Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
English
Persian
stiffening
اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
Other Matches
recode
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
eye glass
شیشهای که برای کمک بینایی بکارمیبرند
wash board
تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
freezing mixture
نمک بایخ یابرف که برای افسردن بکارمیبرند
buckhorn
استخوان گوزن که برای ساختن دسته چاقو بکارمیبرند
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
dimity
دمیاطی :پارچه نخی سفت باف وراه راه که برای پرده بکارمیبرند
hookup
تجمع بعضی چیزها برای منظورخاصی
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
packs
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
cannibalizing
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises
پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
stiffened
سخت کردن اهار زدن
dresses
اهار زدن مستقیم کردن
stiffens
سخت کردن اهار زدن
stiffen
سخت کردن اهار زدن
dress
اهار زدن مستقیم کردن
to jump-start someone's car
کمک برای روشن کردن
[خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labels
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
labelled
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
label
1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
compiler
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
subrogate
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
to pass one's word for another
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
standardised
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardises
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardising
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardize
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardizes
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
standardizing
مط ابق استاندارد کردن مجموعهای از چیزها
to feel for another
برای دیگری متاثرشدن
pur autre vie
برای مدت عمر دیگری
compurgator
یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
farm out
<idiom>
شخص دیگری برای انجام کار
pedestals
میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestal
میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
cascade connection
خروجی یکی ورودی برای دیگری است
texture mapping
2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
dump
1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
prehend
اهار
starch
اهار
starches
اهار
unstarched
بی اهار
amylaceous f.
اهار
(in) care of someone
<idiom>
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
relocation
کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
additives
مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
additive
ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
hackery
ارابه هندی که کاونربرای راندن ان بکارمیبرند
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
takedown
مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
sizes
اهار زدن
size
اهار زدن
hot press
اهار زدن
dressing
اهار زنی
dressings
اهار زنی
mercerizing
اهار زدن
hack hammer
چکش تیشه مانندکه سنگ تراشان بکارمیبرند
matrass
شیشه گردن دراز که درازمونهای شیمیایی بکارمیبرند
dinner wagon
میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
piggyback
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
bookend
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
machined
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
bookends
تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
machine
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machines
سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
piggybacks
اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
hot press
منگنه ماشین اهار
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
owelty
سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
dressing and straightening machine
دستگاه اهار زنی و مستقیم کنی
workflow
نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
blue flag
پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
intermediate
مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
scrim
پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
redirected
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirect
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects
حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
How very odd. Well I never.
چه چیزها ( بعلامت تعجب )
I am not expected to tell you every thing , am I ?
مگرتمام چیزها رابایدبه تو گفت
Enantiodroma
گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
lot
گروه
[توده]
از مردم یا چیزها
visibility was poor
چیزها درست دیده نمیشد
it is another name for
نام دیگری است برای ......با....مترادف است
purer
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
purest
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
She has had many privations in her youth .
درجوانی از بسیاری چیزها محروم مانده
pure
پاکیزه یا ترکیب نشده با سایر چیزها
searched
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searchingly
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
search
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
searches
1-کلمه یا عبارتی که باید در متن پیدا شود.2-فایل یا داده دیگری برای انتخاب رکوردهای مختلف در پایگاه داده ها
black wash
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
duplexes
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
duplex
دو سیستم کامپیوتر مشخص که در یک برنامه online استفاده می شوند و یکی برای پشتیبانی دیگری در صورت بروز خرابی استفاده میشود
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
personate
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
accumulates
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
accumulating
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
paranomia
اشفتگی دماغی که نشانه ان عوضی نامیدن چیزها است
accumulate
جمع آوری بسیاری چیزها در یک دوره زمان مشخص
exceptions
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
exception
چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
subtraction
کم کردن یک عدد از دیگری
personifies
رل دیگری بازی کردن
personified
رل دیگری بازی کردن
personify
رل دیگری بازی کردن
personifying
رل دیگری بازی کردن
passing off
به اسم دیگری معامله کردن
to t.
بحقوق دیگری تجاوز کردن
to transubstantiate
به جسم دیگری تبدیل کردن
interrupts
حرف دیگری را قطع کردن
rephrase
به طرز دیگری بیان کردن
rephrased
به طرز دیگری بیان کردن
rephrases
به طرز دیگری بیان کردن
interrupt
حرف دیگری را قطع کردن
hold at disposal
در اختیار دیگری نگهداری کردن
impersonation
نقش دیگری رابازی کردن
reword
باواژههای دیگری بیان کردن
rephrasing
به طرز دیگری بیان کردن
interrupting
حرف دیگری را قطع کردن
transubstantiate
بجسم دیگری تبدیل کردن
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
converted
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to play off
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to turn round
برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
convert
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to exchange something
[for something]
معاوضه کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something
[for something]
مبادله کردن
[چیزی را با چیز دیگری]
converting
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
pirate
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirating
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunt
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirates
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to shift off responsibility
مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
personation
خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirated
از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunts
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
emulating
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulates
کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
media
کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
posted
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
transcribes
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
to second somebody
ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن
[اصطلاح رسمی]
transcribing
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
posts
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
transcribe
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribed
کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
post-
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproducing
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
post
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduces
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduce
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced
کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
finder
عنصر مرکزی یک محیط عملیاتی و برنامهای که میان سایر چیزها فایلهای ذخیره شده روی دیسک ها رانشان میدهد
auto
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
personal
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
intubation
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
bread and point
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
autos
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط
liberal education
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
to p off an awkward situation
حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
weight belt
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com