Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (8 milliseconds)
English
Persian
he rows 0 to the minute
او دقیقهای سی پارو میزند
Other Matches
minute glass
ساعت ریگی دقیقهای
five minute chess
بازی شطرنج 5 دقیقهای
strip alert
اماده باش 5 دقیقهای
ground alert
اماده باش 51 دقیقهای هواپیماها
chukkar
زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
chukker
زمان 5/7 دقیقهای بازی چوگان
request time out
تقاضای تایم اوت یک دقیقهای
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
coffee break
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
polo
بازی یا مسابقه چوگان بین دو تیم چهارنفره و شش زمان 5/7 دقیقهای
coffee breaks
تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
he does nothing but talk
فقط حرف میزند
it stings the conscience
وجدان را نیش میزند
server
بازیکنی که توپ را میزند
roundsman
کسی که گشت میزند
bassist
کسی که ویلون سل میزند
rounder
کسی که دور میزند
It makes my stomach turn
[over]
.
<idiom>
دلم را به هم میزند.
[اصطلاح روزمره]
he coins money
گویی پول سکه میزند
soliloquizer
کسیکه باخود حرف میزند
the horse refuses the fence
اسب از پر چین عقب میزند
soliloquist
کسیکه باخود حرف میزند
cruiser
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruisers
کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
pone
کسیکه ورق بازی رابر میزند
smatterer
کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
sprayed
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
get what's coming to one
<idiom>
هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
spraying
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
that is an offences to moralit
لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
gold digger
زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
wing
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging
گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
spray
ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
obstruction guard
میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
iam impatient to go
دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
card sharp
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
wisecracker
کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
card sharps
قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
malingerer
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
malingerers
سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
talk someone's ear off
<idiom>
آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده
[اصطلاح روزمره]
flagellant
کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
shovel
پارو
shoveled
پارو
rowlocks
جا پارو
oarsmen
پارو زن
oar
پارو
oars
پارو
to trample on
پارو
rowlock
جا پارو
oarage
پارو
paddler
پارو زن
paddle
پارو
shovelled
پارو
shovelling
پارو
shovels
پارو
catch
پارو به اب
snow shovel
پارو
paidle
پارو
shoveling
پارو
paddled
پارو
oarsman
پارو زن
paddles
پارو
paddling
پارو
oars forward
پارو به جلو
single banked boat
قایق تک پارو زن
becket
حلقه پارو
boat your oars
پارو به قایق
to ply the oar
پارو زدن
double banked boat
قایق دو پارو زن
ship your oars
پارو بیرون
oars down
پارو پایین
rowlocks
ضامن پارو
row
پارو زدن
rowed
پارو زدن
oar
پارو زدن
rows
پارو زدن
looms
دسته پارو
looming
دسته پارو
loomed
دسته پارو
loom
دسته پارو
oars
پارو زدن
sculls
پارو زدن
sculled
پارو زدن
toss your oars
پارو بالا
scull
پارو زدن
rowlock
ضامن پارو
juke joint
رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
pull a good oar
خوب پارو زدن
to pull a good oar
خوب پارو زدن
backwater
برعکس پارو زدن
looming
قسمت میانی پارو
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
to row back
به عقب پارو زدن
to pull a lone oar
تنها پارو زدن
to tug at the oar
بزحمت پارو زدن
backwaters
برعکس پارو زدن
be in the money
<idiom>
پول پارو کردن
die
پارو زدن شدید
oarsman
پارو زن مسابقات قایقرانی
loom
قسمت میانی پارو
double banked boat
قایق جفت پارو زن
loomed
قسمت میانی پارو
oarlock
جایگاه فلزی پارو
oarsmen
پارو زن مسابقات قایقرانی
looms
قسمت میانی پارو
give way
فرمان با هم پارو بزنید
sculls
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
finish
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
sculled
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
thole
چوب یا میله اهرم پارو
back wash
حرکت اب در نتیجه پارو زدن
finishes
بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
have money to burn
<idiom>
پول از پارو بالا رفتن
scull
حرکت قایق در اب به وسیله پارو
catch a crab
تصادفا پارو را داخل اب کردن
butting
حلقه چرمی دور دستگیره پارو
I've shoveled snow all the morning.
من تمام صبح برف پارو کردم.
paddling
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddles
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddled
پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
feather
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
smatterer
کسیکه بریده بریده حرف میزند
pushaway
غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
shell
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells
قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
scratched
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratches
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratching
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
scratch
سریع پارو زدن موج سواربرای رسیدن به موج خطاکردن
stroked
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroke
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes
حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com