English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
issue a warning اخطار صادر کردن
Other Matches
send out صادر کردن
exporting صادر کردن
export صادر کردن
promulge صادر کردن
pronounce صادر کردن
pronounces صادر کردن
emit صادر کردن
emits صادر کردن
emitted صادر کردن
emitting صادر کردن
issues صادر کردن
issue صادر کردن
issued صادر کردن
exported صادر کردن
certificate گواهی صادر کردن
pass a sentence حکم صادر کردن
certificates گواهی صادر کردن
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
to issue instructions دستور صادر کردن
re export دوباره صادر کردن
underwrote پذیره نویسی صادر کردن
underwritten پذیره نویسی صادر کردن
underwrites پذیره نویسی صادر کردن
underwriting پذیره نویسی صادر کردن
underwrite پذیره نویسی صادر کردن
to smuggle out قاچاقی صادر کردن یافرستادن
charters پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartering پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charter پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartered پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
warned اخطار کردن به
cite اخطار کردن
previse اخطار کردن
cautioned اخطار کردن به
warns اخطار کردن به
notifies اخطار کردن به
cited اخطار کردن
caution اخطار کردن به
warn اخطار کردن به
cites اخطار کردن
notified اخطار کردن به
cautions اخطار کردن به
misfeasance اخطار کردن
cautioning اخطار کردن به
notifying اخطار کردن به
notify اخطار کردن به
citing اخطار کردن
forewarns ازپیش اخطار کردن
notify someone به کسی اخطار کردن
forewarned ازپیش اخطار کردن
forewarn ازپیش اخطار کردن
to serve notice on a person رسما بکسی اخطار کردن
passes صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
notifying اعلام کردن اخطار کردن
notify اعلام کردن اخطار کردن
notifies اعلام کردن اخطار کردن
announcing اعلان کردن اخطار کردن
notified اعلام کردن اخطار کردن
announce اعلان کردن اخطار کردن
announced اعلان کردن اخطار کردن
announces اعلان کردن اخطار کردن
emanate صادر شدن
emanated صادر شدن
emanates صادر شدن
issued صادر شدن
emanating صادر شدن
outgoing صادر شونده
issue صادر شدن
emanative صادر شونده
issues صادر شدن
exporters صادر کننده
issuable صادر کردنی
issuant صادر کننده
exporter صادر کننده
warrantor صادر کننده warrant
originator صادر کننده پیام
issuing bank بانک صادر کننده
originators صادر کننده پیام
ago : صادر شدن پیش رفتن
issuing authority [body] مرجع [اداره] صادر کننده
summary judgment حکمی که علیه ضامن صادر میشود
broadcast پیامی که در شبکه به همه صادر شود
broadcasts پیامی که در شبکه به همه صادر شود
penalty اخطار
noticed اخطار
premonition اخطار
penalties اخطار
premonitions اخطار
caveats اخطار
talking-to اخطار
notice اخطار
signal اخطار
signaled اخطار
signalled اخطار
caveat اخطار
notices اخطار
talking to اخطار
warnings اخطار
monition اخطار
warning line خط اخطار
notification اخطار
prenotion اخطار
bidding اخطار
tip off اخطار
tip-off اخطار
tip-offs اخطار
yello card اخطار
warning اخطار
noticing اخطار
psephism حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
perverse verdict درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
premonition اخطار قبلی
warning sign علامت اخطار
penalty پنالتی اخطار
notifiable اخطار کردنی
denunciation اخطار تهدیدامیز
penalties پنالتی اخطار
premonitory اخطار کننده
caveat subscriptor اخطار به عضو
premonitions اخطار قبلی
caveat venditor اخطار به فروشنده
caveat subscriptor اخطار به مشترک
caveat emptor اخطار به خریدار
warner اخطار کننده
forewarning اخطار قبلی
denunciations اخطار تهدیدامیز
caution اخطار توجه
points of order اخطار نظامنامهای
point of order اخطار نظامنامهای
cautioned اخطار توجه
till further notice تا اخطار ثانوی
cautioning اخطار توجه
until further notice تا اخطار ثانوی
cognizance اخطار قانونی
cognizance اخطار رسمی
cautions اخطار توجه
signaller اخطار کننده
admonishment اخطار تنبیه
dock receipt رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
confirming house موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
bleeps ایجاد صدای اخطار
premonitory متضمن اخطار قبلی
monitorial مبصر اخطار امیز
serve notice on اخطار کتبی دادن به
alarmed اعلان خطر اخطار
short notice اخطار کوتاه مدت
alarm اعلان خطر اخطار
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
alarmingly اعلان خطر اخطار
at ten minutes notice با ده دقیقه اخطار قبلی
alarms اعلان خطر اخطار
premonitor از پیش اخطار کننده
alarum اخطار شیپور حاضرباش
bleep ایجاد صدای اخطار
bleeped ایجاد صدای اخطار
bleeping ایجاد صدای اخطار
He took no heed of my warning. به اخطار من توجهی نکرد
protested واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
protest واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protesting واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
protests واست نامه به وسیله سردفتراسناد رسمی تنظیم و صادر میشود
beep صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped صدای اخطار قابل شنیدن
beeped صدای اخطار قابل شنیدن
beeping صدای اخطار قابل شنیدن
beeps صدای اخطار قابل شنیدن
give two months notice دو ماه پیشتر اخطار دادن
bleeps صدای اخطار قابل شنیدن
bleep صدای اخطار قابل شنیدن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
callable bond نوعی قرضه که صادر کننده حق بازخرید ان را قبل ازموعد اسمی ندارد
debenture bond برگهای که پشتوانه ان فقط اعتبار صادر کننده است سهم قرضه
stuck beacon ایستگاه مرتباگ فریمهای اخطار می فرستد
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
interrupting لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
interrupts لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
underwriters صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
interrupt لیستی از وسایل جانبی و خصوصیات آنها وقتی که سیگنال وقفه صادر می کنند.
underwriter صادر کننده سند بیمه دریایی خریدار سهام خریداری نشده شرکت
alarmed زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmingly زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarms زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
false اخطار خطا وقتی که هیچ خطایی رخ نداده باشد
ticket of leave سند ازادی مشروط زندانی محکوم به حبس ابد که ازطرف وزارت کشور صادر میشود
exparte قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
indicator نوری که برای اخطار دادن یا بیان وضعیت یک قطعه به کار می رود
alerted تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alert تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
alerts تابلوی اخطار روی صفحه نمایش برای آگاهی دادن به کاربر
intervention هر عملی که ازناحیه یک دولت صادر شده نتیجه ان تزلزل حاکمیت واستقلال داخلی و خارجی کشور دیگری باشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com