English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
standard product cost ارزش تولید استاندارد
Other Matches
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
marginal value product ارزش تولید نهائی
piece production cost ارزش تولید قطعه
producer surplus اضافه ارزش تولید کننده
value of marginal product of capital ارزش تولید نهائی سرمایه
value of marginal product of labor ارزش تولید نهائی کار
Hayes Corporation تولید کننده مودم که زبان کنترل استاندارد برای مودم ها ایجاد میکند
dependent غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
eisa گروه تولید کنندگان PC که یک انجمنی برای پیشبرد استاندارد باس تک بیتی تشکیل داده اند که رقیبی برای استاندار باس MAC از IBM است
ieee سیستم استاندارد شبکه Token Ring که توسط IBM به صورت استاندارد بیان شده
document روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documenting روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documented روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
sql زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و معروف استاندارد که برای تولید پرسش هایی برای داده از پایگاه داده ها به کار می رود
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
extending گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extend گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
POSIX استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود
extends گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
PHIGS برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
source استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
ODI واسط استاندارد معرفی شده توسط Novell برای کارت واسط شبکه که به کاربران امکان میدهد فقط یک درایور شبکه داشته باشند که با تمام کارتهای واسط شبکه کار میکند. استاندارد پیش از یک پروتکل را پشتیبانی میکند. مثل IPX و NetBEUI
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
canonical استاندارد
high and dry <idiom> استاندارد
modulus استاندارد
standard استاندارد
standards استاندارد
standard function تابع استاندارد
standard candle شمع استاندارد
atmospheres اتمسفر استاندارد جو
atmosphere اتمسفر استاندارد جو
standard condition شرایط استاندارد
standard resistor مقاومت استاندارد
normal temperature and pressure شرایط استاندارد
nonstandard غیر استاندارد
secondary standard استاندارد ثانویه
standard temperature and pressure شرایط استاندارد
primary standard استاندارد اولیه
silver standard استاندارد نقره
standard costs هزینههای استاندارد
standard atmosphere اتمسفر استاندارد
standard bar میله استاندارد
standard cell پیل استاندارد
resistance standard مقاومت استاندارد
standardised استاندارد نمودن
traditional chess شطرنج استاندارد
standards استاندارد همگون
standardized استاندارد شده
standard استاندارد همگون
frequency standard استاندارد فرکانس
substandard زیر استاندارد
standard class درجه استاندارد
basic standard استاندارد اولیه
basic standard cost قیمت استاندارد
standard error خطای استاندارد
boilerplate متن استاندارد
standardizing استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
standards of living استاندارد زندگی
table lamp لامپ استاندارد
dialects ی در زبان استاندارد
standard rate نرخ استاندارد
standard price قیمت استاندارد
standard pitch گام استاندارد
standard pascal پاسکال استاندارد
standard ohm اهم استاندارد
standard measure اندازه استاندارد
standard interface رابط استاندارد
standard interface واسطه استاندارد
magnetic standard اهنربای استاندارد
standard section پروفیل استاندارد
standard solution محلول استاندارد
dialect ی در زبان استاندارد
standard of living استاندارد زندگی
standardization استاندارد سازی
standard specification مقررات استاندارد
standard specification دستورات استاندارد
ieee واسط استاندارد IEEE
data encyption standard استاندارد حفافت داده
ambient quality standard استاندارد کیفیت پرمون
ansi کدهای استاندارد ANSI
NDIS واسط دستور استاندارد
clark پیل استاندارد کلارک
pop up menu منوی غیر استاندارد
calibration مین یک بررسی استاندارد
standard conversion factor ضریب تبدیل استاندارد
primary standard grade خلوص استاندارد اولیه
standard oil company شرکت نفت استاندارد
standard oil company استاندارد اویل کمپانی
standard penetration ازمایش نفوذی استاندارد
standard electrode potential پتانسیل استاندارد الکترود
standard electrode potential پتانسیل الکترود استاندارد
standard hydrogen electrode الکتورد هیدروژن استاندارد
cut the mustard <idiom> به حد استاندارد لازم رسیدن
up to par/scratch/snuff/the mark <idiom> متناسب با استاندارد طبیعی
mnemonic استاندارد اختصار کلمه
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
standard oxidation potential پتانسیل اکسایش استاندارد
junky بی ارزش
cost ارزش
trivalence سه ارزش
low grade کم ارزش
low level کم ارزش
valueless بی ارزش
prices ارزش
price ارزش
trivalency سه ارزش
fustian بی ارزش
unvalued بی ارزش
avail ارزش
worm eaten بی ارزش
worthiness ارزش
rewarding پر ارزش
small change کم ارزش
brummagem کم ارزش
treasure با ارزش
big ticket با ارزش
worth با ارزش
worth ارزش
rubbish بی ارزش
raffish بی ارزش
punks بی ارزش
punk بی ارزش
worthless بی ارزش
good for nothing بی ارزش
brummagem بی ارزش
regardant با ارزش
value ارزش
picayune بی ارزش
picayubnish بی ارزش
values ارزش
no par بی ارزش
naught بی ارزش
market value ارزش
valuing ارزش
shotten بی ارزش
nibble نصف طول بایت استاندارد
raunchier پست تر از استاندارد یا میزان متداول
feed back اخذ اطلاعات ومقایسه ان با استاندارد
current standard cost هزینه استاندارد و مورد قبول
nibbled نصف طول بایت استاندارد
nibbles نصف طول بایت استاندارد
nibbling نصف طول بایت استاندارد
raunchy پست تر از استاندارد یا میزان متداول
dif استاندارد مخصوص فایلهای داده
raunchiest پست تر از استاندارد یا میزان متداول
calibrating standard تنظیم شده به صورت استاندارد
per standard compass برحسب قطب نمای استاندارد
nybble نصف طول بایت استاندارد
standard عیار قانونی استاندارد مقرر
RJ connector استاندارد عمومی اتصال چهارسیمی
standards عیار قانونی استاندارد مقرر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com