Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
alternate
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternated
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternates
آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
Other Matches
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
prosodemic
درباب ناخوشی ای که ازشخص به شخص دیگری انتقال می یابد
dynamic
ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
dynamically
ساختار سیستم مدیریت داده که میتواند تغییر کند یا تط بیق یابد
relative
آنچه با دیگری مقایسه شود
simultaneous
آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
successive
آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
synchronous
آنچه همان با دیگری اجرا شود.
peripheral
آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
constant
آنچه تغییر نمیکند
constants
آنچه تغییر نمیکند
interchangeable
آنچه قابل تغییر است
variables
آنچه قابل تغییر است
alterable
آنچه قابل تغییر است
variable
آنچه قابل تغییر است
flexible
آنچه قابل تغییر است
exchangeable
آنچه قابل تغییر است
relocatable
آنچه قابل انتقال به محل دیگری ازحافظه است بدون اینکه روی عملیاتش اثربگذارد
alternately
تغییر از یکی به دیگری
converted
تغییر چیزی به دیگری
converts
تغییر چیزی به دیگری
converting
تغییر چیزی به دیگری
convert
تغییر چیزی به دیگری
batches
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود
batch
این دستورات اجرا می شوند و آنچه کاربر در آنها تغییر میدهد نیز ضبط میشود
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
Tell not all you know , nor do all you can.
<proverb>
به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
chain
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
Whatsoever
هرچه
[هر آنچه]
[آنچه ]
fish fag
زن بدزبان یابد دهان
fast moving stock
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
the old p should be continued
رویه پیش بایدادامه یابد
CSLIP
نرخ ارسال داه افزایش می یابد
estate in reversion
هبهای که مدتی پس از انشاء تحقق یابد
pipelines
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipeline
بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
ox fly
یکجور مگس که بزیرپوست گاو راه می یابد
end strings
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transitions
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transition
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
fasts
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
overnight
مسابقهای که ثبت نام 27ساعت پیش از مسابقه پایان می یابد
static economy
اقتصاد ساکن وضعیت اقتصادی یی که مدت زیادی دوام یابد
Appetite comes with eating.
<proverb>
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
hangover
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
hangovers
تغییر ناگهانی tone در یک متن ارسالی فکس به صورت تغییر تدریجی که ناشی از خطای وسایل است
income effect
اثر درامدی تغییر در مقدارتقاضای کالا در نتیجه تغییردرامد واقعی بدون تغییر درقیمتهای نسبی کالاها
vary
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
wash in
پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
west coast computer faire
یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
outdent
خطی از متن که نسبت به سایر خطوط یک پاراگراف بیشتر به سمت چپ بسط می یابد
rarefaction
جریان مافوق صوت درمجرای همگرا که در ان فشارکاهش یافته و سرعت شدیداافزایش یابد
plastic
تغییر پذیر قابل تحول و تغییر
prototypes
اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
prototype
اولین مدل کاری وسیله یا برنامه که بعداگ آزمایش و تط بیق میشود تا بهبود یابد
variable area nozzle
نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
venturi
کانال یامجرایی برای جریان سیال که در گلوگاه کمترین سطح مقطع را داشته و سپس مجدداافزایش می یابد
changing
تغییر کردن تغییر دادن
changed
تغییر کردن تغییر دادن
change
تغییر کردن تغییر دادن
changes
تغییر کردن تغییر دادن
change over
تغییر روش تغییر رویه
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
i/o
فایلی که محتوای آن از رسانه ذخیره سازی به رسانه جانبی انتقال می یابد
average propensity to consume
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
average propensity to save
میل متوسط به پس انداز نسبتی از درامد که به پس انداز اختصاص می یابد
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
mercantilists
مرکانتیلیست ها اقتصاددانانی که معتقد بودندرفاه اقتصادی یک کشور دراثر بوجود امدن مازاد در ترازپرداختها و تراکم طلا وسایرفلزات گرانقیمت افزایش می یابد
expansion card
کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
fm
فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
cycles
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
counter march
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
used
آنچه جدید نیست
contiguous
آنچه اثر می گذارد
auxiliary
آنچه کمک میکند
producing
آنچه تولید میکند
protective
آنچه حافظت میکند
lightweight
آنچه سنگین نیست
auxiliaries
آنچه کمک میکند
lightweights
آنچه سنگین نیست
knowledge
آنچه دانسته است
circulars
آنچه در یک دایره می چرخد
previous
آنچه زودتر رخ میدهد
authentic
آنچه درست است
circulating
آنچه به راحتی می چرخد
circular
آنچه در یک دایره می چرخد
the long and the short of it
<idiom>
آنچه گفتنی است
the above was a summary
آنچه دربالا گفته شد
unwanted
آنچه لازم نیست
exclusive
آنچه شامل نمیشود
biased
آنچه اریب دارد
incoming
آنچه از خارج می آید
angular travel
تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
clear
آنچه به سادگی فهمیده میشود
multifunction
آنچه تابعهای متعددی دارد
recognizable
آنچه قابل تشخیص است
recognizably
آنچه قابل تشخیص است
quantifiable
آنچه قابل شمارش است
requirements
آنچه مورد نیاز است
irretrievable
آنچه قابل بازگشت نیست
malfunctioned
آنچه درست کار نکند
approximating
آنچه تقریبا درست است
extensible
آنچه قابل گسترش است
hidden
آنچه قابل دیدن نیست
comparable
آنچه قابل مقایسه نیست
identity
آنچه کسی یا چیزی است
movable
آنچه قابل حرکت است
visible
آنچه قابل دیدن است
convertible
آنچه قابل تبدیل است
finished
آنچه کامل شده است
What soes not endure does not merit attachment .
<proverb>
آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
availability
آنچه به آسانی بدست آید
clears
آنچه به سادگی فهمیده میشود
normal
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
prior
آنچه قبلاگ رخ داده است
clearest
آنچه به سادگی فهمیده میشود
clearer
آنچه به سادگی فهمیده میشود
malfunctions
آنچه درست کار نکند
What must be must be .
<proverb>
آنچه باید بشود خواهد شد .
malfunctions
آنچه کامل کار نکند
identities
آنچه کسی یا چیزی است
convertibles
آنچه قابل تبدیل است
Seldom seen soon forgotten .
<proverb>
از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
maskable
آنچه نادیده گرفتنی است
residual
آنچه در پشت سر باقی می ماند
significantly
آنچه معنای مخصوصی دارد
significant
آنچه معنای مخصوصی دارد
ambiguous
آنچه دو معنای ممکن دارد
distant
آنچه در محلی قرار دارد
dependent
آنچه به دلیلی متغیر است
selectable
آنچه قابل انتخاب باشد
third
آنچه بعد از دومین می آید
transportable
آنچه قابل حمل است
thirds
آنچه بعد از دومین می آید
removable
آنچه قابل جابجایی است
relevant
آنچه ارتباط مهمی دارد
differentials
آنچه اختلاف را نشان میدهد
audible
آنچه قابل شنیدن است
durable
آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
efficient
آنچه که خوب کار میکند
electric
آنچه با الکتریسیته کار میکند
round
آنچه در دایره حرکت میکند
roundest
آنچه در دایره حرکت میکند
continual
آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
value
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing
آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
differential
آنچه اختلاف را نشان میدهد
unedited
آنچه ویرایش نشده است
simpler
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
preformatted
آنچه فرمت شده باشد
malfunctioning
آنچه خوب کار نکند
chargeable
آنچه قابل شارژ است
computable
آنچه قابل محاسبه است
malfunction
آنچه درست کار نکند
malfunction
آنچه کامل کار نکند
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
characteristically
آنچه مخصوص یا ویژه است
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
controllable
آنچه قابل کنترل است
simplest
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
characteristic
آنچه مخصوص یا ویژه است
expandable
آنچه قابل گسترش باشد
malfunctioned
آنچه کامل کار نکند
immediate
آنچه یکباره اتفاق افتد
simple
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
gradient circuit
مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
undetected
آنچه تشخیص داده نشده است
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
accidental
آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
impulsive
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
magnetic
آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com