Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
he gave us permission to stay
اجازه داد که بمانیم
Other Matches
we were ordered to stay
دستور دادند بمانیم
Do you think it advisable to wait here
آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
unauthorized
بی اجازه
by permission of
با اجازه
authorization
اجازه
leaving
اجازه
leave
اجازه
liberty
اجازه
liberties
اجازه
authorisations
اجازه
ratification
اجازه
license
اجازه
licensing
اجازه
ok
اجازه
permit
اجازه
licensure
اجازه
permits
اجازه
licence
اجازه
permitting
اجازه
fiats
اجازه
fiat
اجازه
authority
اجازه
approval
اجازه
permission
اجازه
warrent
اجازه
licenses
اجازه
okay
اجازه
licences
اجازه
grants
اجازه دادن
permit
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
search warrant
اجازه تفتیش
permits
اجازه دادن
authority
توانایی اجازه
audiences
اجازه حضور
audience
اجازه حضور
permitting
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
granted
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
warranties
تعهدنامه اجازه
warranted
اجازه قانونی
to allow
اجازه دادن
connivance
اجازه ضمنی
billeted
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
billets
اجازه نامه
license
اجازه نامه
warranty
تعهدنامه اجازه
warrant
اجازه قانونی
warranting
اجازه قانونی
search warrants
اجازه تفتیش
transit bill
اجازه عبور
to permit oneself
اجازه خواستن
to admit of
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
billet
اجازه نامه
go through
<idiom>
اجازه دادن
have it
<idiom>
اجازه دادن
to beg leave
اجازه رفتن
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
suffers
اجازه دادن
to obtain permission
اجازه گرفتن
authorising
اجازه دادن
pass
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
passes
اجازه عبور
authorizing
اجازه دادن
authorizes
اجازه دادن
searcher warrant
اجازه بازرسی
searcher warrant
اجازه تفتیش
authorize
اجازه دادن
take in
<idiom>
اجازه دادن
acquisition authority
اجازه خرید
by your leave
با اجازه شما
clearance
اجازه زدودگی
permissive
اجازه دهنده
access
اجازه دخول
consents
رضا اجازه
accessed
اجازه دخول
accesses
اجازه دخول
accessing
اجازه دخول
inofficial
بدون اجازه
consenting
رضا اجازه
certificate of authority
اجازه نامه
token
اجازه ورود
consented
رضا اجازه
passage
اجازه عبور
if you please
با اجازه شما
imprimatur
اجازه چاپ
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
let
اجازه دادن
flight clearance
اجازه پرواز
approach clearance
اجازه فرود
approach clearance
اجازه تقرب
feu
اجازه همیشگی
authorizations
اختیار اجازه
passages
اجازه عبور
tokens
اجازه ورود
grant
اجازه دادن
lincense or cence
اجازه دادن
may i take it please
اجازه می فرمایید
allow
اجازه دادن
conge
اجازه عبور
passports
اجازه مسافرت
allowance
اجازه دادن
allowances
اجازه دادن
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
passport
اجازه مسافرت
warrants
اجازه قانونی
releases
اجازه صدور
warrant of attorney
اجازه نامه
power of authority
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
letter of attorney
اجازه نامه
consent
رضا اجازه
full power of attorney
اجازه نامه
authority
اجازه اعتبار
power of procuration
اجازه نامه
released
اجازه صدور
licensable
قابل اجازه
release
اجازه صدور
to take leave of any one
اجازه ازکسی گرفتن
awol
غایب بدون اجازه
allow
اجازه دادن ستودن
to permit oneself
بخود اجازه دادن
exequatur
اجازه نامه قونسول
trip ticket
برگه اجازه مسافرت
to pray permission
در خواست اجازه کردن
to take ones farewell of
اجازه مرخصی گرفتن از
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
i beg leave to say
اجازه میخواهم بگویم
imperscriptible
فاقد اجازه نوشته
rack rent
اجازه گزاف بستن بر
rack rent
اجازه تمام سال
prior permission
اجازه قبلی پرواز
landing order
اجازه تخلیه بار
leave taking
کسب اجازه مرخصی
let by
اجازه رد شدن دادن
let in
اجازه دخول دادن
letter missive
اجازه نامه ابلاغیه
letters of reprisal
اجازه نامه انتقام
license contract
قرارداد اجازه استفاده
may i see you home?
اجازه دهید شمارابخانه
visas
اجازه ورود به کشوربیگانه
visa
اجازه ورود به کشوربیگانه
the law forbids
قانون اجازه نمیدهد
thole
گذاردن اجازه دادن
authorized
اجازه داده شده
allows
اجازه دادن ستودن
absent without leave
نهستی بدون اجازه
charter
منشور اجازه نامه
indult
اجازه نامه امتیاز
chartered
منشور اجازه نامه
chartering
منشور اجازه نامه
charters
منشور اجازه نامه
to obtain permission
تحصیل اجازه کردن
authorization
اختیاردادن اجازه دادن
to let in
اجازه دخول دادن
ingress
حق دخول اجازه ورود
authorisations
اختیاردادن اجازه دادن
permit me to say
اجازه دهید بگویم
permissively
چنانکه اجازه بدهد
He asked permission to come in.
اجازه خواست بیاید تو
released
اجازه ارسال پیام
release
اجازه ارسال پیام
moratoriums
اجازه دیر کردپرداخت
allowing
اجازه دادن ستودن
allowed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
approved
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
releases
اجازه ارسال پیام
let someone through
اجازه ورود دادن
to ask
[someone]
for permission
[از کسی]
اجازه گرفتن
licensing
اجازه رفتن دادن
license
اجازه رفتن دادن
enabling
اجازه رویدادن چیزی
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
enables
اجازه رویدادن چیزی
enabled
اجازه رویدادن چیزی
enable
اجازه رویدادن چیزی
admission
اجازه بستری
[در بیمارستان]
passed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
moratorium
اجازه دیر کردپرداخت
enters
اجازه دخول دادن
entrance
ورودیه اجازه ورود
entrancing
ورودیه اجازه ورود
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
give out
<idiom>
اجازه فرار دادن
agreed
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
keep someone on
<idiom>
اجازه همکاری دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com