English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English Persian
impulsive آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
Other Matches
impulse پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses پالسی که زمان کوتاهی می ماند
transient آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transients آنچه برای مدت کوتاهی وجود دارد
transient وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
transients وضعیت یا سیگنالی که برای مدت زمان کوتاهی فاهر شود
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
splash screen صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
equation of time خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
fairness شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
switching خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
execution 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
permanent آنچه برای مدت طولانی یا برای همیشه باقی بماند
to step out برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
splits زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
led line خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
to pause [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
access time کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
doubled استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
turnaround time زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
compiler اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
game آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
effective آنچه برای تولید یک نتیجه مشخص قابل استفاده است
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
dive schedule جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
future promissory زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
TrueType فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
alphaphotographic آنچه باعث نمایش تصاویر با استفاده از حروف گرافیکی از پیش تعیین شده برای سرویسهای تلتکس می شوند
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
best fit 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
refire time زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
operated کل زمان لازم برای انجام یک کار
operates کل زمان لازم برای انجام یک کار
check out time زمان لازم برای تخلیه محل
microcycle برای دادن زمان اجرای دستورات
check out time زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operate کل زمان لازم برای انجام یک کار
metronome اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronomes اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
access time زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
development زمان لازم برای توسعه محصول جدید
canonical time unit زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
engineered performance زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
service time window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
proceed time زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
maintenance window [زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
developments زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adding زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
radar mile زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
storage ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
adds زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
clocks باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
part قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
Manchester coding و نیمه دوم برای سیگنال زمان بندی است
data movement time زمان صرف شده برای انتقال داده به دیسک
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
meaner متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
time fire مسابقه تیراندازی با محدودبودن زمان 02 ثانیه برای 5تیر
cure time زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
overhead مدت زمان کامپیوتر برای فراخوانی و بررسی هر ترمینال شبکه
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
reaction time زمان اماده شدن یکان برای عکس العمل به دستورات
carry زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carrying زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
brake specific fuel consumption مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
decompression table جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
warm-up روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-ups روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
immediate پردازش داده پس از ایجاد آن و نه انتظار برای پاس ساعت یا زمان سنگرون
carried زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carries زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
bombed out تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombs تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
powered قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
powering قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
pipeline زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
pipelines زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
resolution توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
resolutions توانایی سیستم نمایش برای کنترل تعداد پیکسل ها در واحد زمان و نه پیکسلهای جداگانه
powers قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
soak اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
retard درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
minimum سیستم کدگذاری که سریع ترین دستیابی و زمان بازیابی را برای داده ذخیره شده دارد
soaks اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
retarding درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
retards درخواست دیدبان برای عقب انداختن زمان پرتاب گلوله بعداز تیر روشن کننده
Micro Channel Architecture تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
universal آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
half life period مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
intermediate مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
cache memory مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
i/o پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
access time زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
scheduled ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
inertia ماند
residue پس ماند
remanence پس ماند
residues پس ماند
transience or cy کوتاهی
delinquency کوتاهی
transience کوتاهی
lowness کوتاهی
default کوتاهی
defaulted کوتاهی
defaulting کوتاهی
defaults کوتاهی
brachylogy کوتاهی
concise ness کوتاهی
brevity کوتاهی
abridgement کوتاهی
shortness کوتاهی
dwarfishness کوتاهی
non feasnce کوتاهی
succinctness کوتاهی
timing disc علامت حک شده روی موتورپیستونی برای کمک به تعیین دقیق وضعیت زاویهای میل لنگ به منظور زمان بندی صحیح کارکرد موتور
non dedicated server کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را در پس زمینه اجرا میکند و نیز برای اجرای برنامههای کاربردی نرمال در همان زمان قابل استفاده است
propagation delay 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
TDR آزمایش برای یافتن محل خطای کابل , ارسال یک سیگنال روی کابل و بررسی مدت زمان برگشت آن
Water staing (long ) in one place becomes putrid . <proverb> آب که یک جا ماند مى گندد.
it was left unfinished ناتمام ماند
magnetic inertia پس ماند مغناطیسی
inertial force نیروی ماند
that borders upon madness اینکاربدیوانگی می ماند
moment of inertia گشتاور ماند
store می باقی می ماند
storing می باقی می ماند
residual magnetism مغناطیس پس ماند
he did not open his lips خاموش ماند
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
realtime زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
deceleration time زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
defaulter کوتاهی کننده
he did his level best کوتاهی نکرد
shorrcomer کوتاهی کننده
compendium مختصر کوتاهی
defaulters کوتاهی کننده
non feasor کوتاهی کننده
defult کوتاهی ورزیدن
compend کوتاهی اختصار
failings درصورت کوتاهی از
in a short time در یک مدت کوتاهی
failing درصورت کوتاهی از
negligence قصور کوتاهی
failure کوتاهی قصور
failures کوتاهی قصور
He wisely stayed at home . عقل کردودرمنزل ماند
principal axis of inertia محور اصلی ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry . سرش بی کلاه ماند
principal moment of inertia لنگر اصلی ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish. داغش به دلم ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through. زنده خواهد ماند
mass جرم ماند [فیزیک]
proper mass جرم ماند [فیزیک]
intrinsic mass جرم ماند [فیزیک]
rest mass جرم ماند [فیزیک]
invariant mass جرم ماند [فیزیک]
it was snowed under زیر برف ماند
rotational inertia گشتاور ماند [فیزیک]
angular mass گشتاور ماند [فیزیک]
cycle زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com