Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 198 (10 milliseconds)
English
Persian
bearingly
از روی تحمل و بردباری
Search result with all words
to stand the racket
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
Other Matches
too much of a good thing
غیر قابل تحمل تحمل ناپذیر
tolerances
بردباری
longanimity
بردباری
vasbyt
بردباری
toleration
بردباری
tolerance
بردباری
spartanism
بردباری
fortitude
بردباری
bearing
بردباری
enduringness
بردباری
patience
بردباری
patient
از روی بردباری
long-suffering
بردبار بردباری
philosophies
وارستگی بردباری
long suffering
بردباری رنجبری
patients
از روی بردباری
philosophy
وارستگی بردباری
intolerantly
بدون بردباری
endure
بردباری کردن دربرابر
endures
بردباری کردن دربرابر
dure
بردباری کردن دربرابر
endured
بردباری کردن دربرابر
passive obedience
فرمانبرداری ازروی بردباری یا بی ارادگی
to grin and bear it
در رنج وسختی بردباری کردن دندان روی جگرگذاشتن
passiveness
تحمل
enduringness
تحمل
good humor
تحمل
tolerance
تحمل
tolerances
تحمل
longanimity
تحمل
endurance
تحمل
toleration
تحمل
sufferable
تحمل پذیر
experiencing
تحمل کردن
endurable
تحمل پذیر
experiences
تحمل کردن
experience
تحمل کردن
weathers
تحمل یابرگزارکردن
weathered
تحمل یابرگزارکردن
beyond bearing
غیرقابل تحمل
intolerance
عدم تحمل
beyond bearing
تحمل ناپذیر
bearing capacity
گنجایش تحمل
bearing capacity
فرفیت تحمل
defrayal
تحمل هزینه
bearing capacity
قدرت تحمل
abhide
تحمل کردن
abiding
تحمل کننده
dree
تحمل کردن
sustainable
قابل تحمل
dure
تحمل کردن
expected time
زمان تحمل
fault tolerance
تحمل نقص
put up with
تحمل کردن
vasbyt
تحمل کردن
impossible
[colloquial]
<adj.>
تحمل ناپذیر
take it
<idiom>
تحمل مشکلات
frustration tolerance
تحمل ناکامی
good humouredly
با صبر و تحمل
impassibility
تحمل ناپذیری
intolerability
تحمل ناپذیری
intolerableness
تحمل نا پذیری
intolerancy
عدم تحمل
keep up
تحمل کردن
lie down under
تحمل کردن
sit down under
تحمل کردن
to give support to
تحمل کردن
sustains
تحمل کردن
supportable
قابل تحمل
thole
تحمل کردن
to bear out
تحمل کردن
tolerator
تحمل کننده
intolerable
تحمل ناپذیر
bearable
تحمل پذیر
unbearable
تحمل ناپذیر
tolerate
تحمل کردن
tolerated
تحمل کردن
tolerates
تحمل کردن
endure
تحمل کردن
endured
تحمل کردن
endures
تحمل کردن
withstand
تحمل کردن
withstands
تحمل کردن
forbearance
تحمل امساک
stand
تحمل کردن
support
تحمل کردن
forbore
تحمل کرد
insupportable
تحمل ناپذیر
insufferable
تحمل ناپذیر
toll
تحمل خسارت
tolling
تحمل خسارت
tolls
تحمل خسارت
unbearably
تحمل ناپذیر
tolerable
تحمل پذیر
tolerable
قابل تحمل
withstood
تحمل کردن
tolerating
تحمل کردن
suffers
تحمل کردن
suffer
تحمل کردن
sustain
تحمل کردن
suffered
تحمل کردن
withstanding
تحمل کردن
undergoing
تحمل کردن
undergo
تحمل کردن
undergone
تحمل کردن
undergoes
تحمل کردن
bide
تحمل کردن
sustained
تحمل کردن
weather
تحمل یابرگزارکردن
intolerantly
بدون تحمل متعصبانه
tolerances
حدود قابل تحمل
tolerably
بطور قابل تحمل
tolerance
حدود قابل تحمل
taxpaying capacity
تحمل کل بار مالیات
insufferably
بطور تحمل ناپذیر
outstand
بیشتر تحمل کردن
stress tolerance
تحمل فشار روانی
insupportably
بطور تحمل ناپذیر
intolerably
بطور تحمل ناپذیر
stomaching
اشتها تحمل کردن
breaking load
حداکثر تحمل بار
intolerable
غیر قابل تحمل
unsustainable
<adj.>
غیر قابل تحمل
fault tolerance
قدرت تحمل نقص
to live through something
چیزی را تحمل کردن
borne
تحمل کرده یاشده
stomach
اشتها تحمل کردن
stomached
اشتها تحمل کردن
gameness
طاقت تحمل مصائب
stomachs
اشتها تحمل کردن
bear
تاب اوردن تحمل کردن
smooth something over
<idiom>
بهتریا قابل تحمل تر شدن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
bears
تاب اوردن تحمل کردن
stick
پیچ درکار تحمل کردن
insufferable
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
tie
عضو تحمل کننده کشش
at the top of one's bent
تا انجا که می توان تحمل کرد
comports
جور بودن تحمل کردن
ties
عضو تحمل کننده کشش
comporting
جور بودن تحمل کردن
bearing
قسمت تحمل کننده بار
forborne
دست برداشتن تحمل کردن
i am out of p with it
دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
bete noire
ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
comported
جور بودن تحمل کردن
tail boom
پایهای که سطوح دم را تحمل میکند
to champ the bit
چیزیرابابی صبری تحمل کردن
comport
جور بودن تحمل کردن
broad shoulders
نیروی باربری یا طاقت تحمل مسئولیت
overweight
تحمل وزن اضافه از طرف اسب
transients
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
transient
وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
on line fault tolerant system
سیستم تحمل خرابی درون خطی
unbearably
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerance
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
unbearable
غیر قابل تحمل تاب ناپذیر
tolerances
قدرت تحمل نسبت بدارویا زهر
scaleweight
وزنی که اسب در مسابقه تحمل میکند
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
have half a mind
<idiom>
احساس وسوسه کردن بیشتر از تحمل نداشتن
The nerves can only take so much .
اعصاب می توانند فقط تا حدی تحمل بکنند .
to have your share of something
[negative]
چیزی
[بدی]
را اجبارا تحمل کردن
[باران یا سرزنش]
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
scale of weights
جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
to gild the pill
چیزناگواری راکه انسان ناچاراست تحمل نمایدبصورت خوشی دراوردن
eurytopic
دارای قدرت تحمل زیاد نسبت به تغییرات عوامل محیط
nobody can take work
[abuse]
indefinitely.
هیچ کس نمی تواند کار
[سو استفاده]
را به طور نامحدود تحمل بکند.
an athlete's body
[circulation]
can take a lot of punishment.
بدن
[گردش خون]
یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
puncheon
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
brace
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
braced
گره فشاری که اجزاء دیگر ساختمان را نگهداری یابار انها را تحمل میکنند
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
fanned
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fanning
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fans
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
fan
بیشترین تعداد ورودیهای که یک مداریا قطعه میتواند بدون محدود کردن نیرویش تحمل کند
dual
در یک سیستم FDDI ایستگاهی که حاوی دو حلقه شبکه است و برنامه تحمل خطا به کار می روند
incidence of taxation
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
forcing
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
forces
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
brook
تحمل کردن سازش کردن
brooked
تحمل کردن سازش کردن
bears
تقبل کردن تحمل کردن
brooking
تحمل کردن سازش کردن
brooks
تحمل کردن سازش کردن
bear
تقبل کردن تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com