Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
put on the map
<idiom>
باعث معروف شدن مکانی
Other Matches
regional
<adj.>
مکانی
local
<adj.>
مکانی
locative
مکانی
locative
حالت مکانی
place utility
مطلوبیت مکانی
clearing out
[of a place]
اخراج
[از مکانی]
place value
ارزش مکانی
position habit
عادت مکانی
position response
پاسخ مکانی
locals
مکانی شهری
locals
مکانی موضعی
local
مکانی موضعی
location chart
نگاره مکانی
local
مکانی شهری
parabola
قطع مکانی
parabolas
قطع مکانی
positional notation
نشان گذاری مکانی
on the move
<idiom>
حرکت از مکانی به مکان دیگر
location
جایگاه وضعیت مکانی جا دادن
locations
جایگاه وضعیت مکانی جا دادن
relative
اطلاعات مکانی دررابط ه با یک نقط ه مرجع
there is time and place for everything
<proverb>
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
lay over
<idiom>
به مکانی درراه رسیدن برای مدتی ماندن
bit mapped screen
pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
of renown
معروف
well known
معروف
known
معروف
grand
معروف
grander
معروف
grandest
معروف
well-known
معروف
tyupical
معروف
popular
معروف
reputable
معروف
demotic
معروف
brand leader
مارک معروف
rented
معروف نامور
known
مشهور معروف
renting
معروف نامور
renowned
معروف نامور
allegedly
بقول معروف
famous
معروف نامی
well known
معروف مشهور
magnific
معروف برجسته
rents
معروف نامور
as they say
به قول معروف
alleged
بقول معروف
starry
درخشان معروف
unheard
غیر معروف غریب
delivery groups
گروه معروف پیام
come back
<idiom>
دوباره معروف شدن
historic
معروف مبنی بر تاریخ
cif
فرمت میانی معروف
to create an image for oneself as somebody
معروف و مشهور شدن
songwriter
کسیکه شعراهنگهای معروف را میسراید
duration curve
معروف به منحنی دبی کلاسه
groupie
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
cp/m
سیستم عامل معروف برای ریزکامپیوتر ها
buzzword
کلمهای که بین گروهی از افراد معروف است
vigilantes
نوعی هواپیمای سوپرسونیک جت دو موتوره تاکتیکی دریایی معروف به ا- 5
RTFM
خلاصه معروف درپیام به معنای " خواندن دستور کار"
PPQN
قالب زمانی معروف که در استاندارد MIDI استفاده میشود
vigilante
نوعی هواپیمای سوپرسونیک جت دو موتوره تاکتیکی دریایی معروف به ا- 5
scylla
صخرهای در ساحل ایتالیاروبروی گرداب معروف به "شاریبدیس " در سیسیل
voodoo
نوعی هواپیمای سوپرسونیک دو موتوره تاکتیکی معروف به اف 101
b. horizon
طبقه ب که به لایه تمرکزمواد در پروفیل خاک معروف است
part
قالب زمان معروف برای ترتیب استاندارد MIDI
plenum method
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
lotus
شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
ega
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور صفحه نمایش رنگی با resolutin بالا
lotuses
شرکت نرم افزاری که بیشتر برای برنامههای صفحه گسترده اش معروف است
dbase
نرم افزار پایگاه داده معروف که حاوی زبان برنامه نویس توکار است
VT terminal emulation
استاندارد معروف ترمینال که کدهای به کار رفته برای نمایش متن و گرافیک را بیان میکند
wordstar
برنامه کاربردی کلمه پرداز معروف ساخت Micropro International برای کامپیوترهای CPLM و IBMPC
pitting corrosion
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
ttl
خانواده معروف دروازههای منط قی و طرح موارد ترانزیستوری سریع که ترانزیستور دو قط بی آن مستقیماگ وصل شده اند.
universal roll
برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
Eudora
برنامه نرم افزاری تجاری معروف برای ارسال و دریافت مدیریت پیام های پست الکترونیکی از طریق اینترنت
Novell
شرکت بزرگ که نرم افزار شبکه تولید می :ند. و برای سیستم عامل Netware معروف است که روی سرور PC اجرا میشود
incentive
باعث
incentives
باعث
author
باعث
cause
باعث
causes
باعث
causing
باعث
grandfather file
سومین گونه معروف فایل پشتیبان پس از فایل پدر و فرزند
back frow
اولین شیار ایجاد شده توسط گاواهن که به شیار مرده معروف است
popularised
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises
مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
set off
<idiom>
باعث انفجارشدن
motive
محرک باعث
to give birth to
باعث شدن
author
باعث شدن
give rise to
باعث شدن
makes
باعث شدن
it will give rise to a quarrel
باعث دعواخواهد شد
touch off
<idiom>
باعث انفجارشدن
take its toll
<idiom>
باعث ویرانی
make
باعث شدن
to give rise to
باعث شدن
vibrative
باعث ارتعاش
productive of annoyance
باعث زحمت
vibratory
باعث ارتعاش
motives
محرک باعث
destination
محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
destinations
محلی که چیزی ارسال میشود مکانی که داده ارسال میشود
wordperfect
برنامه کاربردی کلمه پرداز معروف ساخت Word Perfeet Covp که روی محدوده وسیعی از سیستم عامل و سخت افزار اجرا میشود
step on one's toes
<idiom>
باعث رنجش شدن
occasioned
تصادف باعث شدن
occasion
تصادف باعث شدن
turn one's stomach
<idiom>
باعث حال به هم خوردگی
it provokes laughter
باعث خنده است
occasions
تصادف باعث شدن
My pleasure.
باعث افتخار من است.
With pleasure.
باعث افتخار من است.
drinking was his ruin
باعث خرابی اوشد
it occasioned his death
باعث مرگ اوشد
occasioning
تصادف باعث شدن
give rise to
<idiom>
باعث کاری شدن
do out of
<idiom>
باعث از دست دادن
It is to our credit.
باعث روسفیدی ماست
knock oneself out
<idiom>
باعث تلاش فراوان
get (someone) down
<idiom>
باعث ناراحتی شدن
put through the wringer
<idiom>
باعث استرسزیاد شدن
to cavse to see
باعث دیدن شدن
Marasali
ماراسالی
[این روستا که به شیروان معروف بوده در آذربایجان شوروی قرار داشته و نمونه جالبی از فرش محرابی به همراه بته جقه ها در آن بافته می شود.]
swirls
گشتن باعث چرخش شدن
have
باعث انجام کاری شدن
having
باعث انجام کاری شدن
swirling
گشتن باعث چرخش شدن
swirled
گشتن باعث چرخش شدن
swirl
گشتن باعث چرخش شدن
casus belli
عمل خصمانه باعث جنگ
stir up a hornet's nest
<idiom>
باعث عصبانیت مردم شدن
allergen
مادهای که باعث حساسیت میشود
shut up
باعث وقفه در تکلم شدن
throw back
باعث تاخیر شدن رجعت
hemagglutinate
باعث انعقاد خون شدن
make
باعث شدن وادار یا مجبورکردن
step up
<idiom>
باعث سریع شدن چیزی
give to understand
<idiom>
باعث فهم کسی شدن
occasion
سبب موقعیت باعث شدن
occasioned
سبب موقعیت باعث شدن
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
occasioning
سبب موقعیت باعث شدن
get through to
<idiom>
باعث فهمیدن کسی شود
occasions
سبب موقعیت باعث شدن
knock the living daylights out of someone
<idiom>
باعث غش کردن کسی شدن
makes
باعث شدن وادار یا مجبورکردن
make out
<idiom>
باعث اعتماد،اثبات شخص
enhancing
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhance
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhanced
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
enhances
در یک IBM PC استاندارد معروف برای آداپتور نمایش رنگی با resolution بالا که میتواند سیگنالهای سیستم EGA و گرافیکی را نمایش دهد
pearl
مروارید
[طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
known by everybody
همه کس اورامیشناسد معروف همه است
extending
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extend
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
extends
در یک IBM PC روش استاندار معروف برای افزودن حافظه زیادی بیشتر از مگا بایت که توسط چندین سیستم عامل یا برنامه قابل استفاده مستقیم است
q fever
تب کیو که باعث ذات الریه میشود
businesses
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
have the last laugh
<idiom>
باعث احمق بنظر رسیدن شخص
bring the house down
<idiom>
باعث خنده زیاد دربین تماشاچیان
crack the whip
<idiom>
باعث سخت کارکردن شخصی شدن
business
که باعث میشود یک تجارت کار باشد
Netscape Navigator
یکی از جستجوگران معروف www که هنوز هم در بازار مط رح است شامل خصوصیات بسیاری از قبیل خوانندگان جدید و نیز تامین برنامههای java است
Pashtan
قبایل پشتو
[که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
caucasus
منطقه قفقاز و یا آذربایجان و ارمنستان امروزی در شوروی که قالی آن با گره ترکی و نقوش هندسی همراه بوده و به نام قالی قفقازی معروف است
to show somebody up
[by behaving badly]
باعث خجالت کسی شدن
[با رفتار بد خود]
transfer payment
پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
definition
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
bias
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
biases
وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
pep talk
<idiom>
صحبتی که باعث ایجاد انگیزه درفرد شود
glitches
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
hemolyze
باعث تجزیه گویچه سرخ خون شدن
glitch
هر چیزی که باعث قط ع ناگهانی کامپیوتر یا وسیله شود
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
avalanches
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
definitions
کارایی و دستوراتی که باعث ایجاد یک عمل می شوند
drive
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
drives
باعث کار کردن یک نوار یا دیسک شدن
type ahead
ویژگی ای که باعث از بین رفتن کلمه میشود
avalanche
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
series
4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
fuse
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
levelled
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
fused
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fatal error
خطایی در برنامه یا وسیله که باعث آسیب سیستم میشود
leveled
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
level
کمیت بیتها که باعث سیگنال دیجیتالی ارسالی شوند
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
bounced
جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com