English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
aforehand اماده راحت
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
home like راحت
comfort راحت
homelike راحت
comforted راحت
comforting راحت
easing راحت
eases راحت
eased راحت
placid راحت
ease راحت
cuddly راحت
cushy راحت
cushiest راحت
cushier راحت
comfortable راحت
tranquillity راحت
snug راحت
cosiness راحت
cozier راحت
cozies راحت
tranquility راحت
cosy راحت
coziest راحت
cosiest راحت
cosies راحت
cosier راحت
convenient راحت
cozy راحت
comforts راحت
beforehand راحت
cosey راحت
straightest راحت مرتب
to set at ease راحت کردن
stand easy در جا راحت باش
relieving راحت کردن
parade rest راحت باش
to send to glory راحت کردن
to be at ease راحت نبودن
Relax! راحت باش!
to lie down راحت کردن
breaks راحت باش
straighter راحت مرتب
sportswear لباس راحت
straight راحت مرتب
relieves راحت کردن
show up <idiom> راحت دیدن
indolence راحت طلبی
relieve راحت کردن
set at ease راحت کردن
to take one's rest راحت کردن
break راحت باش
snug راحت واسوده
easy chair صندلی راحت
cozily بطور راحت
couthie راحت ومطبوع
commodiously بطور راحت
light handed اسان راحت
bed of roses وضع راحت
accomodating راحت موافق
lay on your oars راحت باش
wells راحت بسیارخوب
well راحت بسیارخوب
rest راحت باش
rests راحت باش
easy circumstances زندگی راحت
easy chairs صندلی راحت
humane killer تپانچه راحت کشی
cuddling در بستر راحت غنودن
easy-going <adj.> راحت [آسان گیر]
accommodatingly بطور موافق راحت
halt راحت باش کردن
halted راحت باش کردن
to take one's ease راحت شدن یا بودن
cuddles در بستر راحت غنودن
cuddled در بستر راحت غنودن
well lodged دارای منزل راحت
fall up در جا راحت باش کردن
easygoing <adj.> راحت [آسان گیر]
leave alone <idiom> راحت گذاشتن (شخصی)
cuddle در بستر راحت غنودن
Please make yourself comfortable. لطفا" راحت باشید
You neednt worry . Dont bother your head. خیالت راحت باشد
With an easy mind (conscience). با خیال (وجدان ) راحت
stand easy در جا راحت باش بایستید
halts راحت باش کردن
easy <adj.> راحت [آسان گیر]
ease اسودگی راحت کردن
jettisons از شر چیزی راحت شدن
eased اسودگی راحت کردن
eases اسودگی راحت کردن
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
easing اسودگی راحت کردن
jettisoning از شر چیزی راحت شدن
jettison از شر چیزی راحت شدن
jettisoned از شر چیزی راحت شدن
snugly بطور دنج یا راحت
dismass به راحت باش رفتن
relaxed <adj.> راحت [آسان گیر]
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
lope چهارنعل طبیعی و راحت اسب
to sleep sound خواب راحت یاسنگین رفتن
cosily بطور راحت بطورگرم ونرم
easement راحت شدن از درد منزل
loped چهارنعل طبیعی و راحت اسب
loping چهارنعل طبیعی و راحت اسب
fall up درجا راحت باش بر هم زدن صف
homey راحت واسوده خانه دار
To set someones mind at ease. خیال کسی را راحت کردن
alights راحت کردن تخفیف دادن
alighting راحت کردن تخفیف دادن
alighted راحت کردن تخفیف دادن
alight راحت کردن تخفیف دادن
coil up تجمع ستون در راحت باش
lopes چهارنعل طبیعی و راحت اسب
out of one's hair <idiom> ازشر کسی راحت شدن
end in itself <idiom> مکان کافی برای راحت بودن
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
pipe down راحت باش دادن ساکت شدن
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
to sleep like a baby <idiom> مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
lethal chamber اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
on easy street <idiom> پول کافی برای زندگی راحت داشتن
burke بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
She is comfortably off. ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
no joy without a نوش بانیش است راحت محض میسرنشودنیست به صامی
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
flagging قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
visualization تبدیل اعداد یا داده به صورت گرافیکی که راحت تر قابل فهم باشد
When we get this project off the ground we can relax. وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
users زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
user زبان برنامه نویسی سطح بالا که بیان راحت برخی مشکلات و توابع را فراهم میکند
Gezellig <adj.> دنج دلپذیر راحت. اشاره ضمنی به زمانی که با عزیزان بعد از چند وقت دوری میگذرانید.
supplied اماده
in store اماده
in kelter اماده
yoi اماده
in form اماده
equipped اماده
in gear اماده
in full fig اماده
in the saddle اماده
accoutred اماده
sets اماده
ablest اماده
set اماده
provided اماده
setting up اماده
accoutrements اماده
ready made اماده
ready-made اماده
lief اماده
supplying اماده
abler اماده
supply اماده
yare اماده
ready اماده
readying اماده
prompt اماده
readies اماده
stocked اماده
fresh اماده
handier اماده
handy اماده
fresh- اماده
readied اماده
freshest اماده
prompted اماده
stock اماده
handiest اماده
minded اماده
prompts اماده
susceptible اماده
manager نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcase نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
managers نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
suitcases نشانهای که حاوی نوشتار صفحه نمایش است و امکان نصب راحت نوشتارها روی سیستم را می دهند
preparations اماده کردن
coach اماده ساز
preparation اماده کردن
coached اماده ساز
belay اماده کردن
preparations اماده سازی
coaches اماده ساز
prime اماده کردن
giglot دخترسبک که اماده
obliging اماده خدمت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com