English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
extra اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extra- اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
extras اضافه شده یا آنچه بیشتر از معمول باشد
Other Matches
semidouble دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
additional آنچه جمع شده یا اضافه است
preformatted آنچه فرمت شده باشد
expandable آنچه قابل گسترش باشد
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
contents محتوا یا آنچه دروی چیزی باشد
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
optional آنچه قابل انتخاب شدن باشد
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
over crowding بیشتر باشد
manageable آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
illegal آنچه قانونی نیست یا مخالف قانون و قوانین باشد
figuring آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
computer readable آنچه قابل خواندن و فهم توسط کامپیوتر باشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
accuracy هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
tint [هاله ای از رنگ که بیشتر به سمت سفید متمایل باشد.]
long life itemes اقلامی که عمر قانونی انها 5سال یا بیشتر باشد
congestion وضعیتی که در آن نیازهای ارتباطی یا فرآیند ها بیشتر از توانایی مستقیم باشد
hypervelocity سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
readable آنچه توسط کسی یا توسط یک وسیله الکترونیکی قابل خواندن و فهمیدن باشد
transylvania فرش ترانسیلوانیا [ریشه اصلی آن مربوط به ترکیه می باشد که بیشتر برای کلیساهای رومانی و مجارستان بافته شده.]
grand larceny سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
overflowed وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflow وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
overflows وضعیتی در شبکه که تعداد ارسال ها از حد بیشتر باشد و به مسیر دیگری ارسال می شوند
upper memory کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
cloud lattice design طرح ابری شبکه ای که بیشتر بصورت بندی و در فرش چین دیده می شود . زمینه معمولا زرد و شبکه ها آبی رنگ می باشد .
discretionary آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
Ladik prayer rug قالیچه سجاده ای لادیک [این فرش بیشتر مربوط به ترکیه می باشد و در آن از دو یا سه ستون محرابی به همراه گل های لاله با رنگ های غالب قرمز و آبی استفاده می شود.]
overtime وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
ply yarn نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
butterfly saddle rug قالیچه نقش پروانه ای [این نوع از قالیچه زین اسبی بیشتر در شمال هند و تبت رواج داشته و حالت ذوزنقه ای آن شبیه پروانه می باشد]
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
kanat نوعی گلیم ترکی [روشی از بافت گلیم است که در آن ابتدا رشته های باریک را بافته، سپس آنها را به یکدیگر می دوزند. این روش بین روستائیان ترکیه بیشتر مرسوم می باشد.]
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
prima facie evidence مدرک محمول بر صحت مدرکی که در صورت تکذیب یا توضیح طرف برای روشن کردن قضیه کافی باشد مدرکی که در نظر اول و پیش از بررسی بیشتر قاطع به نظر می اید
kaldor criterion ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
Tibet تبت [این ناحیه با کشورهای چین، هند و نپال همسایه بوده و فرش آن بیشتر تحت تاثیر چین قرار داشته است.سابقه فرش بافی در آن حدود سیصد سال می باشد. نقش ببر از طرح های اصلی فرش تبت است.]
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
usage معمول
usual معمول
in- معمول
in معمول
going معمول
in vogue معمول
usages معمول
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
After the usual courtesies. پس از تعارفات معمول
slow down <idiom> از حد معمول آرامتر
To overstep the mark. To go too far. از حد معمول گذراندن
fashionably مطابق معمول
practice معمول به عادت
undersized کوچکتر از معمول
to be in f. معمول بودن
as usual <idiom> طبق معمول
enchorial معمول متعارفی
eccentrically بطورغیر معمول
out of the ordinary غیر معمول
off the map غیر معمول
out of the common غیر معمول
usual conditions شرایط معمول
to set in معمول شدن
as usual مطابق معمول
usu مخفف معمول
off season ارزان تر از معمول
consuetudinary عادی معمول
it is usual with him معمول اوست
in character <idiom> مثل معمول
normal هنجار معمول
vogue رسم معمول
by usage یا معمول سابق
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
price current صورت نرخهای معمول
habitualness معمول بودن معتادیت
oversleeps بیش از حد معمول خوابیدن
intercolonial معمول در میان مستعمرات
quite the thing مطابق بارسم معمول
it is unusually large ازاندازه معمول بزرگتراست
overslept بیش از حد معمول خوابیدن
such dresses are the vogue اینجورلباسهامتداول معمول است
it is our usual p to معمول ما این است که
gangling بلند تراز حد معمول
introductions معمول سازی ابداع
introduction معمول سازی ابداع
oversleep بیش از حد معمول خوابیدن
institution رسم معمول عرف
oversleeping بیش از حد معمول خوابیدن
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
fair wear and tear خسارت در حد معمولی فرسودگی در حد معمول
cupola practice روش معمول کوره کوپل
retrograde دوران در خلاف جهت معمول
international practice طریقه معمول به بین المللی
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
shortest تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
unorthodox دارای عقیده ناصحیح یا غیر معمول
short تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
shorter تخته جانبی که از حد معمول کوتاهتر است
substandard زیر معیار یا مقیاس معمول یا قانونی
executive length course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
wide angle دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle دارای زاویه دید بیش از معمول
executive course زمین گلف کوتاهتر و اسانتراز معمول
dry year سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
wet year سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
characteristic مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
characteristically مقدار نمای یک عدد اعشاری که از حد معمول بزرگتر است
bow-pew [نوعی نیمکت معمول در قرن هجدهم انگلیس و آمریکا]
gondola نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
mancipation یکجورایین انتقال یاواگذاری که درازادکردن بردگان وکودکان معمول بود
gondolas نوعی قایق که در کانالهای شهر ونیز ایتالیا معمول است
cylix ابخوری پایه دار ودسته که درقدیم معمول بوده است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
check total آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
checksum آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
production run اجرای یک برنامه اصلاح شده که بطور معمول اهدافش راباتمام می رساند
The capacity of a battery is typically expressed in milliamp-hours. ظرفیت باتری به طور معمول در میلی آمپر در ساعت بیان می شود.
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
underdistance روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
Advanced Technology Attachment حالت معمول از واسط SCSI که تحت نام IDE هم شناخته شده است
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
negligence اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
refresher حق الوکاله اضافی که هنگام جریان دعوی زمانیکه مدت دادرسی از حد معمول تجاوزکند به وکیل داده میشود
bourgeois <adj.> از ویژگی های این طبقه متوسط، به طور معمول با اشاره به ارزشهای مادی ادراک شده و یا نگرش مرسوم
constant آنچه تغییر نمیکند
lightweight آنچه سنگین نیست
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
knowledge آنچه دانسته است
authentic آنچه درست است
unwanted آنچه لازم نیست
constants آنچه تغییر نمیکند
circulating آنچه به راحتی می چرخد
auxiliary آنچه کمک میکند
producing آنچه تولید میکند
contiguous آنچه اثر می گذارد
auxiliaries آنچه کمک میکند
previous آنچه زودتر رخ میدهد
protective آنچه حافظت میکند
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
circular آنچه در یک دایره می چرخد
biased آنچه اریب دارد
incoming آنچه از خارج می آید
used آنچه جدید نیست
lightweights آنچه سنگین نیست
exclusive آنچه شامل نمیشود
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
visible آنچه قابل دیدن است
distant آنچه در محلی قرار دارد
identities آنچه کسی یا چیزی است
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
finished آنچه کامل شده است
flexible آنچه قابل تغییر است
convertibles آنچه قابل تبدیل است
quantifiable آنچه قابل شمارش است
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
movable آنچه قابل حرکت است
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
requirements آنچه مورد نیاز است
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
approximating آنچه تقریبا درست است
hidden آنچه قابل دیدن نیست
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
convertible آنچه قابل تبدیل است
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
transportable آنچه قابل حمل است
identity آنچه کسی یا چیزی است
unedited آنچه ویرایش نشده است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
recognizable آنچه قابل تشخیص است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
malfunctioned آنچه درست کار نکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com