English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
standardised استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardizing استاندارد نمودن
Other Matches
ieee سیستم استاندارد شبکه Token Ring که توسط IBM به صورت استاندارد بیان شده
documenting روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
documented روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
document روش استاندارد برای ارسال و ذخیره سازی متن ها و تصاویر روی شبکه بخشی از استاندارد IBM SNA
international standards organization طرح شبکه استاندارد ISO که به صورت لایهای است و هر لایه کار مخصوصی دارد و به سیستمهای مختلف امکان ارتباط میدهد البته در صورتی که مط ابق با استاندارد باشند
POSIX استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود
extends گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extend گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
extending گروهی ازتولیدکنندگان PC که انجمنی برای پیشبرد استاندارد تک بیتی به عنوان یک رقیب برای استاندارد باس MAC توسط IBM تشکیل داده اند
PHIGS برنامه واسط استاندارد بین نرم افزار و آداپتور گرافیکی که از مجموعهای از دستورات استاندارد برای رسم و تغییر تصاویر دو بعدی و سه بعدی تشکیل شده است
source استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
ODI واسط استاندارد معرفی شده توسط Novell برای کارت واسط شبکه که به کاربران امکان میدهد فقط یک درایور شبکه داشته باشند که با تمام کارتهای واسط شبکه کار میکند. استاندارد پیش از یک پروتکل را پشتیبانی میکند. مثل IPX و NetBEUI
abstracting نمودن
abstracts نمودن
dost نمودن
dont نمودن
shows نمودن
showed نمودن
seem نمودن
seemed نمودن
abstract نمودن
animadvert نمودن
seems نمودن
show نمودن
animalize نمودن
to gain any ones ear نمودن
showŠetc نمودن
affixed اضافه نمودن
imprison حبس نمودن
mirroring معکوس نمودن
catered فراهم نمودن
affix اضافه نمودن
caters فراهم نمودن
double مضاعف نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
sorting مرتب نمودن
friend یاری نمودن
friends یاری نمودن
catering فراهم نمودن
affixes اضافه نمودن
affixing اضافه نمودن
install منصوب نمودن
sketches رسم نمودن
dissociating تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
dissociate تفکیک نمودن
imprisons حبس نمودن
sketched رسم نمودن
imprisoning حبس نمودن
sketch رسم نمودن
doubled up مضاعف نمودن
doubled مضاعف نمودن
acquit نمودن برائت
installs منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
sums خلاصه نمودن
abating رفع نمودن
impeached احضار نمودن
adjust تسویه نمودن
adjust تصفیه نمودن
plot رسم نمودن
plots رسم نمودن
plotted رسم نمودن
cater فراهم نمودن
impeaches احضار نمودن
account محاسبه نمودن
curtails مختصر نمودن
curtailing مختصر نمودن
curtailed مختصر نمودن
impeaching احضار نمودن
impeach احضار نمودن
sum خلاصه نمودن
abates رفع نمودن
abated رفع نمودن
abate رفع نمودن
waive اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
waives اغماض نمودن
accommodates تطبیق نمودن
accommodated تطبیق نمودن
sends ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
send ارسال نمودن
acquitting نمودن برائت
acquits نمودن برائت
curtail مختصر نمودن
accommodate تطبیق نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
instal منصوب نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
stock piling ذخیره نمودن
authorise مجاز نمودن
numeralization عددی نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
anneal بادوام نمودن
arraign احضار نمودن
indorsation تصویب نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
fill up خاکریزی نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
dusk تاریک نمودن
indexes اندکس فهرست نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
index اندکس فهرست نمودن
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
receipt اعلام وصول نمودن
cornering the market قبضه نمودن بازار
hedges کسب مصونیت نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
committing متعهدبانجام امری نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
committed متعهدبانجام امری نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
bashing دست پاچه نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
decipher کشف رمز نمودن
sign a waiver قبول اغماض نمودن
price fixing ثابت نمودن قیمت
pontify خودرا مقدس نمودن
bashes دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
bash دست پاچه نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
immerse غوطه ور کردن شناور نمودن
delineated ترسیم نمودن معین کردن
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
condition شرط نمودن شایسته کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
delineate ترسیم نمودن معین کردن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersing غوطه ور کردن شناور نمودن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
accentuate اهمیت دادن برجسته نمودن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
accentuated اهمیت دادن برجسته نمودن
annihilates از بین بردن خنثی نمودن
annihilated از بین بردن خنثی نمودن
palpate لمس کردن امتحان نمودن
annihilate از بین بردن خنثی نمودن
accentuating اهمیت دادن برجسته نمودن
japanize بسبک ژاپونی تزئین نمودن
accentuates اهمیت دادن برجسته نمودن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
depose عزل نمودن خلع کردن
deposes عزل نمودن خلع کردن
deposing عزل نمودن خلع کردن
annihilating از بین بردن خنثی نمودن
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
supplied تامین موجودی عرضه نمودن
supply تامین موجودی عرضه نمودن
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
supplying تامین موجودی عرضه نمودن
extrapolate قیاس کردن استقراء نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
extrapolated قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolates قیاس کردن استقراء نمودن
extrapolating قیاس کردن استقراء نمودن
comparmentalize به قسمتهای مجزا تقسیم نمودن
brassage هزینه مشکوک نمودن شمش
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
glamorizing فریبا نمودن طلسم کردن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
delineating ترسیم نمودن معین کردن
delineates ترسیم نمودن معین کردن
disinfest حشرات موذی را دفع نمودن
depone عزل نمودن گواهی دادن
glamorised فریبا نمودن طلسم کردن
glamorises فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
glamorized فریبا نمودن طلسم کردن
glamorizes فریبا نمودن طلسم کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
postulates قیاس منطقی کردن فرض نمودن
to prove a will درستی و اعتباروصیت نامهای را محقق نمودن
postulate قیاس منطقی کردن فرض نمودن
To belittle oneself . To make oneself cheap. خود را سبک کردن ( تحقیر نمودن )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com