Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 290 (30 milliseconds)
English
Persian
allowance
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
permitting
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
grants
اجازه دادن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
authorising
اجازه دادن
authorize
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
let
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
letting
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
to admit of
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
to allow
اجازه دادن
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
Search result with all words
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
license
اجازه رفتن دادن
licensing
اجازه رفتن دادن
licence
اجازه رفتن دادن
licences
اجازه رفتن دادن
licenses
اجازه رفتن دادن
enter
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
frank
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franks
اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
allow
اجازه دادن ستودن
allowing
اجازه دادن ستودن
allows
اجازه دادن ستودن
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
authorising
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
authorize
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
c
استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
conferencing
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
finder
واسط کاربر گرافیکی به Macintosh اجازه دادن به کابر به مشاهده فایل ها و شروع برنامههای کاربردی با استفاده از Mouse
flow diagram
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart
صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
graceful degradation
اجازه دادن به بخشهایی از سیستم برای کار کردن پس از خرابی یک بخش
let by
اجازه رد شدن دادن
let in
اجازه دخول دادن
let out
اجازه بیرون امدن دادن
lincense
اجازه یا پروانه یا امتیاز دادن به
thole
گذاردن اجازه دادن
to give a
اجازه حضوردادن گوش دادن
to let in
اجازه دخول دادن
to let out
اجازه برون امدن دادن اشکارساختن
to license a book
اجازه چاپ کتابی را دادن
to license a play
اجازه نمایش داستانی را دادن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
give oneself up to
<idiom>
اجازه خوشی را به کسی دادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep the home fires burning
<idiom>
اجازه ادامه دادن
take on
<idiom>
استخدام کردن،اجازه دادن
let someone through
اجازه ورود دادن
to permit somebody something
به کسی اجازه چیزی را دادن
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
to empower somebody to participate
به کسی اجازه شرکت کردن دادن
Other Matches
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
permits
اجازه
license
اجازه
authorisations
اجازه
leave
اجازه
permit
اجازه
liberties
اجازه
liberty
اجازه
leaving
اجازه
licensure
اجازه
authorization
اجازه
permission
اجازه
okay
اجازه
permitting
اجازه
warrent
اجازه
licenses
اجازه
fiats
اجازه
ratification
اجازه
ok
اجازه
approval
اجازه
licensing
اجازه
fiat
اجازه
authority
اجازه
licences
اجازه
licence
اجازه
unauthorized
بی اجازه
by permission of
با اجازه
to ask permission
اجازه خواستن
to permit oneself
اجازه خواستن
licensable
قابل اجازه
letter of attorney
اجازه نامه
searcher warrant
اجازه تفتیش
full power of attorney
اجازه نامه
certificate of authority
اجازه نامه
permissive
اجازه دهنده
feu
اجازه همیشگی
by your leave
با اجازه شما
to obtain permission
اجازه گرفتن
conge
اجازه عبور
transit bill
اجازه عبور
authority
اجازه اعتبار
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
power of attorney
اجازه نامه
release
اجازه صدور
passed
اجازه عبور
acquisition authority
اجازه خرید
passes
اجازه عبور
pass
اجازه عبور
search warrant
اجازه تفتیش
search warrants
اجازه تفتیش
may i take it please
اجازه می فرمایید
approach clearance
اجازه فرود
approach clearance
اجازه تقرب
released
اجازه صدور
releases
اجازه صدور
searcher warrant
اجازه بازرسی
power of authority
اجازه نامه
authority
توانایی اجازه
warrant of attorney
اجازه نامه
forbid
اجازه ندادن
power of procuration
اجازه نامه
forbids
اجازه ندادن
billeting
اجازه نامه
warranty
تعهدنامه اجازه
warranties
تعهدنامه اجازه
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
connivance
اجازه ضمنی
audience
اجازه حضور
authorizations
اختیار اجازه
audiences
اجازه حضور
inofficial
بدون اجازه
consents
رضا اجازه
consenting
رضا اجازه
billeted
اجازه نامه
billet
اجازه نامه
consent
رضا اجازه
passport
اجازه مسافرت
billets
اجازه نامه
passports
اجازه مسافرت
licensing
اجازه نامه
license
اجازه نامه
clearance
اجازه زدودگی
warrant
اجازه قانونی
token
اجازه ورود
warranted
اجازه قانونی
consented
رضا اجازه
warranting
اجازه قانونی
to beg leave
اجازه رفتن
warrants
اجازه قانونی
tokens
اجازه ورود
passage
اجازه عبور
imprimatur
اجازه چاپ
passages
اجازه عبور
if you please
با اجازه شما
flight clearance
اجازه پرواز
release
اجازه ارسال پیام
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
awol
غایب بدون اجازه
released
اجازه ارسال پیام
releases
اجازه ارسال پیام
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
moratoriums
اجازه دیر کردپرداخت
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
charters
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
chartered
منشور اجازه نامه
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
absent without leave
نهستی بدون اجازه
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
authorized
اجازه داده شده
charter
منشور اجازه نامه
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
leave taking
کسب اجازه مرخصی
enabled
اجازه رویدادن چیزی
prior permission
اجازه قبلی پرواز
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
to pray permission
در خواست اجازه کردن
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
exequatur
اجازه نامه قونسول
entrance
ورودیه اجازه ورود
entranced
ورودیه اجازه ورود
entrancing
ورودیه اجازه ورود
enables
اجازه رویدادن چیزی
landing order
اجازه تخلیه بار
rack rent
اجازه تمام سال
enabling
اجازه رویدادن چیزی
enable
اجازه رویدادن چیزی
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
entrances
ورودیه اجازه ورود
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
permit me to say
اجازه دهید بگویم
indult
اجازه نامه امتیاز
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
ingress
حق دخول اجازه ورود
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
license contract
قرارداد اجازه استفاده
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
the law forbids
قانون اجازه نمیدهد
permissively
چنانکه اجازه بدهد
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
admissive
داخل کننده اجازه دهنده
air traffic control clearance
اجازه حرکت و عبور و مرورهواپیما
let out
<idiom>
اجازه بیرون رفتن یا فرارکردن
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
squatting
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
authorisations
اجازه یا توانایی انجام کاری
give someone the green light
<idiom>
اجازه ادامه به کار رادادن
squatted
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
squat
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
will not hear of
<idiom>
رسیدگی ویا اجازه ندادن
squats
بی اجازه در زمینی ساکن شدن
leave
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
authorization
اجازه یا توانایی انجام کاری
adapter
اجازه نصب در سوکت میدهد
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
They gave me permission by way of an exception ...
آنها به من استثنأ اجازه دادند ...
Please let me give you a lift (ride).
اجازه بدهید سوارتان کنم
planning permission
اجازه عمران و ابادی اراضی
grant
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
press of sail or canvas
ان مقداربادبان که باد اجازه دهد
granted
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
leaving
به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
Might I ask a question?
اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
train path
اجازه عبور ترن روی یک خط
grants
امتیاز اجازه واگذاری رسمی
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
optical
فرآیندی که اجازه میدهد علامتها یا خط وط خاص
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
i gbeg to in from you
اجازه خواستم شما راراهنمایی کنم
lincense or cence
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
liberty man
ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
Could I use the phone ?
اجازه هست از تلفن استفاده کنم ؟
transire
اجازه گمرک جهت انتقال محموله
cut (someone) off
<idiom>
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
quitrent
اجازه مقطوع تیولدارجز به صاحب تیول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com