Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (7 milliseconds)
English
Persian
utilized lands
اراضی دایر
Other Matches
land grant
اعطای اراضی
land distribution
توزیع اراضی
waste land
اراضی موات
land development
احیای اراضی
cultivated land
اراضی محیات
conservation of land
حفظ اراضی
accumulative area
اراضی سوارشونده
occupied territories
اراضی اشغالی
occupied territory
اراضی اشغالی
waste lands
اراضی موات
vesture
تصرف اراضی
unutilized land
اراضی موات
innings
اراضی مستحدثه
quiet enjoyment
حق انتفاع اراضی
tidal flats
اراضی جزرومدی
seisin
مالکیت اراضی
in working condition
دایر
lived
دایر
in a
دایر
in gear
دایر
in order
دایر
in good working order
دایر
operatives
دایر
opens
دایر
live
دایر
operative
دایر
commissioned
دایر
opened
دایر
open
دایر
functioning
دایر
operational
دایر
active
دایر
reclaiming
احیاء اراضی موات
cultivation of waste land
احیا اراضی موات
uti possidetis
تملک اراضی اشغالی
escheat
اراضی بلا وارث
uti possidetis
تملک اراضی مفتوحه
redemption
پرداخت مالیات اراضی
reclaims
احیاء اراضی موات
reclaimed
احیاء اراضی موات
reclaim
احیاء اراضی موات
installs
دایر کردن
set afoot
دایر کردن
operated
دایر بودن
circulates
دایر کردن
operates
دایر بودن
circulate
دایر کردن
work space
فضای دایر
operate
دایر بودن
it is in good working order
دایر است
working set
مجموعه دایر
installing
دایر کردن
it is not in good workingorder
دایر نیست
install
دایر کردن
ws
انباره دایر
circulated
دایر کردن
to come into operation
دایر شدن
terre tenant
متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
polder
اراضی پست کنار دریا
vender's lien
حق حبس بایع در معامله اراضی
cession of territory
واگذار کردن اراضی مملکت
land office
اداره املاک وثبت اراضی
planning permission
اجازه عمران و ابادی اراضی
operable
عمل پذیر دایر
runs
رانش دایر بودن
the game is on
بازی دایر است
run
رانش دایر بودن
He has laid hands on these lands.
دست انداخته روی این اراضی
land poor
دارای اراضی بی حاصل وکم فایده
beachhead
پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
cadastre
دفترممیزی وتقویم وثبت اراضی واملاک
beachheads
پایگاه یا اراضی تسخیر شده در ساحل
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
cadastral
مربوط به ممیزی عواید و ثبت اراضی واملاک
backwoods
اراضی جنگلی دوراز شهر جنگلهای دورافتاده
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
reclaim
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
subinfeudate
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
revivalist movement
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
agrarianism
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
fee tail
تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
arrentation
پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
waste of manor
اراضی کشت نشده اطراف ملک مورد اجاره یا تصرف که مستاجرین و متصرفین در ان حق علف چر دارند
expandsionism
اعتقاد به لزوم بسط اراضی کشور از طریق اعمال قدرت نظامی یااقتصادی یا هر وسیله دیگر
lease
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
leases
در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
revive
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
occupation franchise
حق رای در انتخابات درصورتی که مستلزم درتصرف داشتن مقداربخصوصی از اراضی در حوزه محل رای گیری باشد
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
goldie lock
فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
installed
ثابت مسقر شده دایر شده
repair
جبران کردن دوباره دایر کردن
repaired
جبران کردن دوباره دایر کردن
root of title
منشاء سمت در CL فروشنده اراضی بایدترتیب ایادی را ضمن 03سال گذشته در موقع معامله روشن و منشاء سمت مالکیت خود را مشخص کند
circulated
دایر کردن منتشر کردن
circulates
دایر کردن منتشر کردن
get up
اتو کردن دایر کردن
circulate
دایر کردن منتشر کردن
irredentism
نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
the machine is in operation
ماشین در گردش است ماشین دایر است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com