Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
buckle
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckled
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
buckles
باسگک بستن دست وپنجه نرم کردن
Other Matches
scrimmage
در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
scrimmages
در تکاپو بودن دست وپنجه نرم کردن
attaches
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attach
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
attaching
1-بستن یا متصل کردن 2-وصل کردن یک گره یا ورود به یک سرور در شبکه
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
bound
خیز محدود کردن مقید کردن بستن
contract
مخفف کردن مقاطعه کردن قرارداد بستن
mach hold
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
blocked
بستن مسدود کردن
binding
صحافی کردن به هم بستن
bindings
صحافی کردن به هم بستن
turn off
<idiom>
بستن ،خاموش کردن
assesses
تعیین کردن بستن
shut off
قطع کردن بستن
assessing
تعیین کردن بستن
steek
بستن سجاف کردن
assessed
تعیین کردن بستن
astringe
جمع کردن بستن
blocks
بستن مسدود کردن
block
بستن مسدود کردن
assess
تعیین کردن بستن
pretend
بخود بستن دعوی کردن
decamp
رخت بر بستن کوچ کردن
cincture
احاطه کردن کمرچیزی را بستن
decamps
رخت بر بستن کوچ کردن
string
مربی خم کردن کمان و بستن زه
pretending
بخود بستن دعوی کردن
To turn the tap on (off).
شیر آب را باز کردن ( بستن )
wattle
نرده گذاری کردن بستن
stamp
نقش بستن منقوش کردن
stipulate
پیمان بستن تصریح کردن
to lay on
بستن مالیات تحمیل کردن
stamps
نقش بستن منقوش کردن
arrogate
غصب کردن بخود بستن
to bar apatn
بستن و مسدود کردن راه
stipulates
پیمان بستن تصریح کردن
decamping
رخت بر بستن کوچ کردن
decamped
رخت بر بستن کوچ کردن
stipulating
پیمان بستن تصریح کردن
feign
بخود بستن جعل کردن
to form a notion
اندیشه کردن خیال بستن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
seals
مهر و موم کردن بستن
assume
بخود بستن وانمود کردن
seal
مهر و موم کردن بستن
assumes
بخود بستن وانمود کردن
feigns
بخود بستن جعل کردن
levied
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
gagged
پوزه بند بستن محدود کردن
gagging
پوزه بند بستن محدود کردن
gag
پوزه بند بستن محدود کردن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
truss
بهم بستن بادبان را جمع کردن
shunted
موازی کردن بستن بسته شدن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
lace
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
laces
بندکفش را بستن یراق دوزی کردن
trusses
بهم بستن بادبان را جمع کردن
gags
پوزه بند بستن محدود کردن
shunts
موازی کردن بستن بسته شدن
levying
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies
مالیات بستن بر جمع اوری کردن
shunt
موازی کردن بستن بسته شدن
trussed
بهم بستن بادبان را جمع کردن
trussing
بهم بستن بادبان را جمع کردن
seel
چشم خود را بستن کور کردن
lacevi
بستن با بند سفت کردن حاشیه دارکردن
to occlude
بستن
[جلو چیزی راگرفتن ]
[مسدود کردن]
shut off
<idiom>
بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
To be out to do some thing .
کمر همت بستن ( کمر انجام کاری را بستن )
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
tamping
بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
logs
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
log
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
contract
پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
braced
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
بابست محکم کردن محکم بستن
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
lock
قفل کردن بستن قفل
locks
قفل کردن بستن قفل
to make fast
بستن
coagulating
بستن
pickets
بستن
obstructs
بستن
glaciation
یخ بستن
cue
صف بستن
curd
بستن
obstruct
بستن
coagulates
بستن
bind
بستن
coagulated
بستن
coagulate
بستن
picketed
بستن
cues
صف بستن
concludes
بستن
to put up
بستن
clousure
بستن
glaciate
یخ بستن
obstructed
بستن
fasten
بستن
fastened
بستن
colligate
بستن
binds
بستن
tie up
بستن
obstructing
بستن
pack up
بستن
picket
بستن
gelatinate
بستن
conclude
بستن
ice
یخ بستن
fastens
بستن
seizing
بستن
ligation
بستن رگ
knits
بستن
tie
بستن
hitches
بستن
ties
بستن
interclude
بستن
knit
بستن
ligate
بستن
sellotape
بستن
sellotaped
بستن
sellotapes
بستن
sellotaping
بستن
impute
بستن
dresses
بستن
dress
بستن
congeal
یخ بستن
attach
بستن
portcullises
بستن
blocs
بستن
bloc
بستن
corks
بستن
cork
بستن
cinch
بستن
to shut up
بستن
lash vt
بستن
rack
به هم بستن
racked
به هم بستن
racks
به هم بستن
wracked
به هم بستن
wracks
به هم بستن
portcullis
بستن
congealed
یخ بستن
attach
بستن به
close
بستن
inferred
بستن
closer
: بستن
closer
بستن
obturate
بستن
occlude
بستن
closes
: بستن
infer
بستن
closes
بستن
closest
: بستن
brace
بستن
closest
بستن
closing
بستن
oppilate
بستن
close
: بستن
imputed
بستن
chokes
بستن
choked
بستن
congealing
یخ بستن
imputes
بستن
spile
بستن
congeals
یخ بستن
choke
بستن
imputing
بستن
attaches
بستن
infers
بستن
attaches
بستن به
attaching
بستن
attaching
بستن به
imputation
بستن به
obtruate
بستن
belay
بستن
braced
بستن
shutting
بستن
spanning
پل بستن
queued
صف صف بستن
queue
صف صف بستن
connect
بستن
tightened
بستن
tighten
بستن
jammed
بستن
to close down
بستن
connects
بستن
posset
بستن
bangs
: بستن
queueing
صف صف بستن
tightens
بستن
scaffold
پل بستن
scaffolds
پل بستن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com