English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
ink hard terms اصطلاحات غلنبه که حاکی ازعلم فروشی باشد
Other Matches
radiant look نگاهی که حاکی ازخوشی یاامیدواری باشد
pedantry or pedantism پیروی ازعلم کتابی یا قواعد نظری
energetics رشتهای ازعلم مکانیک که درباره نیرو وتحولات ان بحث میکنند
bistros اغذیه فروشی و مشروب فروشی
bistro اغذیه فروشی و مشروب فروشی
euphuistic غلنبه
lumpy غلنبه غلنبه
declaimatory غلنبه
knotted غلنبه
lumpier غلنبه غلنبه
mouth filling غلنبه
fustain غلنبه
lumpiest غلنبه غلنبه
nub or nubble غلنبه
lumped غلنبه برامدگی
protuberate غلنبه شدن
lump غلنبه برامدگی
lumps غلنبه برامدگی
knot غده چیز سفت یا غلنبه
knots غده چیز سفت یا غلنبه
karyology هسته شناسی مبحثی ازعلم سلول شناسی ک ه درباره تشریح هسته سلولی وساحتمان کروموسوم بحث میکند
terminology اصطلاحات
terminologies اصطلاحات
nomanclature مجموعه اصطلاحات
nomenclauture فهرست اصطلاحات
nautical terms اصطلاحات دریایی
turkism اصطلاحات ترکی
architectural terms اصطلاحات معماری
grammatical term اصطلاحات دستوری
nomenelature فهرست اصطلاحات
italicism عبارات و اصطلاحات ایتالیایی
inkhorn دارای اصطلاحات قلنبه
botanical terms اصطلاحات گیاه شناسی
technical اصطلاحات وقواعد فنی
briticism اصطلاحات خاص انگلیس
jargon اصطلاحات مخصوص یک صنف
medical terminology اصطلاحات پزشکی یا طبی
minaei از اصطلاحات داوری کاراته
terminological وابسته به مجموعه اصطلاحات
terminology اصطلاحات علمی یافنی
technic اصطلاحات وقواعد فنی
nomenclature مجموعه اصطلاحات نامگذاری
terminologies اصطلاحات علمی یافنی
technicalization استفاده از اصطلاحات یاروشهای فنی
souithernism لغت و اصطلاحات مخصوص جنوب
gallicism اصطلاحات و لغات ویژه فرانسوی
terminological وابسته به اصطلاحات علمی وفنی
patavinity لهجه ولایتی اصطلاحات محلی
cant اصطلاحات مخصوص یک صنف یا دسته
nomenclature فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
anglicist متخصص اصطلاحات و قواعدزبان انگلیسی
terminology لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
germanism اصطلاحات ویژه زبان المانی
terminologies لفظ گذاری مجموعه اصطلاحات
nomenclature نام گذاری فهرست اصطلاحات
lingua زبان یا عضو زبانی شکل اصطلاحات خاص
computerese استفاده کنندگان از کامپیوتر مجموعه اصطلاحات کامپیوتری
law french اصطلاحات امیخته با فرانسه که در زبان حقوقی بکارمیرود
pidgins انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgin انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
This dictionary has many examples of how idioms are used . این فرهنگ مثالهای زیادی از کاربرد اصطلاحات دارد
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
symptomatic حاکی
symbolically حاکی
symbolic حاکی
illative حاکی
illation حاکی
prelusive حاکی
redolent حاکی
significative of حاکی از
significative حاکی
indicative حاکی
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
king's english اصطلاحات و لغات خاص انگلیسی علمی مصطلح درجنوب انگلیس
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
bode حاکی بودن از
presageful حاکی از فال بد
hungrier حاکی از گرسنگی
purporting حاکی بودن از
portend حاکی بودن
triumphal حاکی از پیروزی
portended حاکی بودن
portending حاکی بودن
symbolised حاکی بودن از
hungriest حاکی از گرسنگی
hungry حاکی از گرسنگی
smells حاکی بودن از
purport حاکی بودن از
pained حاکی از درد
portends حاکی بودن
purported حاکی بودن از
purports حاکی بودن از
smell حاکی بودن از
reminiscent of slavery حاکی از بردگی
unexpressive غیر حاکی
smelled حاکی بودن از
smelling حاکی بودن از
symbolises حاکی بودن از
symbolising حاکی بودن از
condemnatory حاکی ازمحکومیت
suspicious حاکی ازبدگمانی
illiative حاکی از نتیجه
representative حاکی از مشعربر
representatives حاکی از مشعربر
separative حاکی از جدایی
symbolizing حاکی بودن از
symbolizes حاکی بودن از
it is typical of حاکی است بر
betoken حاکی بودن از
evidentiary دال حاکی
expessive حاکی نماینده
symbolize حاکی بودن از
bespeak حاکی بودن از
hungered [arch] حاکی از گرسنگی
symbolized حاکی بودن از
wimp آدم دست و پا چلفته [شمال آلمان] [خفت آور ] [اصطلاحات نوجوانان]
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
expressive حاکی اشاره کننده
liquorish حاکی ازنوشابه دوستی
secondary حاکی از زمان گذشته
deprecatory حاکی از نارضایتی یا بی میلی
significantly قابل توجه حاکی از
significant قابل توجه حاکی از
symptomatic حاکی از علائم مرض
emblematic حاکی کنایه دار
abdicative حاکی ازکناره گیری
foreshadow از پیش حاکی بودن از
foreshadowed از پیش حاکی بودن از
foreshadows از پیش حاکی بودن از
foreshadowing از پیش حاکی بودن از
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
shipped bill of exchange بارنامهای که حاکی ازمحموله است
signifying حاکی بودن از باشاره فهماندن
conspiratorial حاکی از توط ئه وتوط ئه سازی
signifies حاکی بودن از باشاره فهماندن
signify حاکی بودن از باشاره فهماندن
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
reorder level مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
bah علامت تعجب حاکی ازاهانت و تحقیر
whew صدای سوت حاکی از حیرت یاتحسین
to mark good نشان حاکی از بهادر روی کالا گذاشتن
augural تفالی مبنی بر پیشگویی حاکی از خیر یا شر در اینده
open vertict رای حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
vivas حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wows فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
viva حرف ندا حاکی از حسن نیت ودعای خیر
wowing فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wowed فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
wow فریاد حاکی ازخوشحالی و تعجب و حیرت چیز جالب
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
open verdict رای هیات منصفه حاکی ازوقوع جرم بدون تصریح مجرم
on sale فروشی
sales فروشی
disposability فروشی
for sale فروشی
on offer فروشی
attestation clause ذکر میشود ومفادا حاکی از ان است که ایشان امضا وی را از هرجهت تصدیق می کنند
referendums حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
priggery علم فروشی
taproom بارمشروب فروشی
cash crop فرآورد فروشی
smithy اهن فروشی
smithies اهن فروشی
cash crop محصول فروشی
retail trade خرده فروشی
retail dealing خرده فروشی
slopwork دوخته فروشی
toggery لباس فروشی
toploftiness خود فروشی
short sale پیش فروشی
short sale سلم فروشی
salter نمک فروشی
whole sale dealer عمده فروشی
prudishness عفت فروشی
priggishness علم فروشی
wineshop باده فروشی
retail sales خرده فروشی
whole sale trade عمده فروشی
wholesale عمده فروشی
draperies پارچه فروشی
peacockery خود فروشی
dealing in slaves برده فروشی
snobbery افاده فروشی
ironmongery اهن فروشی
jewelry جواهر فروشی
newsstand روزنامه فروشی
drugstores دوا فروشی
drugstore دوا فروشی
slave trade برده فروشی
retail خرده فروشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com