Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
ingather
انباشتن خرمن برداشتن
Other Matches
ingether
خرمن برداشتن
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
stack
خرمن
shocks
خرمن
harvested
خرمن
harvest
خرمن
harvests
خرمن
shocked
خرمن
stacks
خرمن
stacked
خرمن
shock
خرمن
harvest man
خرمن جمع کن
coronas
خرمن خورشید
kirn
اخر خرمن
shocks
خرمن کردن
coronagraph
خرمن نگار
ingathering
خرمن برداری
corona
خرمن خورشید
harvest home
اخر خرمن
shocked
خرمن کردن
thrasher
خرمن کوب
harvest mouse
موش خرمن
shock
خرمن کردن
harvestman
خرمن بردار
wheat stack
خرمن کومه گندم
hand staff
دسته خرمن کوب
thresher
ماشین خرمن کوب
Make hay while the sun shines.
<proverb>
تا آفتاب مى تابد خرمن کن.
hay mow
خرمن علف خشک
binders
ماشین خرمن کوب
threshing floor
زمین خرمن کوبی
threshing machine
ماشین خرمن کوبی
binder
ماشین خرمن کوب
harvests
هنگام درو وقت خرمن
harvest home
محل جمع اوری خرمن
flails
شلاق زدن خرمن کوب
flail
شلاق زدن خرمن کوب
flailed
شلاق زدن خرمن کوب
harvested
هنگام درو وقت خرمن
harvest
هنگام درو وقت خرمن
ruck
توده خرمن انبار حبوبات
rucks
توده خرمن انبار حبوبات
flailing
شلاق زدن خرمن کوب
accumulates
انباشتن
accumulating
انباشتن
hoarded
انباشتن
stashed
انباشتن
accumulate
انباشتن
hoards
انباشتن
stash
انباشتن
stashes
انباشتن
hoard
انباشتن
hills
انباشتن
stuff
انباشتن
hill
انباشتن
accrue
انباشتن
accruing
انباشتن
bulk
انباشتن
stuffed
انباشتن
accrues
انباشتن
stuffing
انباشتن
stashing
انباشتن
cumulate
انباشتن
roll up
انباشتن
hoarding
انباشتن
hoardings
انباشتن
treasur up
انباشتن
cumulation
انباشتن
stacks
انباشتن
agglomerate
انباشتن
stack
انباشتن
stacked
انباشتن
stuffs
انباشتن
thresh
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshing
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshed
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshes
از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
stuffed
چپاندن انباشتن
huddled
روی هم انباشتن
assembled
انباشتن گرداوردن
assemble
انباشتن گرداوردن
stuff
چپاندن انباشتن
huddles
روی هم انباشتن
huddling
روی هم انباشتن
huddle
روی هم انباشتن
assembles
انباشتن گرداوردن
stuffs
چپاندن انباشتن
stows
پریدن انباشتن
accumulating
رویهم انباشتن
stack up
روی هم انباشتن
accumulates
رویهم انباشتن
stowing
پریدن انباشتن
pyramid
رویهم انباشتن
pyramids
رویهم انباشتن
stowed
پریدن انباشتن
stow
پریدن انباشتن
accumulate
رویهم انباشتن
fills
انباشتن اکندن
fill
انباشتن اکندن
dump
رونوشت انباشتن
garnering
انبار کردن انباشتن
garnered
انبار کردن انباشتن
overstuff
با اشیا زیاد انباشتن
garner
انبار کردن انباشتن
garners
انبار کردن انباشتن
stacked
انباشتن پشته کردن
stack
انباشتن پشته کردن
agglomerate
جمع کردن انباشتن
stacks
انباشتن پشته کردن
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
overstuff
بیش ازحد لزوم انباشتن
plenish
با اثاثه انباشتن تجهیز کردن
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
countertrace
برداشتن از
sublate
برداشتن
take up
برداشتن
glom
برداشتن
to pick up
برداشتن
to take up
برداشتن
deleted
برداشتن
deleting
برداشتن
take
برداشتن
deletes
برداشتن
to run away with
برداشتن
flaw
مو برداشتن
flaws
مو برداشتن
ingether
برداشتن
takes
برداشتن
ingather
برداشتن
pick up
برداشتن
pickup
برداشتن
delete
برداشتن
to mop up
برداشتن
lifted
برداشتن
removing
برداشتن
removes
از جا برداشتن
removes
برداشتن
remove
از جا برداشتن
remove
برداشتن
to pull off
برداشتن
lifts
برداشتن
lift
برداشتن
removing
از جا برداشتن
includes
در برداشتن
moistening
نم برداشتن
lifting
برداشتن
include
در برداشتن
pondage
گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
heave
خیز برداشتن
demountable
قابل برداشتن
emarginate
برداشتن حاشیه از
spooning
با قاشق برداشتن
spooned
با قاشق برداشتن
spoons
با قاشق برداشتن
warp
تاب برداشتن
warped
تاب برداشتن
remove
برداشتن مهر
heaved
خیز برداشتن
removing
برداشتن مهر
gait
گام برداشتن
desist
دست برداشتن
removes
برداشتن مهر
cease
دست برداشتن
unhood
سرپوش برداشتن از
break step
غلط پا برداشتن
to break step
غلط پا برداشتن
uncap
سر پوش برداشتن از
uncap
کلاه از سر برداشتن
spoon
با قاشق برداشتن
give up
دست برداشتن از
resign
دست برداشتن
remove slag
سرباره را برداشتن
machine
براده برداشتن
run away with
برداشتن و در رفتن
snap up
تند برداشتن
list
سیاهه برداشتن
to receive a wound
زخم برداشتن
polls
نمونه برداشتن
polled
نمونه برداشتن
poll
نمونه برداشتن
cracks
شکاف برداشتن
crack
شکاف برداشتن
to carry arms
سلاح برداشتن
to d. the cloth
رومیزی را برداشتن
to have one's p taken
عکس برداشتن
machined
براده برداشتن
picturize
فیلم برداشتن از
to take the photograph of
عکس برداشتن از
to take off
برداشتن بردن
to sweep away
ازمیان برداشتن
shuffle off
به عجله برداشتن
To co away with . To remove. To eliminate .
ازمیان برداشتن
make a copy of
رونوشت برداشتن
off take rudder
سکان برداشتن
maps
نقشه برداشتن از
map
نقشه برداشتن از
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com