English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
multiplexing انتقال چندتایی پیغام ها تسهیم
Other Matches
time division multiplexing انتقال چندتایی زمانی
frequency division multilexing مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
multeity چندتایی
multiplet چندتایی
complex multiplet چندتایی پیچیده
manifoldness چندتایی بسیاری
multiplex چندتایی متعدد
multilaunching اغاز بکار چندتایی
multiple loading operating system سیستم عامل بارکننده چندتایی
csma/cd دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
zonate واقع بروی یک خط مانند بعضی ازهاگهای چندتایی
carrier sense detect collision accesswith multiple دستیابی چندتایی با کشف تلاقی
sharing تسهیم
allotments تسهیم
multiplex تسهیم
allotment تسهیم
multiplexing تسهیم
apportionment تسهیم
multiplexor تسهیم کننده
whack up تسهیم کردن
multiplexer تسهیم کننده
multiplexed تسهیم شده
multiplex mode وضعیت تسهیم
share تسهیم کردن
shares تسهیم کردن
multiplex mode حالت تسهیم
shared تسهیم کردن
multiplex تسهیم کردن
whack تسهیم کردن
whacks تسهیم کردن
profit-sharing تسهیم در سود
impartation افاده تسهیم
time division multiplex تسهیم زمانی
profit sharing تسهیم در سود
time division multiplexing تسهیم زمانی
disproportination تسهیم نامتناسب
large scale computer که میتواند به حافظه با فرفیت بالا دستیابی داشته باشد و نیز وسایل پشتیبان مثل کاربران چندتایی
indeterminate change of station انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
multiplexer channel کانال تسهیم کننده
mux تسهیم کننده ultiplexer
multiplexor channel مجرای تسهیم کننده
synchronous multiplexor تسهیم کننده همگام
multiplexer channel مجرای تسهیم کننده
tdm تسهیم زمانی ultiplexing
shared memory حافظه تسهیم شده
multiplex تسهیم مخابره ترکیبی
asynchronous time division multiplexing تسهیم زمانی ناهمگام
dual port ram حافظه تسهیم شده
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
despatching پیغام
despatches پیغام
dispatched پیغام
despatched پیغام
intelligencer پیغام بر
dispatch پیغام
dispatches پیغام
message پیغام
errand پیغام
messages پیغام
errands پیغام
synchronous time division multiplexing تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
to send a message پیغام د ادن
d. of a message رسانیدن پیغام
worded پیغام خبر
telephone message پیغام تلفنی
errand پیغام رسانی
word پیغام خبر
error massage پیغام خطانما
messages پیغام دادن
send word پیغام دادن
to send word پیغام دادن
masseuse پیغام رسان
pigeongram پیغام کبوتر
beginning of message شروع پیغام
messengers پیغام اور
messenger پیغام اور
errands پیغام رسانی
mercury پیک پیغام بر
message پیغام دادن
transfers انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring انتقال دادن نقل کردن انتقال
errands فرمان پیغام بری
message [of something ] [to somebody] پیغام [از چیزی] [به کسی]
send word for him پیغام برای او بفرستید
errand فرمان پیغام بری
baseband transmission روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
stdm SynchronousTime-Devision تسهیم زمانی همگام ultiplexing
atdm AsychronousTime-Division تسهیم زمانی ناهمگام ultiplexing
error message پیام خطا پیغام اشتباه
cable پیغام تلگرافی تلگراف زدن
cabled پیغام تلگرافی تلگراف زدن
worid عبارت پیغام خبر قول عهد
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
signalled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
mailbox انباره پیغام های پستی صندوق پست
mailboxes انباره پیغام های پستی صندوق پست
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
fdm Division Frequencyاستفاده از یک مسیر الکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس ultiplexing
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
migration انتقال
transfer انتقال
transferring انتقال
transformation انتقال
transfers انتقال
intuition انتقال
intuitions انتقال
mittimus انتقال
negotiation انتقال
transmission انتقال
conductance انتقال
displacement انتقال
assignments انتقال
assignment انتقال
downloading انتقال
conveyances انتقال
conveyance انتقال
line shaft انتقال
marque انتقال
negotiations انتقال
conduction انتقال
abaloenation انتقال
transmissions انتقال
metabasis انتقال
transition انتقال
transfer line خط انتقال
turn over انتقال
bail arm انتقال
transter انتقال
move انتقال
shift انتقال
transfer check انتقال
shifts انتقال
shifted انتقال
transmission line خط انتقال
devolution انتقال
shift انتقال
transference انتقال
convey انتقال
translations انتقال
transitions انتقال
transportation انتقال
translation انتقال
conveys انتقال
conveying انتقال
conveyed انتقال
digital transmission انتقال رقمی
block transfer انتقال کندهای
block move انتقال بلوک
descendible قابل انتقال
transmittancy انتقال سرایت
digital transmission انتقال دیجیتالی
change over انتقال بانکی
asynchronous transmission انتقال غیرهمزمان
deed of transfer انتقال نامه
assignment of contract انتقال قرارداد
protect a player معاف از انتقال
capital flow انتقال سرمایه
demountable قابل انتقال
conveying capacity قدرت انتقال
counter transference انتقال متقابل
crawl carry انتقال خزشی
deed of transfer سند انتقال
demographic transition انتقال جمعیتی
data communication انتقال اطلاعات
demand shift انتقال تقاضا
data transfer انتقال داده ها
conveyable قابل انتقال
convect انتقال یافتن
carry over انتقال دادن
cessionary انتقال گیرنده
transport number عدد انتقال
wireless transmission انتقال بی سیم
conditional transfer انتقال شرطی
voluntary assignment انتقال ارادی
conductible قابل انتقال
alienor انتقال دهنده
celerity سرعت انتقال
alacrity [speed] سرعت انتقال
convection انتقال گرما
convection انتقال برق
easiness [quickness] سرعت انتقال
fleetness سرعت انتقال
nippiness سرعت انتقال
swiftness سرعت انتقال
speed of action سرعت انتقال
transfers انتقال دادن
speediness سرعت انتقال
rapidness سرعت انتقال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com