English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
Other Matches
formalism رعایت ائین و اداب
sexual intercourse امیزش جنسی
incrossbreed تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
promiscuously بطورهرج و مرج
left handed marriage عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
wedding day روز عروسی جشن سالیانه عروسی
androgen هورمونهای جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد
estrogen هورمن جنسی زنانه که موجب بروز سفات جنسی ثانویه زنان میشود
erogenous ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
pareseeism ائین زرتشتی
convention ائین قراردادی
zoroastrianism ائین زردشتی
conventions ائین قراردادی
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
technical manual ائین نامه فنی
field manual ائین نامه صحرایی
article of a building by law ائین نامه ساختمان
law of procedure قانون ائین دادرسی
law of criminal procedure ائین دادرسی کیفری
law of civil procedure ائین دادرسی مدنی
soldier's manual ائین نامه راهنمای سربازان
isogamete سلول جنسی که ازنظر شکل و کار از سلول جنسی جفت خود قابل تشخیص نیست
sexes احساسات جنسی روابط جنسی
sex احساسات جنسی روابط جنسی
shinplaster اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
gothicize زمخت وبدون فرافت کردن
blank check سندامضاء شده وبدون متن
dumb show نمایش صامت وبدون حرف
tabula rasa فکر ساده وبدون تصور اطفال
middlebrow شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
canoe قایق باریک وبدون بادبان وسکان
inert mine مین بی اثر وبدون خرج تلاش
syncopation رقص یا اهنگ سبک وبدون ضرب
tough minded دارای فکر خشن وبدون احساسات
canoes قایق باریک وبدون بادبان وسکان
clownish دارای رفتار زمخت وبدون اداب
associations امیزش
intercommunion امیزش
farrago امیزش
haunts امیزش
combination امیزش
mixing امیزش
intercourse امیزش
amalgamation امیزش
haunt امیزش
association امیزش
dabbler دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می
intercommunicate امیزش کردن
insociable غیرقابل امیزش
incommunicatively بطور کم امیزش
immix امیزش یافتن
immiscible امیزش ناپذیر
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
mixtures ترکیب امیزش
intercommon امیزش کردن
oxygenation امیزش با اکسیژن
mixture ترکیب امیزش
admix امیزش کردن
mixing valve دریچه امیزش
miscible امیزش پذیر
conviviality قابلیت امیزش
goose-stepping رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-step رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
dog paddle شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
goose-steps رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
conversing مذاکره کردن امیزش
chiasma امیزش ازمیان یا از پهنا
rub shoulders with others با مردم امیزش کردن
converse مذاکره کردن امیزش
to keep company باهم امیزش کردن
immiscibly بطور امیزش ناپذیر
conversed مذاکره کردن امیزش
converses مذاکره کردن امیزش
catchall بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
outcross امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
admix مخلوط شدن امیزش کردن
speech synthesis ترکیب کلام امیزش سخن
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
impulsive کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
chiaroscuro نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
nitrosulphuric ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
hovercraft رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercrafts رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
wedlock عروسی
matrimony عروسی
hymen عروسی
hymens عروسی
marriages عروسی
bridal عروسی
espousal عروسی
weddings عروسی
wedding عروسی
nuptials عروسی
nuptial عروسی
marriage عروسی
spousal عروسی
mismarriage عروسی ناجور
marries عروسی کردن
nuptials نکاحی عروسی
marriage preparations تدارکات عروسی
marriageable درخور عروسی
marry عروسی کردن
internuptial وابسته به عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
get marriage عروسی کردن
wedding جشن عروسی
hedge marriage عروسی زیرجلی
weddings جشن عروسی
matrimonial وابسته به عروسی
nuptial نکاحی عروسی
digamy عروسی دوباره
handfast پیمان عروسی
nuptial ceremonies ایین عروسی
the advantages of marriage فوائد عروسی
marriage جشن عروسی
to change ones condition عروسی کردن
bridal جشن عروسی
to get married عروسی کردن
wed عروسی کردن با
proposal of marriage پیشنهاد عروسی
to chang one's condition عروسی کردن
marriages جشن عروسی
the nuptial day روز عروسی
respect رعایت
formally با رعایت
ovservation رعایت
observancy رعایت
observingly با رعایت
considerations رعایت
respects رعایت
consideration رعایت
observance رعایت
genial bed رختخواب یافراش عروسی
espouses عروسی کردن نامزدکردن
espoused عروسی کردن نامزدکردن
espouse عروسی کردن نامزدکردن
anniversary جشن سالیانه عروسی
spousal زفاف وابسته به عروسی
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
trigmous سه بار عروسی کرده
married عروسی کرده متاهل
sham marriage عروسی ساختگی یا دروغی
postnuptial وابسته به بعد از عروسی
remarried دوباره عروسی کردن
to come dressed in your wedding finery با لباس عروسی آمدن
to pop the question پیشنهاد عروسی کردن
hymens خدای عروسی ونکاح
remarry دوباره عروسی کردن
hymen خدای عروسی ونکاح
antenuptial مربوط به پیش از عروسی
espousing عروسی کردن نامزدکردن
marriage lines گواهی نامه عروسی
remarries دوباره عروسی کردن
anniversaries جشن سالیانه عروسی
play by ear <idiom> توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
sections بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
section بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
observed رعایت کردن
nonconformity عدم رعایت
regards رعایت توجه
regarded رعایت توجه
to pass by any thing رعایت نکردن
heed ملاحظه رعایت
regard رعایت توجه
ceremoniousness رعایت تعارف
to go through رعایت کردن
inobservance عدم رعایت
observing رعایت کردن
observe رعایت کردن
observes رعایت کردن
keep to رعایت کردن
regard for others رعایت دیگران
regardful رعایت کننده
heeded ملاحظه رعایت
heeding ملاحظه رعایت
legality رعایت قانون
heeds ملاحظه رعایت
esteem رعایت ارزش
observe silence رعایت سکوت
non compliance عدم رعایت
non observance of ..... عدم رعایت .....
disrespect عدم رعایت
wedding party مجلس عروسی یا عقد کنان
love match عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
silver wedding بیست وپنجمین سال عروسی
they were made one یعنی باهم عروسی کردند
We have a wedding ceremony comin off. جشن عروسی در پیش داریم
relative impediment محظور شرعی برای عروسی
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
deuterogamy عروسی دوم باره تجدیدفراش
d. wedding جشن شصتمین سال عروسی
consummated انجام دادن عروسی کردن
consummates انجام دادن عروسی کردن
diamond wedding شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com