English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English Persian
heavily overcast ابری متراکم [هواشناسی]
Other Matches
augmentative متراکم شونده متراکم کننده
aggregate متراکم متراکم ساختن
aggregates متراکم متراکم ساختن
clouded ابری
nubilous ابری
nedula ابری
flossflower گل ابری
nebulose ابری
heavies ابری
nebula ابری
heavy ابری
heaviest ابری
heavier ابری
reeky ابری
acloud ابری
cloudy ابری
overcast ابری
star nebula ابری ستارهای
planetary nebula ابری سیارهای
tarantula nebula ابری طلاماهی
ring nebula ابری حلقوی
dummbbell nebula ابری دمبل
sponginess حالت ابری
aquarius nebula ابری دلو
horsehead nebula ابری سراسب
obnubilate ابری کردن
orion nebula ابری جبار
dapple لکه ابری
nebulosity حالت ابری
crab nebula ابری خرچنگی
star cloud ابری ستارهای
veil nebula ابری پرده
lagoon nebula ابری مرداب
flecker ابری کردن
owl nebula ابری جعد
gloom ابری بودن
emission nebula ابری تشعشعی
thick تیره ابری
thicker تیره ابری
thickest تیره ابری
marbleize رنگ ابری کردن
overcloud ابری یا تیره شدن
to cloud over ابری شدن [هوشناسی]
to overcloud ابری شدن [هوشناسی]
horsehead nebula ابری کله اسبی
It is cloudy. هوا ابری است.
extragalactic nebula ابری برون کهکشانی
lyraring nebula ابری حلقوی شلیاق
heavily overcast ابری پوشیده [ هواشناسی]
marbles رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
emission nebula ابری نشری سحابی گسیلشی
marble رنگ ابری زدن مرمرنماکردن
compacting متراکم
compacts متراکم
leak proof متراکم
agglomerative متراکم
compactness متراکم
compressed متراکم
cumulative متراکم
densest متراکم
denser متراکم
dense متراکم
cumulative distribution متراکم
compacted متراکم
cumulous متراکم
compact متراکم
accumulated متراکم
incompact غیر متراکم
dense binary code رمزدودویی متراکم
cumulative frequency فراوانی متراکم
dense list لیست متراکم
massy متراکم غلیظ
comperssion capacitor خازن متراکم
densify متراکم کردن
data aggregate دادههای متراکم
compressed air هوای متراکم
compaction متراکم کردن
combustor متراکم کننده
compress متراکم کردن
voluminous متراکم انبوه
jams متراکم کردن
jammed متراکم کردن
jam متراکم کردن
compacts متراکم کردن
compacting متراکم کردن
compacted متراکم کردن
compact متراکم کردن
compressors متراکم کننده
agglomerate متراکم شدن
compresses متراکم کردن
accumulated capital سرمایه متراکم
condensing متراکم کردن
condensing همچگال متراکم
condenses متراکم کردن
condenses همچگال متراکم
compressing متراکم کردن
condense همچگال متراکم
condense متراکم کردن
compressor متراکم کننده
supercharge متراکم کردن مقدماتی
supercharger پیش متراکم کننده
soil consolidation متراکم کردن خاک
condensed mercurytemperature دمای جیوه متراکم
clogs متراکم وانباشته کردن
trust fund وجوه متراکم شده
clog متراکم وانباشته کردن
clogged متراکم وانباشته کردن
cumulous مانند ابرهای متراکم
data aggregate متراکم سازی داده ها
data compression متراکم سازی داده ها
eluvium خاک باداورده و متراکم
gas compressor متراکم کننده هوا
pack متراکم کردن فشردن
packs متراکم کردن فشردن
cumulus ابر متراکم و روی هم انباشته
accumulating روی هم گذاشتن متراکم کردن
planosol گل سفید نرم و متراکم فلات
wilson cloud نوعی ابر غلیظ و متراکم
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
accumulated dividend سود سهام متراکم شده
grouter دستگاه متراکم کننده سیمان
coke pusher دستگاه متراکم کننده ذغال کک
compaction فشرده سازی متراکم کردن
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
cumuli ابر متراکم و روی هم انباشته
compression بهم فشردگی متراکم سازی
accumulate روی هم گذاشتن متراکم کردن
laminated product تولید ماده متراکم متورق
over consolidated clay خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
accumulates روی هم گذاشتن متراکم کردن
helmcloud ابری که هنگام طوفان یاپیش ازان درسرکوه پدیدمی اید ابرقله
On Thursday it will be variably cloudy [cloudy with sunny intervals] . پنجشنبه هوا بطور متغیر ابری و مدتی صاف خواهد بود.
thunderhead توده ابری که حاشیه اش سفیداست وقبل از رعد وبرق دراسمان فاهر میشود
incompressibly بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
chert نوعی سنگ چخماق که ریزدانه و متراکم است
cloud design طرح ابری که بیشتر در فرش های چینی دیده می شود و حالتی از ابر را نشان می دهد
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
glomerule خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
provident fund وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cumulo nimbus ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crunching متراکم کردن برنامه برای جای دادن تعداد زیاددستورالعملها در فضایی کوچک
bedim با ابر پوشاندن ابری یا مانند ابر کردن
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
clouds ابری شدن سایه افکن شدن
clouding ابری شدن سایه افکن شدن
cloud ابری شدن سایه افکن شدن
cloud lattice design طرح ابری شبکه ای که بیشتر بصورت بندی و در فرش چین دیده می شود . زمینه معمولا زرد و شبکه ها آبی رنگ می باشد .
inflames اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
data compression متراکم سازی داده ها فشردگی داده ها
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
congest متراکم کردن گرفته کردن
amassing توده کردن متراکم کردن
amasses توده کردن متراکم کردن
amassed توده کردن متراکم کردن
amass توده کردن متراکم کردن
compressing خلاصه کردن متراکم کردن
compresses خلاصه کردن متراکم کردن
compress خلاصه کردن متراکم کردن
to get clogged مسدود شدن [بسته شدن ] [متراکم وانباشته شدن]
mottle لکه لکه ابری
northen america nebula ابری امریکای شمالی سحابی امریکای شمالی
retained earnings درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com