English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
resumptive ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
Other Matches
catcher بدست اورنده
procurer بدست اورنده
acquirer بدست اورنده
providers بدست اورنده
securer بدست اورنده
provider بدست اورنده
extender توسعه دهنده ادامه دهنده
continuative ادامه دهنده
continuant ادامه دهنده
sustaining نگهدارنده ادامه دهنده
continuator ادامه دهنده مستمر
pick up <idiom> ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
recouped دوباره بدست اوردن
recouping دوباره بدست اوردن
recoups دوباره بدست اوردن
recoup دوباره بدست اوردن
regains دوباره بدست اوردن
to get back دوباره بدست اوردن
get back دوباره بدست اوردن
regaining دوباره بدست اوردن
regained دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن
retrieve دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن
retrieves دوباره بدست اوردن
regain دوباره بدست اوردن
retrieved دوباره بدست اوردن
recover دوباره بدست اوردن بازیافتن
resuming از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resume از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
resumed از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovering دوباره بدست اوردن بازیافتن
resumes از سرگرفتن دوباره بدست اوردن
recovers دوباره بدست اوردن بازیافتن
reoccupy دنبال کردن دوباره بدست اوردن
drawings روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
revived دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
bearers اورنده
bearer اورنده
hold over به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
reeducate دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
resuscitator بهوش اورنده
aliquant باقی اورنده
sustainer تاب اورنده
grower عمل اورنده
growers عمل اورنده
irritant به خشم اورنده
collectors گرد اورنده
irritants به خشم اورنده
shaper بشکل در اورنده
presager خبر اورنده
gatherer گرد اورنده
collector فراهم اورنده
collectors فراهم اورنده
collector گرد اورنده
processor عمل اورنده
regenarate از نو بوجود اورنده
colleotor جمع اورنده
compiler گرد اورنده
unregenerate دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
unregenerated دوباره بنانشده دوباره تولید نشده گناهکار
reship دوباره در کشتی گذاشتن دوباره حمل کردن
wrangler گرد اورنده احشام
irritants بخشم اورنده ازارنده
irritant بخشم اورنده ازارنده
curing compound مایه عمل اورنده
regains دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regained دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regain دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
regaining دوباره پیدا کردن دوباره رسیدن به
producers عمل اورنده سازنده باراورنده
snoopy بعمل اورنده تحقیقات محرمانه
self tightening برنفس خویش فشاروارد اورنده
producer عمل اورنده سازنده باراورنده
hemostat عامل بند اورنده جریان خون
reviver تجدید حیات کننده بهوش اورنده
trimmer زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
cancelled cheque چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
looped تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loop تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
loops تابع یا مجموعه دستورات در برنامه کامپیوتر که دوباره و دوباره تکرار می شوند تا آزمایشی نشان دهد که به شرط مط لوب رسید و یا برنامه کامل شود
reopens دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
conglutinative التیام دهنده جوش دهنده
bailor امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter نمایش دهنده ارائه دهنده
catalysts تشکیلات دهنده سازمان دهنده
exhibitor نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer امانت دهنده کفیل دهنده
exhibitors نمایش دهنده ارائه دهنده
catalyst تشکیلات دهنده سازمان دهنده
redintegrate دوباره درست کردن دوباره بر قرار کردن
continuation line خط ادامه
resumption ادامه
continuation ادامه
continuance ادامه
going on ادامه
reopen ادامه دادن
extending ادامه دادن
for a continuance برای ادامه
to follow ادامه دادن
reopened ادامه دادن
over run ادامه به کاردادن
to continue ادامه دادن
duration مدت ادامه
continuable قابل ادامه
run on ادامه دادن
take up ادامه دادن
keeps ادامه دادن
keep ادامه دادن
extends ادامه دادن
go along <idiom> ادامه دادن
continue ادامه دادن
keep on ادامه دادن
go on <idiom> ادامه دادن
extend ادامه دادن
hang on <idiom> ادامه دادن
continues ادامه دادن
continue statement حکم ادامه
to drag on or out ادامه دادن
furthering ادامه دادن
to keep on ادامه دادن
furthers ادامه دادن
furthered ادامه دادن
continuation card کارت ادامه
keep up <idiom> ادامه دادن
discontinuing ادامه ندادن
discontinues ادامه ندادن
discontinued ادامه ندادن
discontinue ادامه ندادن
hold on ادامه دادن
to run on ادامه داشتن
hold good <idiom> ادامه دادن
reopening ادامه دادن
carry-on ادامه دادن
to carry on ادامه دادن
carry on ادامه دادن
reopens ادامه دادن
bring on ادامه دادن
to take up ادامه دادن
further ادامه دادن
discontinuance عدم ادامه
discontinuation عدم ادامه
keep the home fires burning <idiom> اجازه ادامه دادن
detainer حکم ادامه توقیف
to set on با زور ادامه دادن
dwell at به تیراندازی ادامه دادن
to press ahead with با زور ادامه دادن
dwell at اتش را ادامه دادن
fall behind <idiom> درمانده از ادامه راه
dash مسیری را ادامه دادن
dashed مسیری را ادامه دادن
tracked ادامه گوی در مسیربولینگ
shorthanded ادامه با بازیگر کمتر
viability امکان ادامه حیات
live on بزندگی ادامه دادن
time in ادامه بازی پس از توقف
follow-through ادامه حرکت پس از ضربه
continuation عمل ادامه دادن
follow-throughs ادامه حرکت پس از ضربه
inability to box ناتوان از ادامه دادن
dashes مسیری را ادامه دادن
tracks ادامه گوی در مسیربولینگ
thwarted ادامه دادن یا کشیدن
thwart ادامه دادن یا کشیدن
transattack period مدت ادامه تک اتمی
go head ادامه بدهید بفرماید
contd مخفف ادامه یافته
track ادامه گوی در مسیربولینگ
bide بکاری ادامه دادن
robustly که کار را پس از خطا ادامه میدهد
robust که کار را پس از خطا ادامه میدهد
extrapolations ادامه روند تعمیم دهی
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
hang on ادامه دادن دوام داشتن
keep up with <idiom> به شکل قبل ادامه دادن
Keep moving! ادامه بده [بدهید ] به راه!
go on سخن خود را ادامه دهید
maintains ابقا کردن ادامه دادن
topspin ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
discounting match ادامه ندادن به مسابقه کشتی
extrapolation ادامه روند تعمیم دهی
resumes چکیده کلام ادامه یافتن
resumed چکیده کلام ادامه یافتن
maintain ابقا کردن ادامه دادن
maintained ابقا کردن ادامه دادن
resume چکیده کلام ادامه یافتن
give someone the green light <idiom> اجازه ادامه به کار رادادن
runs دوام یافتن ادامه دادن
run دوام یافتن ادامه دادن
maintrain ادامه دادن عقیده داشتن
border break ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
i took up where he left از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com