پنجره غیرفعال
French window اقشقشه
bay window شاه نشین
bay window پیش امدگی ساختمان
bay window پنجره پیش امده
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
window-dressing فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
picture window پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window پنجره گردان
pivoting window پنجره محوری
pop up window پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
bow window پنجره پیش امده کمانی
continuous window پنجره سراسری
window frame قاب پنجره
window-frame قاب پنجره
window-frames قاب پنجره
window seats صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane جام پنجره
window-pane جام پنجره
window-panes جام پنجره
active window پنجره فعال
balance window پنجره چرخان
blind window پنجره نما
camera window دریچه دیافراگم دوربین
cant bay window کج پنجره
case window پنجره لولادار
child window پنجرهای در پنجره اصلی
window-box قاب پنجره
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
window box قاب پنجره
rear window پنجره عقب
rose window پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com