Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English
Persian
book
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
booked
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
books
اصول متداول یک ورزش اگاهی در مورد نقاط قوت وضعف حریف
Other Matches
custom of a trade
عادت یک تجارت اصول متداول تجارت
vertical control
کنترل ارتفاع نقاط اندازه گیری تراز وارتفاع نقاط
gridding
محدودیت ساختمان یک تصویرگرافیکی که مستلزم افتادن نقاط پایانی خطوط روی نقاط شبکه است
underhook
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
cachectic
مبتلا بسوء هاضمه وضعف
decibels
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
decibel
واحدی برای اندازه گیری شدت وضعف صدا
cartwheel
[gymnastics exercise]
چرخ فلک
[ورزش ژیمناستیک]
[ورزش]
head and arm
هنگام حمله حریف به دو خم دست و سر حریف را گرفته او رامی پیچانیم
gain ground
ضربه با پا به امید بل گرفتن ان نزدیک دروازه حریف پیشروی شمشیرباز بسوی حریف
looped
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loops
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop
حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
polar plot
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
side sweep and over under
گرفتن دست و کمرحریف کشیدن وی بطرف خودو با پای چپ زیر پای راست حریف را خالی کردن و پرتاب حریف
trig list
لیست نقاط نقشه برداری شده فهرست مختصات نقاط نقشه برداری شده
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
face off
رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
general
متداول
vogue
متداول
demotic
متداول
in vogue
متداول
received
متداول
enchorial
متداول
a la mode
متداول
in fashion
متداول
generals
متداول
standard
متداول
up-to-date
متداول
up to date
متداول
quite the thing
متداول
standards
متداول
ordinary
متداول
conventional
متداول
prevalent
متداول
usual
متداول
ruling
حکمرانی متداول
prevailing
عمومی متداول
old-fashioned
غیر متداول
tradition
روایت متداول
outed
غیر متداول
out
غیر متداول
out-
غیر متداول
epidemical
عام متداول
currents
معاصر متداول
current
معاصر متداول
rulings
حکمرانی متداول
bookish
غیر متداول
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
style
سبک متداول
styled
سبک متداول
styles
سبک متداول
out of fashion
غیر متداول
styling
سبک متداول
to grow up
متداول شدن
unwritten law
رسم متداول
cleanest
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
uncommon
غیر متداول غیرمعمول
style
میله متداول شدن
styled
میله متداول شدن
styles
میله متداول شدن
styling
میله متداول شدن
dressier
متداول لباس دوست
dressiest
متداول لباس دوست
dressy
متداول لباس دوست
grow rife
فراوان یا متداول شدن
uncommonly
غیر متداول غیرمعمول
mean square deviation
میزان انحراف متداول
once famous belief
عقیدهای که یک وقت متداول بود
rhumbatron
نوع متداول محفظه تشدید
raunchy
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
raunchiest
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
world wide
مشهور جهان متداول درهمه جا
raunchier
پست تر از استاندارد یا میزان متداول
common business oreinted language
زبان با گرایش متداول تجاری
microfiche
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
microfiches
سیستم متداول ضبط و ثبت اطلاعات
field control
نقاط کنترل نقشه برداری نقاط کنترل زمینی نقشه برداری
propriety
قواعد متداول ومرسوم رفتارواداب سخن مراعات اداب نزاکت
awareness
اگاهی
perception
اگاهی
cogency
اگاهی
intelligence
اگاهی
appreciation
[awareness]
حس اگاهی
conscious mind
حس اگاهی
consciousness
حس اگاهی
monition
اگاهی
mindfulness
اگاهی
information
اگاهی
acquaintances
اگاهی
knowledge
اگاهی
intimations
اگاهی
consciousness
اگاهی
conizance
اگاهی
intimation
اگاهی
awareness
حس اگاهی
notices
اگاهی
noticed
اگاهی
ideas
اگاهی
inkling
اگاهی
notice
اگاهی
idea
اگاهی
informational
اگاهی
noticing
اگاهی
advertisements
اگاهی
i.e.
اگاهی
conscience
[archaic for: consciousness]
حس اگاهی
perceptions
اگاهی
verism
رجحان اهنگ ها و روایات متداول برروایات و اهنگهای قهرمانی و افسانه امیز
notified
اگاهی دادن
augury
پیش اگاهی
notifying
اگاهی دادن
to give notice
اگاهی دادن
meta knowledge
اگاهی غیرنمادین
class consciousness
اگاهی طبقهای
apprises
اگاهی دادن
precognition
پیش اگاهی
transinformation
اگاهی متقابل
notifies
اگاهی دادن
auguries
پیش اگاهی
awakened
اگاهی یافته
advertisers
اگاهی دهنده
advertiser
اگاهی دهنده
to give to understand
اگاهی دادن
to give the alarm
اگاهی دادن
apprising
اگاهی دادن
apprise
اگاهی دادن
foreknowledge
اگاهی از پیش
notify
اگاهی دادن
coconscious
اگاهی ثانوی
informant
اگاهی دهنده
learn
اگاهی یافتن
knowlege representation
نمایش اگاهی
knowledge engineer
مهندسی اگاهی
forebedement
اگاهی از پیش
knowledge domain
قلمرو اگاهی
knowledge base
پایگاه اگاهی
prescience
اگاهی از پیش
foredknowlege
اگاهی از پیش
conversance
اگاهی کامل
monitors
اگاهی دهنده
group consciousness
اگاهی گروهی
monitored
اگاهی دهنده
monitor
اگاهی دهنده
information theory
نظریه اگاهی
informatory
اگاهی بخش
the infinitive mood
مصدر اگاهی
informants
اگاهی دهنده
learns
اگاهی یافتن
inform
اگاهی دادن
to give intelligence
اگاهی دادن
cognizance
شناسایی اگاهی
to come to know
اگاهی یافتن
letter of a
اگاهی نامه
coconsciousness
اگاهی ثانوی
criminal i. department
اداره اگاهی
the d. poliee
اداره اگاهی
informs
اگاهی دادن
criminal investigation department
اداره اگاهی
informing
اگاهی دادن
conversancy
اگاهی کامل
frequently
صفحه وب یا فایل کمک که حاوی سوالات متداول و پاسخ آن درباره یک موضوع مربوطه است
dual in line package
بسته درون برنامهای دوواحدی نوعی پایه متداول که روی ان یک تراشه نصب میشود
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
foretold
از پیش اگاهی داد
sensibleness
عملی بودن اگاهی
Scotland
اداره اگاهی در لندن
alarm
: هشدار اگاهی از خطر
foretells
ازپیش اگاهی دادن
foreknow
از غیب اگاهی داشتن
foretelling
ازپیش اگاهی دادن
dope
اگاهی داروی مخدر
subliminally
خارج ازمرحله اگاهی
subliminal
خارج ازمرحله اگاهی
foretell
ازپیش اگاهی دادن
alarmed
: هشدار اگاهی از خطر
alarmingly
: هشدار اگاهی از خطر
alarms
: هشدار اگاهی از خطر
dopes
اگاهی داروی مخدر
you are advised that
به شما اگاهی میدهد
we are informed by him that
محترما` اگاهی میدهد که
alarum
: هشدار اگاهی از خطر
immediacy
اگاهی حضور ذهن
sciences
علم طبیعی اگاهی
science
علم طبیعی اگاهی
for your information
برای اگاهی شما
briefest
کوتاه کردن اگاهی دادن
self awareness
اگاهی از خود خویشتن شناسی
enlightement
روشنی فکر اگاهی حقیقی
monitory
وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
brief
کوتاه کردن اگاهی دادن
to obtaini. on anything
درباره چیزی اگاهی یافتن
briefed
کوتاه کردن اگاهی دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com