English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
interrupt انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupts انجام عملی پس از تشخیص وقفه
Other Matches
interrupts سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupt سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
interrupting سیگنال وقفه که با روش polling تشخیص داده میشود
polled سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
polls سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
poll سیگنال وقفه که توسط وسایل polling تشخیص داده میشود
registers انجام عملی به یک محرک
stopped انجام ندادن عملی
stopping انجام ندادن عملی
register انجام عملی به یک محرک
stops انجام ندادن عملی
verb دستورالعمل انجام عملی
registering انجام عملی به یک محرک
verbs دستورالعمل انجام عملی
stop انجام ندادن عملی
popped بسرعت عملی انجام دادن
waste instruction دستوری که عملی انجام نمیدهد.
pop بسرعت عملی انجام دادن
pops بسرعت عملی انجام دادن
avalanche عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
backwash اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupts سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
circuit ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuits ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
op code بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
operated بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operate بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
connective نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
ignoring تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignored تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
black book دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
verification fire تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
Boolean connective حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
instruction کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
steady state مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
basic سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basics سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
maintenance ابزار تشخیص نرم افزاری که مهندسان در حین عملیات نگهداری سیستم انجام می دهند
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
dynamically توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamic توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
completing عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
housekeeping در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
do nothing instruction دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
keyword 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
interrupting خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupt خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
interrupts خط وقفه که میتواند ناتوان شود یا با استفاده از ماسک وقفه نادیده گرفته شود
transparently مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparent مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
micr سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
notification عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
retorsion عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
exception روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
recognition 1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
exceptions روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
identification تشخیص تشخیص دادن
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
jibs وقفه
down time وقفه
dead lock وقفه
uninterrupted بی وقفه
pauses وقفه
desuetude وقفه
paused وقفه
discontinuance وقفه
jibbing وقفه
jibbed وقفه
hoid up وقفه
hold back وقفه
standstill وقفه
blocking وقفه
interruption وقفه
block وقفه
blocked وقفه
blocks وقفه
unabated <adj.> بی وقفه
deadlock وقفه
jib وقفه
breaks وقفه
pause وقفه
break وقفه
stick وقفه
hiatus وقفه
interruptions وقفه
cease وقفه
standstil وقفه
paralysis وقفه
abeyance or adeyancy وقفه
interrupting وقفه
suspensions وقفه
stations وقفه
stationed وقفه
station وقفه
suspension وقفه
chasms وقفه
chasm وقفه
interrupts وقفه
ceasing وقفه
ceased وقفه
at a stretch بی وقفه
ceases وقفه
stound وقفه
gaps وقفه
interval وقفه
interrupt وقفه
arrests وقفه
arrested وقفه
gap وقفه
arrest وقفه
pausing وقفه
abeyance وقفه
work stoppage وقفه در کار
sticking voltage ولتاژ وقفه
flashback وقفه زمانی
full stop وقفه کامل
nerve block وقفه عصبی
run on بدون وقفه
massed practice تمرین بی وقفه
massed learning یادگیری بی وقفه
uninterrupted duty کار بی وقفه
wind rocked out وقفه تنفسی
system interrupt وقفه سیستم
vectored interrupt وقفه برداری
program interrupt وقفه برنامه
priority interrupt وقفه اولویت
flashbacks وقفه زمانی
full stops وقفه کامل
machine interupption وقفه ماشین
interrupt handler گرداننده وقفه
betweentimes درمدت وقفه
blocking period دوره وقفه
caesura وقفه ایست
time out وقفه فاصله
unceasing بدون وقفه
external interrupt وقفه خارجی
continous cycle دوره بی وقفه
interval ایست وقفه
automatic interrupt وقفه خودکار
interrupt driven وقفه گرا
affect block وقفه عاطفه
interrupt vector بردار وقفه
parabiosis وقفه رسانش عصبی
interrupt حرکت دادن وقفه
interrupt ناتوان کردن وقفه
interrupts حرکت دادن وقفه
disarms ثیرات وقفه شدن
interrupts ناتوان کردن وقفه
disarmed ثیرات وقفه شدن
disarm ثیرات وقفه شدن
clock interrupt وقفه زمان سنجی
scanned interrupt وقفه پویش شده
interrupting حرکت دادن وقفه
short time rating کار کردن با وقفه
interrupting ناتوان کردن وقفه
insolvency وقفه در پرداخت دیون
machine check interrupt وقفه بررسی ماشین
arm خط وط وقفه فعال شده .
machine check interrupt وقفه مقابله ماشین
ups تامین برق بی وقفه
interrupt serrice routine روال سرویس وقفه
fall into abeyance درحال وقفه افتادن
tenuis علامت مکث و وقفه در یونانی
uninterruptable power supply منبع تغذیه وقفه ناپذیر
interrupting ای که در پاسخ به یک وقفه کار میکند
shut up باعث وقفه در تکلم شدن
interrupting خط وقفه که فعال شده است
uniterruptable power supply سیستم تامین برق بی وقفه
NMI وقفه غیرقابل چشم پوشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com