Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Other Matches
on my own account
بابت خودم
in p of my statement
برای اثبات گفته خودم
I sat down with no fuss or bother .
برای خودم قشنگ گرفتم نشستم
chip
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips
قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
conversion
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
scratched
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratch
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratches
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
scratching
حذف یاجابجایی محلی از حافظه برای ایجاد فضا برای داده دیگر
plug compatible
دستگاه جانبی که نیازمند هیچ گونه تغییر رابط برای اتصال مستقیم به سیستم کامپیوتری یک سازنده دیگر نمیباشدهمساز برای اتصال سازگاری برای اتصال
invitations
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
HTML
مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
outsource
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
vetoes
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
veto
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
flippy
دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
sags
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
sag
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
to have done
برای کسی
[دیگر]
انجام دادن
other things being equal
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
sagged
ترک یارگیری برای مهارحریف دیگر
raise a fuss
<idiom>
قول برای تکرار دعوت درتاریخی دیگر
cross assembler
ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
wordprocessing
شرکت متخصص در پردازش کلمات برای شرکتهای دیگر
metacompilation
کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
references
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
motherboard
که حاوی بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای دیگر است
gimbals
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نماوچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
decoyed
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoying
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
bridge
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
decoy
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
bridged
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridges
استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
reference
مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
decoys
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
pilot engine
ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
entrymate
اسب شرکت کننده همزمان بااسب دیگر برای شرط بندی
spanned
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
span
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
bypasses
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
gimbal ring
اسبابی که برای ترازنگاهداشتن قطب نما وچیزهای دیگر در دریا بکارمیرود
nomogram
سیستم گرافیکی برای حل یک مقدا رکه از دوتای دیگر آمده است
nomograph
سیستم گرافیکی برای حل یک مقدا رکه از دوتای دیگر آمده است
spanning
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
spans
فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
bypassing
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypass
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
bypassed
روش متفاوتی برای یک عنصر یا وسیله به طوری که دیگر استفاده نشود
reversed
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
ribbon
تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
input/output
مدار یا اتصالی که حاوی کانال ورودی /خروجی برای وسیله دیگر است
unattended operation
سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
saves
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
ribbons
تعداد هادیهای نصب شده در کنار یک دیگر برای ایجاد کابل مسط ح
reversing
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverse
حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
When compared to other countries around the world, Britain spends little on defence.
در مقایسه با کشورهای دیگر در سراسر جهان بریتانیا کم برای دفاع خرج می کند.
conversion
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions
1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
offsets
برامدگی یا فرورفتگی هائی که برای دربرگرفتن قسمتهای دیگر ساختمان پیش بینی میشود
tristimulus values
مقادیر نسبی یه رنگ اصلی که برای ایجاد رنگهای دیگر باهم ترکیب می شوند
public
روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
else rule
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
notification message
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
backslash
کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
data interchange format
استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
yalta conference
م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
number one
خودم
owned
خودم
myself
من خودم
own
خودم
owning
خودم
owns
خودم
myself
خودم
language
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages
استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
cross member
عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
stack
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked
قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
siree
اقای خودم
for my part
از سهم خودم
for my parts
از سهم خودم
pon my life
بجان خودم
myself
شخص خودم
on my own account
بحساب خودم
onmy own responsibility
به مسئولیت خودم
with my proper eyes
با چشم خودم
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
blitter
عنصر الکترونیکی که برای حرکت دادن یک تصویر از یک ناحیه حافظه به ناحیه دیگر طراحی شده است
plug
[نوعی نخ رفو که در آن تکه ای از فرش دیگر را برای ترمیم پارگی یا سوختگی فرش ترمیمی به آن بافته با می دوزند.]
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
penetrometer
وسیلهای برای اندازه گیری قدرت نفود اشعه ایکس واشعههای نافد دیگر توسط مقایسه عبور و نفوذ انها درموارد مختلف
synchronous
حرف ارسالی با DTE برای اطمینان از همانی صحیح وقتی هیچ حرف دیگر ارسال نشده است
owns
شخصی مال خودم
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
sirree
اقاجان اقای خودم
imyself saw it
من خودم انرا دیدم
i saw it my self
من خودم انرا دیدم
i may thank myself
گناه از خودم است
owning
شخصی مال خودم
owned
شخصی مال خودم
it is my own
مال خودم است
I cant help it. It is beyond my control.
دست خودم نیست
own
شخصی مال خودم
really
احساس میکنم
i suppose so
گمان میکنم
I'd like to think that ...
من فرض میکنم که ...
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
reel to reel
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
reel-to-reel
ماشین ضبط نور مغناطیسی که از دستگاه گیرنده نوار برای یک چرخ استفاده میکند و آنرا به یک نوار دیگر می فرستد
That is my line ( field ) .
خودم این کاره هستم
I can manage that.
<idiom>
خودم از پسش برمی آیم.
on your own
خودم تنهایی
[کاری را کردن]
I saw it for myself . I was an eye –witness
خودم شاهد قضیه بودم
I wI'll get there somehow.
یکجوری خودم را آنجا می رسانم
What a mes I made of my life .
دیدی چه بروز خودم آوردم
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
I could pass for a Greek .
می توانم خودم رایونانی جابزنم
Looking forward to it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
anticipating it
پیشبینی اش میکنم
[میشود]
I'm proud of you.
من بهت افتخار میکنم.
i wonder at him
از دست او تعجب میکنم
please take a seat
خواهش میکنم بفرمایید
I am just passing through.
از اینجا عبور میکنم.
i have got him on my brain
همیشه به اوفکر میکنم
i will note it down
یاد داشت میکنم
Have a seat, please!
خواهش میکنم بفرمایید !
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
Apple Key
کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
otherwise
<adv.>
به ترتیب دیگری
[طور دیگر]
[جور دیگر]
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
I should bring you round to my way of thinking .
باید تو راهم با خودم همفکر کنم
I can manage, thank you.
خودم از پسش برمی آیم، متشکرم.
I know best where my interests lie.
صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
I stayed in concealment until the danger passed.
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I weighed myself today .
امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
i rely or your secrecy
من به رازداری شما اطمینان میکنم
i imagine he is my friend
من تصور میکنم او دوست من است
i imagine him to be my friend
من تصور میکنم که او دوست من است
I've got the munchies.
یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Am I right in assuming that ...?
آیا درست فرض میکنم که ...
i suspect him to be a liar
گمان میکنم دروغگو باشد
Am I right in thinking ...
آیا درست فکر میکنم که ...
my sentiment toward him
انچه من راجع باواحساس میکنم
I'm working on it.
دارم روش کار میکنم.
whereat
که از ان بابت
as a result
<adv.>
از آن بابت
at that
[at that provocation]
<adv.>
از آن بابت
consequently
<adv.>
از آن بابت
thereat
<adv.>
از آن بابت
thereupon
<adv.>
از آن بابت
particulars
بابت
concern
بابت
subsequently
<adv.>
از آن بابت
items
بابت
particular redemption
بابت
item
بابت
by impl
<adv.>
از آن بابت
behalf
بابت
in this manner
<adv.>
از آن بابت
therein
از ان بابت
thereat
از ان بابت
in this respect
<adv.>
از آن بابت
insofar
<adv.>
از آن بابت
in so far
<adv.>
از آن بابت
in this sense
<adv.>
از آن بابت
for this reason
<adv.>
از آن بابت
concerns
بابت
in this wise
<adv.>
از آن بابت
as a consequence
<adv.>
از آن بابت
thus
[therefore]
<adv.>
از آن بابت
hence
<adv.>
از آن بابت
therefore
<adv.>
از آن بابت
whereby
<adv.>
از آن بابت
in this way
<adv.>
از آن بابت
by implication
<adv.>
از آن بابت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com