Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (14 milliseconds)
English
Persian
annunciator
اعلام گر
Search result with all words
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledge
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
acknowledge
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledge
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledges
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledges
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledges
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
اعلام وصول کردن
acknowledging
شماره اعلام وصول تصدیق کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledging
کدی که گیرنده می فرستد تا به فرستنده اعلام کند یام به درستی دریافت شده است
acknowledging
سیگنالی که گیرنده می فرستد تا اعلام کند پیام ارسالی دریافت شده است و آماده بعدی است
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
warning
اعلام خطر
warning
اعلام خطر کردن هشدار
warnings
اعلام خطر
warnings
اعلام خطر کردن هشدار
statement
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
Annunciation
اعلام
howler
بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
howler
صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
howlers
بوق اعلام زمان تیراندازی به توپهای ضد هوایی
howlers
صدایی که به اپراتور تلفن اعلام میکند که دستگاه تلفن کاربر آماده گیرندگی نیست
busied
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
homage
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
blind
چراغ اعلام خطر
blinded
چراغ اعلام خطر
blinds
چراغ اعلام خطر
hanger
اعلام کننده
hangers
اعلام کننده
merged
اعلام مسیر تعقیب
broadcast
اعلام کردن
broadcasts
اعلام کردن
receipt
اعلام وصول
receipt
اعلام وصول نمودن
receipts
اعلام وصول
receipts
اعلام وصول نمودن
blazer
اعلام کننده
blazers
اعلام کننده
index
فهرست فهرست اعلام
indexed
فهرست فهرست اعلام
indexes
فهرست فهرست اعلام
information
اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
promulgation
اعلام
promulgation
اعلام دارنده
toll
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolling
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
tolls
طنین موزون باصدای ناقوس یا زنگ اعلام کردن
early warning
اعلام خطر کردن
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر کردن
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
declaration
اعلامیه اعلام
declaration
اعلام
declarations
اعلامیه اعلام
declarations
اعلام
confirm
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirms
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
hail
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hails
اعلام ورود کردن
pennant
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
pennants
پرچم اعلام وقت ناهار روی کشتی
sick
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sickest
مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
impeachment
اعلام جرم
intimation
اعلام
intimations
اعلام
notification
اعلام
indictment
اعلام جرم
indictments
اعلام جرم
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
actions
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
quote
اعلام کردن
quoted
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
alert
اعلام خطر اژیرهوایی
alert
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
alert
پیام ارسالی از سیستم عامل شبکه به کاربر برای اعلام اینکه سخت افزار شبکه خوب کار نمیکند
alerted
اعلام خطر اژیرهوایی
alerted
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
Other Matches
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
indigitation
اعلام
indiction
اعلام
proclamations
اعلام
acknowledgement
اعلام
acknowledgements
اعلام
acknowledgments
اعلام
promulgator
اعلام
proclamation
اعلام
meld
اعلام
predication
اعلام
enouncement
اعلام
enunciation
اعلام
acclaim
اعلام کردن
acclaimed
اعلام کردن
promulgates
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
promulgator
اعلام دارنده
acclaims
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
pronouncer
اعلام کننده
statement of charge
اعلام اتهامات
exclaim
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
announced
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
call out
اعلام خطر
enunciable
اعلام کردنی
enounce
اعلام کردن
disclosed
اعلام شده
enouce
اعلام کردن
declaredly
بطور اعلام
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
acknowledgment
اعلام وصول
advice of fate
اعلام وضعیت
advising bank
اعلام میکند
declaration of interest
اعلام بهره
annunciator
اعلام کننده
damm
بد اعلام کردن
enunciator
اعلام کننده
foretoken
اعلام قبلی
larum
اعلام خطر
announcing
اعلام کردن
enunciate
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
enunciating
اعلام کردن
proclaimer
اعلام کننده
promulgate
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
alerting
اعلام خطرکردن
line call
اعلام خط نگهدار
proclamation
اعلام کردن
proclamations
اعلام کردن
blazon
اعلام کردن
sound alarm
اعلام صدا
vociferator
اعلام دارنده
touche
اعلام برخورد
declaration of indulgence
اعلام ازادی دینی
issue price
قیمت اعلام شده
aldis lmap
چراغ اعلام خطر
alert station
ایستگاه اعلام خطر
authenticator
اعلام کننده نشانی
line call
اعلام خط نگه دار
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
announce in advance
از پیش اعلام کردن
pyrotechnics
فشفشفه اعلام خطر
local warning
اعلام خطر محلی
airborne early warning
اعلام خطر هوابرد
battle lantern
چراغ اعلام خطر
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
declared capital
سرمایه اعلام شده
declared value
قیمت اعلام شده
acknowledgments
اعلام وصول رسید
annunciator
اعلام کننده فرامین
delayed whistle
سوت اعلام افساید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgement
اعلام وصول رسید
indictor
اعلام جرم کننده
declared value
بهای اعلام شده
indicter
اعلام جرم کننده
chemical alarm
اعلام خطر شیمیایی
indicted
اعلام جرم کردن
indicting
اعلام جرم کردن
indicts
اعلام جرم کردن
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
warning net
شبکه اعلام خطر
caution flag
پرچم اعلام خطر
alerts
اعلام خطر اژیرهوایی
warning signal
علامت اعلام خطر
fab
اعلام موافقتبا چیزی
The results of the competition were announced .
نتایج مسابقه اعلام شد
impeached
اعلام جرم کردن
impeaches
اعلام جرم کردن
impeaching
اعلام جرم کردن
acknowledgment
شماره اعلام وصول
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
very pistol
طپانچه اعلام خطر
time orderly
نگهبان اعلام ساعت
test announcement
اعلام نتیجه ازمایش
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
call out
اعلام خطر کردن
promulgation of treaty
اعلام مفاد معاهده
pretypify
قبلا اعلام کردن
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
net authentication
اعلام معرف در شبکه
indict
اعلام جرم کردن
impeach
اعلام جرم کردن
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
air warning net
شبکه اعلام خطر هوایی
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
m day
روز اعلام بسیج عمومی
two sided disk status
اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
customs entry
افهار یا اعلام ورود به گمرک
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
open the meeting
رسمیت جلسه را اعلام کردن
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
warehouse refusal
اعلام عدم وجود درانبار
general alarm
اژیر اعلام خطر عمومی
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
danger signal
اژیر یا بوق اعلام خطر
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
authentication system
سیستم تعیین و اعلام نشانی
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
day distress signal
مشعل اعلام خطر در روز
corner crew
متصدیان اعلام خطر به راننده در سر پیچ
stalement
گره خوردن منجر به اعلام سرپا
scire facias
حکم اعلام و تفهیم علل بی حقی
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
newrads
سیستم اعلام خطر انفجارهستهای و اطلاعات ش م ر
mission ready
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
oyez
اعلام سکوت و شروع دادرسی در دادگاه
emergency addressee
مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
warehouse refusal
اعلام عدم موجودی کالا درانبار
lay an information against someone
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
foghorn
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
alerts
اعلام خطر گوش به زنگ هشیار
bomb alarm system
سیستم اعلام خطر بمباران اتمی
foghorns
شیپور اعلام خطرمه گرفتگی اژیر مه
alarm
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
white propaganda
تبلیغاتی که هدف ان از پیش اعلام شده باشد
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
a declared
[pronounced]
opponent of nuclear power
مخالف آشکار
[اعلام شده]
انرژی هسته ای
free lance
اعلام کنترل خودکار هواپیمادر درگیریهای هوایی
freight release
بارنامه بمنظور اعلام دریافت هزینه حمل
alarmed
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarmed
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
not out
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
alarmingly
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarmingly
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
raid clerk
نگهبان یا متصدی مرکزاطلاعات سیستم اعلام خطرهوایی
declared value
قیمت اعلام شده به منظور تعیین مالیات
alarms
اعلام خطر شماطه ساعت شیپور اشوب
alarms
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
alarm
زنگ یا صدای دیگری که اعلام اخطار میکند
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
capped pawn
پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
capped knight
اسب مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
true bill
اعلام جرمی که هیئت منصفه در فهر ان صحه گذارند
signal light
چراغهای سفید و سرخ اعلام رای وزنه برداری
to ring the knell of anything
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
plea of tender
اعلام امادگی خوانده به ادای دین خواهان در دادگاه
delayed offside
تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
deferred dividened
سود اعلام شده و قابل پرداخت در تاریخ معین
hoick
فریاد تازی دار بعلامت اعلام کشف مسیر شکار
interrupt
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
many
اعلام تعداد 8 یا بیشترهواپیمای دشمن دیده میشود در رهگیری هوایی
interrupting
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
aldis lmap
چراغ چشمک زن مخصوص اعلام خطرناک بودن باند فرود
interrupts
سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
homologate
اعلام و تایید کار حد نصاب سرعت هواپیما به وسیله داوران
hard starboard
سمت ناو را بسمت مغناطیسی اعلام شده تغییر دهید
assembler
پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
petitioning creditor
بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
hierarchy of claims
اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
nuncupative will
وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
acknowledged mail
تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
forms
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
formed
حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com