Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
motor tool
ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
Other Matches
deadline
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
repair pit
چاهک تعمیر اتومبیل
bodywork
ساختن یا تعمیر اتاق و بدنهی اتومبیل
toolhead
ابزار نگهدار اتومبیل
machinist tool
ابزار تعمیرکار اتومبیل
gears
ابزار وسایل لباس مخصوص
geared
ابزار وسایل لباس مخصوص
gear
ابزار وسایل لباس مخصوص
equipment
تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
imagery collateral
وسایل و ابزار مخصوص کمک به تفسیر عکس هوایی
soft ware
وسایل نرم ابزار دستگاههای کامپیوتر یا چاپ و فیلم برداری
annular
وسایل و ابزار حلقه دار دارای علائم و اشکال حلقوی
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
kit
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kits
جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
motor vehicle industry
صنعت وسایل نقلیه موتوری صنعت اتومبیل
maintenance
تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
mechanic
تعمیرکار وسایل نقلیه تعمیرکار اتومبیل
utilities'man
متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
disrepair
احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
slingshots
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshot
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
tool
دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
stock-car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock car
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-cars
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
automobiles
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreens
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreen
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobile
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
control equipment
ابزار وارسی ابزار پایش
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
dispersal lays
محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools
وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment
وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
landing aids
وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
basic
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics
توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
upkeep
تعمیر
maintenance
تعمیر
renovation
تعمیر
spot repair
تعمیر در جا
repair
تعمیر
remaking
تعمیر
repaired
تعمیر
repairing
تعمیر
mending
تعمیر
repairs
تعمیر
service
تعمیر
face lifting
تعمیر
serviced
تعمیر
instauration
تعمیر
field service
تعمیر در محل
reparation
تعمیر عوض
service
تعمیر کردن
rehashes
تعمیر کردن
under repairing
دردست تعمیر
under repair
تحت تعمیر
to patch up
تعمیر کردن
restore
تعمیر کردن
restored
تعمیر کردن
restores
تعمیر کردن
restoring
تعمیر کردن
gunner's mate
تعمیر کارتوپ
rehash
تعمیر کردن
under repair
در دست تعمیر
serviced
تعمیر کردن
emergency repair
تعمیر اضطراری
darn
[conservate]
تعمیر کردن
serviceman
تعمیر کار
servicemen
تعمیر کار
fix
تعمیر کردن
aircraft repair
تعمیر هواپیما
reconditioning
تعمیر مجدد
base repair
تعمیر اساسی
rehashed
تعمیر کردن
maintenance
نگهداری و تعمیر
fixes
تعمیر کردن
patch up
<idiom>
تعمیر کردن
darner
تعمیر کننده
retread process
تعمیر مجدد
refit
تعمیر کردن
serviceability
تعمیر پذیری
serviceability
قابلیت تعمیر
refits
تعمیر کردن
mend
تعمیر کردن
patches
تعمیر کردن
patch
تعمیر کردن
repair time
مدت تعمیر
over haul
تعمیر اساسی
maintenance
تعمیر و نگهداری
mended
تعمیر کردن
mends
تعمیر کردن
refashion
تعمیر کردن
repair kit
جعبه تعمیر
spot repair
تعمیر در محل
refitting
تعمیر کردن
refitted
تعمیر کردن
repair
تعمیر کردن
repaired
تعمیر کردن
in disrepair
محتاج تعمیر
to do up
تعمیر رکدن
out of repair
نیازمند تعمیر
in bad repair
نیازمند تعمیر
maintenance routine
روال تعمیر و نگهداری
communication technician
تعمیر کارفنی مخابرات
mean repair time
زمان میانگین تعمیر
steam fitter
تعمیر کارلوله بخار
pattern generator
مولد تعمیر کار
dry docks
محل تعمیر کشتی
mean time to repair
زمان میانگین تعمیر
docks
حوضچه تعمیر ناو
docked
حوضچه تعمیر ناو
repair kit
دست ابزاروسایل تعمیر
upkeep
هزینه نگهداری و تعمیر
vamp
وصله تعمیر کردن
docking report
گزارش تعمیر ناو
dock
حوضچه تعمیر ناو
rebuild
نوسازی تعمیر مجدد
rebuilds
نوسازی تعمیر مجدد
dry dock
محل تعمیر کشتی
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
maintenance work
کار تعمیر و نگهداری
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
remote servicing
تعمیر و نگهداری از راه دور
mending
گردآوری شده برای تعمیر
floating dock
حوضچه شناور تعمیر کشتی
fit call
رده یکم تعمیر و نگهداری
remote maintenance
تعمیر و نگهداری از راه دور
awaiting aircraft availability
زمان انتظار درخط تعمیر
service
بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
serviced
بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
terminals
خرابی که قابل تعمیر نیست
maintenance programmer
برنامه نویس تعمیر ونگهداری
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
terminal
خرابی که قابل تعمیر نیست
customer
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
dry docks
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
customers
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
dry dock
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
to repair the roof
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
green run
اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
accumulation time
زمان تحت تعمیر بودن وسیله
relaying
برداشتن و دوباره جاگذاری سنگفرشهابرای تعمیر
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
to repair a flat tire
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
to mend a puncture
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
Can you repair my car?
آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
awaiting aircraft availability
زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
problem
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problems
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
dock trials
ازمایشهای بعد از تعمیر ناو ازمایش قبل از دریانوردی
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
Can you mend this puncture?
آیا میتوانید این پنچری تایر را تعمیر کنید؟
steeplejack
بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
steeplejacks
بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
shipyards
کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
shipyard
کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com